|
09 July, 2005
به هم ريختن احوال مزاجي شاعر بعد از خواندن صفحات همسايگان مجازي و حركات موزون اعداد تقويم در روز هجدهم تير ماه هشتاد و چهار ......................................
خواب نمي بينم يكي كه نمي دانم از كجاست دست حوصله ي دل را مي كشد سري به تمام پنجره هايي كه امروز همسايه هاي حوالي خواب هاي من باز كرده اند و خودم نمي دانم، چطور مي شود بعد از دلشوره ي اعداد زير تمام تير هاي اين خيابان ورق ها را باد مي برد تقويم به حافظه ي تاريخي شاعر دهن كجي مي كند و اعداد در كمال ندانم كاري به يادبود اين روزها چه كارها كه نمي كنند: بالاي بلند ِ عدد "1" شانه هاي آويزان "8" را مي گيرد جلوي چشم تمام مخاطبين محترم حركات موزوني شبيه رقص اجرا مي كنند يكي كه نمي دانم از كجاست دستم را مي گيرد سري به پنجره ي همسايگان مي زنيم الفباي نوشته هايشان را كه مي بينيم دنيا خلاف عقربه هاي ساعت تند مي شود تند تر تندِ تندِ تند دهانم مي سوزد روي اين همه حروف بالا مي آورم يكي مي آيد برگي از صفحات تقويم جر مي دهد با اعدادش دهنم را پاك بيدارم مي كند خواب نمي بينم خواب تو را مي بينم كه به خواب من آمده اي خوابي برايمان ديده اي بيدار مي شوم و زيريكي از تير هاي اين خيابان حروف الفبا را سينه ي ديوار مي گذارم دهانم گرد مي شود و شستم خبر مي آورد شعر تازه اي در حال آمدن است.
18/4/84
....................................
پسوند اهورايي:
نصيب ماست بهشت اي خداشناس ! – برو كه مستحق كرامت گناه كارانند .
................................
پسوند بي ربط:
به ملا نصرالدين گفتند دنيا رو آب برده تو هنوز خوابي؟ گفت:به من چه مربوطه عزيز جان ؟ من كارهاي مهم تر هم دارم انگار ها ! گفتند: اي بابا! انگارتو بايد سالي يك بار هم كه شده سيم هات روي هم بيفته ! ملا ! مگه تو آدم ِ اين دنيا نيستي ؟ گفت: نه بابا من آدم درست و حسابي كه نيستم ! من آدم ِ مجازي ام گفتند: اگه راست مي گي پدر مجازيت كو؟گفت: داره با مادر مجازي ام سر زن بابام دعوا مي كنه !
|
|
|
|