|
04 July, 2005
توضييحي بر پست قبلي و مابقي قضايا ................................................
از همان روزهايي كه ياد دادند، دور از مصلحت انديشي هاي نابجا و كنار از ياركشي هاي معمول و خارج از ترس ِعدم ِ تائيد شدن ازسوي ديگراني كه گرفتار بده بستان هاي آنچناني هستند، حرف هاي حسابم را بگويم يا بنويسم ( و هم چنان دوستان را دوست داشته باشم ) اتفاقاتي بدون شرح برايم افتاد كه فهميدم بايد جوري بهاي اين صداقت عقيده و نفروختن قلم را هم بپردازم. مهم اين است كه بداني قدم هايت را درست مي گذاري و خيالت راحت باشد – اتفاقات اخير نماي كوچك و آينه اي بسيار كوچك تر از گرفتاري هاي ريز درشتي است كه طي اين سال ها پيش آمده و به روي مبارك نياورده ايم ...
بعد از نوشتن پست قبلي، سايت سهراب سپهري بالاخره آثار هنري اهورا با تصاوير سهراب را از بخش كارت پستال هايش برداشت ( دستشان درد نكند ) و تنها مانده آرم و ساين آن بخش كه يكي از همين كارهاست و احتمالا بر مي دارد. اتفاق جالب ديگري هم افتاده است. بعد از گذاشتن پست قبلي، يكي كامنت هاي من از سايت سهراب را پاك كرده و يك نفر ديگري كه نمي دانم كيست اين وبلاگ را دست كاري كرده ! عكس هاي ضميمه ي پست قبلي پاك شده و Template وبلاگ كلا به هم ريخته و به هر حال هست آنچه كه هست ! بايد از دوستان كمك بگيرم براي درست كردن اين وبلاگ چون خودم اطلاعات فني ندارم. اگر داشتم طي اين سال ها سايت اهورا را بازسازي مي كردم تا اين همه ايده هاي دست نخورده اي كه دارم جامه ي عمل بپوشاند اما به هر حال كارهاي ما خيلي زياد است و كمك خيلي كم ... به سختي و با آزمون وخطا توانسته بودم آن لينك ها و مطالب كنار صفحه ي اين وبلاگ را جمع كنم، اما طوري نيست، بهاي حرف ها و كارهايمان را مي پردازيم – من اين طور و ديگران جور هاي ديگر و همانطور كه در پست قبلي نوشتم مهم اين است كه سر راحت در بستر بگذاريم و اگر وجداني باشد گرفتار نشود. در مورد اعتراض هاي ديگر خبر هاي خوبي دارم كه به زودي در همين صفحه مي نويسم. صحبت از سهراب بود. به شعر او ختم مي كنم:
ياد من باشد كاري نكنم كه به قانون زمين بر بخورد ياد من باشد تنها هستم
ماه بالاي سر تنهايي استتمام – ...................................................... سايتي براي سهراب سپهري و بهانه اي براي برداشت هاي غير مجاز ...................................................................................
كلاس سوم دبستان بودم كه ياد گرفتم براي اولين بار روي دست همكلاسي نگاه كنم و ورقه ي امتحان را خالي نگذارم. يادش به خير بعد از اولين تجربه ي تقلب " خانم رمضاني " معلم محترم كلاس سوم گوشم را گرفت و چند تا فحش آب دار نثارم كرد . بعد سخن راني گيرايي در وصف اين عمل زشت انجام داد و تمام شاگردهاي كلاس سوم دبستان ملي پويش را تحت تاثير زبان شيرين خود قرار داد ! آن جا بود كه براي اولين بار دانشتم دزدم ! چون خانم معلم گفته بود : " دزدي كه فقط از ديوار مردم بالا رفتن نيست " ... جاي شما خالي تا يك ماه عذاب وجدان داشتم كه چرا به شيطان چراغ سبز نشان دادم و براي اولين بار دست به دزدي زدم !
شايد اين طور شكايت هاي پي در پي براي مخاطب خسته كننده باشد ، اما به من حق بدهيد . اين جا تنها مكان خصوصي من است كه مي توانم بدون رعايت هيچ چيزي، بدون سانسور و بدون گزينش، بدون حق نان و نمك، بدون رعايت مسايل صنفي، بدون ديدن گل روي دوستان، بدون در نظر گرفتن خدمات فرهنگي دزدان محترم و بدون هيچ مصلحت انديشي ديگر حرف هايم را از بسامان و نا بساماني هاي اين روزگار بزنم .... سايتي راه انداخته اند براي سهراب سپهري – دستشان درد نكند . بيشتر از يك سال پيش بود كه ديدم از آثار منتشره ي اهورا كارت از سهراب سپهري را ( كه به طرح و كارگرداني هنري من و نقاشي بهزاد سهرابي سال ها است به بازار آمده است و تمام حق و حقوقش در اختيار من است ) برداشته اند و در قسمت كارت پستال ارائه مي دهند. نامه دادم كه حضرات اين كار شما غير قانوني است و دزدي هنري است. جواب دادند نديديم در سايتتان بزنيد حق برداشت ممنوع! گفتم برويد دوباره ببينيد - گفتند عاشق سهراب هستند – جواب دادم از جيب خودتان براي اين عشق هزينه كنيد نه از كيسه ي ديگران كه اتفاقا عاشق تر از شمايند - با حرف هاي خودشان ما را محكوم كردند كه اشتباه كرده ايم اين كارها را توليد كرده ايم. گفتيم قبول ! پس دست از سر اين كارها برداريد . گفتيم كار حرفه اي شرايط حرفه اي مي طلبد و- باور كنيد يا نه - اين كار شما انگار كه آمده ايد از خانه و يا دفتر كار ما وسايل زندگي مثل گاز و يخچال را برده ايد بيرون ( اين طور گفتيم شايد متوجه ي كارشان بشوند ) گفتيم اگر مي خواهيد برداشت كنيد قراري بگذاريد طوري با هم به توافق كاري برسيم ( نه مالي ) مثلا كمك كنيد سايت ما باز سازي شود يا حد اقل نام و نشان ما را از بين نبريد. گفتيم سرمايه هاي زيادي براي توليداين كار فرهنگي شده است و منابع آن تماما شخصي است و اين كارهاي شما مخاطب را دل زده مي كند و انبارهاي ما كه پر از اين كارها است و شايد بعضي از آن ها 10-12 سال است كه به دلايل متعدد از جمله ضرورت توليد انبوه در بحث انتشارات، فروش نرفته و اين كار شما بازار تقاضاي ناشر و توليد كننده را تحت تاثير قرار مي دهد و هزار دليل و برهان ديگر آورديم. بعد تماس گرفتند و قرار شد برويم دفتر كارشان تا اين مشكل حل بشود و آقايي بنام آرين ( اگر اشتباه نكنم ) با من قرار گذاشت . رفتم، خانمي آمد و خود اين آقا نبود و حرف هاي ما سودي نداشت غير از پيشنهاد قرار دادي ميليوني از طرف آن ها براي طراحي سايت ما ! ارتباط نصفه نيمه قطع شد و بعد از اين قرار مفيد ! چند فقره ديگر از كارهاي طراحي و توليد شده ي ما با سابقه انتشاري حدود 14 سال ( و البته ديگر هم كارانمان ) در بخش كارت پستال اين سايت گذاشته شده و امكان پست الكترونيكي هم برايشان گذاشته شده است. زير اين كارها آدرس سايتي كه براي سهراب ساخته اند را زده اند تا احيانا كسي برداشت غير مجاز نكند و دلشادن بسوزد! و من نمي دانم اين ندانم كاري ها تا كي بايد ادامه پيدا كند. گيرم كه ما رفتيم و با همين قوانين نصفه نيمه وكيلي هم فرستاديم و شكايتي هم شد و خسارتي هم گرفتيم يا مثل موسسه ي انديشه سازان و غيرو توافقي كتبي ومالي هم انجام شد يا نه، اصلن به حال خودشان وا گذاشتيم . اما تا كي بايد در اين كشور فرهنگ و هنر و فرهنگ خيز بااين همه تفاخرات ملي و چه و چه ها شاهد اين برداشت هاي نا به جا و دزديدن هاي آثار فرهنگي و هنري باشيم ؟ چه فرقي دارد كجا نشسته ايم ؟ موسسه ي ... طراح سايت سهراب سپهري– روزنامه هاي محترم شرق و همشهري، ايران و غيره – ماه نامه هاي موفقيت و مانند آن ها – ستاد احياي .... - همايش بزرگداشت سهراب و ديگران – آموزش و پرورش كه تصاوير نيما و سهراب ما را در كتاب هاي درسي چاپ مي كند - انواع و اقسام ناشريني كه طرح جلد كتاب هايشان به تصاوير آثار منتشره ي ما مزين شده است – شهرداي كه از آثار مذهبي ما در تابلو هايش بهره مي جويد – همكاران محترم كه آثار ما را با نام و نشان و آرم خودمان ! چاپ مي كنند – توليد كنند گان كوتاه قدي كه ايده هايي كه ماه ها و سال ها براي آن برنامه ريزي و هزينه كرده ايم را مي دزدند و يا دوستاني كه انواع و اقسام برداشت هاي اينترنتي و غيرو ، همه از دم يك ُگل ايم در اين كشور – همه شعار مي دهيم و نوبت خودمان كه مي رسد بد جوري وا مي دهيم. ادعاي فرهنگ و هنر و خدمت فرهنگي داريم و در هنگام عمل در حد يك كنترات چي هم سواد و فرهنگ نداريم . داعيه ي وجدان، حقوق شهر وندي و دين ومذهب داريم اما به راحتي به دزديدن اموال ديگران مشغوليم و شب سر راحت در بستر مي گذاريم.
گوش خانم رمضاني معلم سوم دبستانمان صدا كند. بايد پيدايش كنم و بگويم خانم معلم، اين جا همه دزدند و شاه دزد كسي است كه بي حيا تر و بي ادب تر و بي هزار چيز ديگر تر است. شايد حوصله تان سر رفته از اين شكايت هاي پي در پي كه از هر صد اتفاق يكي را شرح مي دهم. اما بگذاريد از اين فضايي كه به هر حال مال من است اين حرف ها را بزنم براي روز مبادا. براي زماني كه خواهد آمد تا خيالم راحت باشد كه تا توانستم جلوي اين بدي ايستادم و به اساتيد محترم گفتم كه : دوست عزيز ! اين كار شما يعني دزدي ! يعني خالي كردن جيب مردم ! يعني پدر سوختگي ... دزدي كه فقط از ديوار مردم بالا رفتن نيست ؟ - گوش خانم رمضاني معلم كلاس سوم دبستان پويش صداكند ...
|
|
|
|