اهـورا

 






28 July, 2005

ترازنامه ي سود و زيان اين صفحه ي مجازي
درسال هشتاد و سه خورشيدي

.......................................................



1-
يك بار هم
اوايل همان سال شمسي
گذشت كه يادم نمي رود
خواب بودم انگار
يا چيزي شبيه ي حضور ي بعد از نمي دانم چه بود
صدا مي آمد
بهار بود
ارديبهشت مجال به كسي اگر مي داد
من بودم و
كس ِ ديگري را مي خواست براي چه ؟
همين كه من بودم باقي
مي ماند شعرهاي آن رنگي
كه نيامده
به دست باد واگذار مي شدند
و هنوز هم
ورق هاي كتابي كه نخواهد آمد
در حسرت شعرها
سايه اي كه ندارم را با تير
و خودم كرده ام كه رحمت باد.

2-
كارشيطان دو رويي است
كه امروز به چشم هايت مي خندد و
فردا
روي گوشه ي چشم هايت
يادگاري مي نويسد.
البته
اين را نمي گويم
اما همين كه نقطه اي براي شين شيطان گذاشتي
يكي ديگر از آن كارهايش
عجله است كه تو هم مي كني
ذرات هوا پخش مي شوند
خيال اين سال هجري خورشيدي گرم مي كند
يادم مي آيد اواخر خرداد كه بود
مثل تمام روزهاي اين سال ها
برايت نوشته بودم دلم
براي نگاه خيره اي كه
اگر مي دانستي
نقطه.

3-
سر گرم بودم
يكي براي نمي دانم چه بود كه آمد
دستم را گرفت
بال هاي پروانه باز شدند
و پيله اي كه اين همه روز
به روز مي شد
تكه
تكه
تكه

بعد
افتادم ميان آدم هاي بعد از اين
كه روشني ضمير هاي فاعليشان
مفعول را بي واسطه مي كرد
و مرا نتوانست
و من توانستم بگويم:
داد را از هر طرف كه بخواني داد مي زند
و دوستان كه نشسته بودند
براي ساكت شدن دل تنگي حروف
حلقه زدند
بعد
فرياد اتحادشان
شبيه َپرهاي قاصدك
روي تمام روزهاي آن روزها
خود را به چوب حراج كه مي زد
خواب هاي من
از عطسه ها پشت هم
غش كرد.

4-
پايان تمام داستان هاي عالم
كلاغي است كه به خانه
و من
به انحناي اولين روز تابستان گذشته
نوشته ها را كه امروز مي بينم
دلم مي گيرد.
شعر هايم از لاي انگشت هاي مشت شده
تشبيه نمي توانم به آب
مي كنم به دانه هايي كه نمي شناسم
به ذرات مي كنم معلق
كه چشم هايم
بعد از سفرهاي آنطوري
به نقطه هايي كه نمي گويم و مي گويم را
كه نمي توانم بگويم را
كه اگر بداني اين دل
چه آرزوها دارد كه بيايند تمام دوستان
فتون هاي نور از حركت جا مانند
مانندسوار شدن باشد
بعد
تمام حرف هايي كه نمي توانم را
در حجم خالي يك كلام-
همين

5-
يك چيز هاي ديگري هم هست
بازي نبود اما روي پله ها كه نشسته بودم
نقش تمام بازيگران
زندگي امروز من بود
مست شدم
حساب داشته هايم بالا رفت
سال شمسي من
از شعر قطره قطره قطره
بعد
سقف هاي مجازي سوراخ شد
مثل امروز هاي تو
مانده بودم،
دست خودم نبود
دست هيچ كسي هم در كار نبود
به اثر انگشت خودم بود كه نوشتم:
بهترين بازتاب شعر سال شمسي
اين كه دوستان ِ نازك تر از برگ
رگ گردن هايشان ورم كرد
نگاه هاي تيز بينشان تارشد
صفحاتشان عين نامه ي اعمال دست راستي ها
به دست چپ آونگ شد
گفتند: از چه كسي حرف مي زنيد؟
بعد
تند تند جاي پاهايم را له كردند
و كسي ندانست فلسفه ي اين همه دوستي
زير بار كدام ندانم كاري
شكست

6-
يك وقت هايي هم
شب كه مي شد
ته كيسه ي حساب و كتاب
مشتي ستاره مانده بود انگار
نور مي زدند
شانه هاي آسمان تكان مي خورد
ابرها مي فهميدند كه چيزي نمانده
از قندهايي كه آب شده بودند
ريسه روند
و كسي هم هيچ نفهميد
جاي شما خالي
براي يك عمر اضطراب
نور از كدام چرخه ي عشق
شعر مرا مي تابيد.

7-
يكي ديگر هم
كه دوستان زيادي را به دست باد سپردم
رندي مي خواهد
اگر باشيد قول مي دهم
( باور كنيد حضار محترم )
قول مي دهم اگر شما بوديد ...
اگر شما ....
شما....
َاه ............ !
حيف كه به دليل امنيت شعري!
نمي توانم حرف هاي اين دل وامانده را
اين دل را كه دلي هم نيست
كه شاعران امروزي
دلي كه ندارند را
خرج ندانم كاري ِ نان و نمك
كه ندانستم بايد نه به خورد روزهاي بر وفق مراد
كه اين همه درس هم
نه مرا عاقل مي كند
نه حوصله ي دوستان نيمه بالغ
به ادامه ي ديوانه كه مي شوم
حيلت رها كنند
گوش كنند
كودكي كه انتهاي دل هايشان پنهان شده
شعرهايي مي خواند عجيب
به سبك " سلطنت " من
در ارديبهشت
و ابرها ي باراني
ميان ابرو هاي من
گره هاي كور را باز مي كردند.

8-
انصاف هم داشته باشم
در آمدم در زمستان ميليون سال سياه بيشتر
و دل ِ تازه از راه رسيده ها
شب هايي بود كه هزار و يك شب
دور از چشم نقد كنندگان
به اقساط كه مي كردند
داستان هاي بي سر و ته خواندند
خطوط هزار شكل گرفت
چشم باز شد
انگار كه آن معبد " پونا"
سنگ كوچكي است كنار ساحل ِ نمي دانم از كجا
نقطه ي امن ِ دنيايي بود كه من
انگار كن كه " بنگلر"
آخر ِ همان دنيايي بود كه من
دنيايي كه ديگران ِ زيادي هم غير از من
و اين كه مي گويم
حتم دارم نشنيده باشيد
" باجان "
سرود ي بود كه تمام داستان هاي عالم
زير نفس هايش مي شسكت
و شعرهاي بنفش من
حدود نمي دانم چند بود
خميازه كشيد
زمان ايستاد
خواب به دلتنگي واژه فرمان داد.


9-
چه اشكالي دارد !؟
بگذاريد به قول يكي
" كسب و كار" خودم را داشته باشم
شعر هم در آمدي هايي دارد
يك چيزهايي مي دهد
يك چيزهايي كه نمي داني چيست
از شوق پر مي شود
در نيامد ِ اين روزها
در آمد به اعداد نجومي پهلو مي زند
زهره عاشق مي شود
بهرام به كنايه گوشه ي ابرو مي اندازد
ابرها مي رقصند
لب هاي كيوان هفت مي شود
يكي كه نمي دانم كيست
دستم را مي گيرد
به نقطه هاي باران عاشق مي شوم
شعر مي بارد
زمين خيس مي شود.


10-
دست خودم نيست
( باور كنيد حضار محترم
خوانندگان فرهيخته ي اين كلمات موازي
باور كنيد) دست خودم نيست
حرف ها زياد مي آيند
تئوري هاي شكل بازان بي كار مي شوند.
شعر روايي از آب در مي آيد
از آن هايي كه در كارگاه هاي اين روزهاي خورشيدي
نخوانده، در خروج را نشان مي دهند
شاعر مي ماند و كارگاه شعر شبانگاهي
خلق مي كند
پسر بچه هاي تازه بالغ
از در آمدِ بي هنگام ِ كفرشان
صدايي ما بين دستگاه پنبه زني
و گوشه ي همايون
زمان شعر خواندن بيرون مي دهند
يكي كه نمي دانم كيست از راه مي رسد
ياد آن روزهاي پر التهاب كه مي اندازد
شعري مي نويسي
و از آن جايي كه اين دنيا
چند ميليون متر مربع بيشتر نيست
مكعب صدايشان پر مي كند – اما
من كه به هزار زبان كلمات را شعر مي اندازم
سكوت مي كنم
آسمان ابرو مي اندازد
خيالم راحت مي شود كه خوانندگان
سر ِ در نياورده را
ميان اين شعر رها كرده اند
باران كه تمام سهم من است
خرج مي شود
تير تمام مي شود
من مي مانم و اين حوض
كه از قضا ي روزگار
ماهي قرمزش
به كاشي هاي لاجوردي پشت چشم نازك مي كند.



31/4/84



....................................

پسوند اهورايي:

دشمن و
دوست را بگو
هر غرضي كه ممكن است
جور همه جهانيان
مي كشم از براي تو

..............................

پسوند بي ربط:

برداشت اول:
اولي: اين چيزا چيه نوشتي باز گيج شديم
دومي: مگه نمي دوني تا آخر تير ماه بايد ترازنامه ي سود و زيان بديم
اولي: نه آخه اين چيزا كه ما مي گيم ماليات نداره !


برداشت دويوم:
آقا از آن جايي كه جمع كثيري ! با ايميل از من خواسته اند در مورد آن آدم هايي كه راه و بي راه به من گير مي دهند و در مورد من و كارهايم نظر بي ربط مي دهند حرفي بزنم و باز تاكيد مي كنم فقط به فقط به خاطر گل روي اين ايمل هاي زيادي كه آمده ( به جون تو ) بنده از همين جايگاه مقدس اعلام مي كنم عزيز جان ! درسته بالاخره يك " ضرغامي " ديگري هم در اين دنيا پيدا شد – اما به جان شما به ارواح خاك آقاي بزرگ ! اون مهندس ضرغامي هيچ وابستگي از انواع مختلف بسط – حتي بسط فرهنگي و غيره با اين جانب مجيد ضرغامي ندارد و بنده مجدد از اين جايگاه مقدس اعلام مي كنم اگر احيانا- بر فرض محال كسي – شخصي ميان اين همه افراد فرهيخته به آن مقام فرهنگي فحش و يا نا سزايي گفت خودش خسته مي شود. چون من هيچ قوم و خويشي با ايشان ندارم.
اصلن دوستان مجازي با ايميل هاي خود براي من نوشته اند اين آقا اصفهاني است ( البته بين شاهين شهر و يكي ديگر از شهر هايي كه گفته اند اسمش خطري است اختلاف است ) اما اين آقا اصفهاني است و بنده متاسفانه نسل اندر نسل تهراني الااصل! – خوب ، من چه ربطي با اين آقا مي توانم داشته باشم غير از اين كه از لهجه ي شيرين اصفهاني و رندي هاي به جا و البت بي جاي اهالي محترم اين شهر خوشمان مي آيد؟ لذا ! بنده ضمن تشكر از مهندس! اعلام مي دارم دوستاني كه مي خواهند به بنده فحش دهند به اين آدرس مراجعه كنند و دست از سر آن ضرغامي والا مقام بردارند :Ahoora_z@yahoo.com


برداشت سوم:
اولي- ما ز ياران چشم ياري داشتيم
دومي- آخر هفته بود كمي كار داشتم دير رسيدم.


برداشت چهارم:
-ببخشيد شما چه كاره ايد؟
- من !؟
- من پدر دنياي مجازي ام عزيز جان
- آقا تو رو خدا برو جلو اين بچه هات رو بگير ببين چه اراجيفي در اين دنياي مجازي راه انداخته اند، عجب آدم بي فكري هستي شما ها ...
- اي بابا! آقا جان من كارهاي واجب تري دارم – بايد به كشورم فكر كنم
- پس ما چيكار كنيم با اين بچه هاي مجازي؟
- عزيز جان اين ها بچه هاي من نيستند به خدا حرام زاده اند
- آهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااان !


برداشت پنجم:
به يكي گفتند آقا مي شه دست از سر آثار هنري ما برداري؟
گفت: كو؟ كدوم اثر؟
گفتند: بابا همين كه گذاشتي اون گوشه ديگه
گفت: َاه َاه ! تو به اين كار بو گندو مي گي اثر


برداشت ششم:
به يكي ديگه گفتند: آقا چرا دست از سر اين كارهاي هنري بر نمي داري
گفت: آآآآآآآآآآآآآآآآي مردم همه شاهد باشيد – باز اين يارو اومد اين جا خودش رو مطرح كنه !


برداشت هفتم:
ميگن ملانصرالدين رفت خونه يكي دزدي – ديد يارو بيچاره نشسته و دامن غم در آغوش گرفته و هيچ چيزي هم نمي گه
اما ملا از آن جايي كه به هر حال براي خود ملايي بود و دل و وجداني هم داشت، به درد وجدان درد مبتلا شد و رفت به طرف گفت: عمو بگو حلاله !
طرف گفت: برو بابا داري مال ما را مي بري چي بگم بردار ببر ديگه
ملا چوبي برداشت و به سر طرف كوبيد، داد زد بگو حلاله بگو حلاله ...
طرف سرش را گفت و با ناله گفت:
بابا حلاله حلاله برش دار ببر و ما رو اينقدر نزن ...
( راست و دروغش پاي اونكه گفت من فقط نقل كردم )


برداشت هشتم:
ببخشيد شما كه انسان فرهيخته اي هم هستيد از قضاي روزگار و اين همه برو بيا داريد چرا هر وقت موقع عمل مي رسه تشريف مي بريد دستشويي؟
- من !!!!!!!!!!!!!!!! كي اين كار رو كردم
- بابا همين چند روز پيش كه اون آقاهه اومد، كه مردم كاغذ تا مي كردند، كه تولد اون حادثه بود، كه يارو غذا نمي خورد مي خواست بميره كه ....
- آهااااااااااااااااااان ! نه بابا همش تقصير اين يارو رو بود ببين ايناهاش <<<<<<<<<<<<<<<<<< اين بابا هي اومد به من ايراد گرفت من هم گذاشتم آبا از آسياب كه افتاد بر گردم – بد كردم !؟

- نه خيلي خوب كردي!


برداشت نهم: اولي: دومي آدم گند و بي خودي است اولي: دومي خيلي بده اولي: دومي دوسِت داريم دومي دوسِت داريم
سومي: آقا خودتي بي خيال


برداشت دهم: ببخشيد چرا فحش مي دين؟ آخر آدم ناراحت مي شه انسان هاي فرهيخته اين طوري در جلو چشم ديگران شلوارشون رو پائين مي كشن ؟ بابا آخر همه ي اين هنرهايي كه ما داريم براي اينه كه انگار بايد انسان خوبي باشيم ديگه نه ؟ يا اين كه دعوا سر پتوي ملا است؟ شما كه عقل كل اين دنيايي نمي خواهي بگي فقط از دعوا كردن بر سر انتخاب راه خوشت مياد كه احيانا !؟
- من !!!!!!!!!!!!!!!!!!! من فحش دادم؟ اصن دادم كه دادم ! به تو چه مربوطه !؟ آها ي ي ي ي همه شاهد باشيد باز اين يارو شيطونه اومد!
- اما دوست عزيز من فقط گفتم چرا فحش مي ....
- اين فحش نيست نقده !
- ِاه شما نقد هم مي كنيد ؟
- آره اما گاهي هم به اقساط !


برداشت يازدهم: اولي: آقا اصلا اين دنياي مجازي همه چيش مجازه !
دومي: واي ؟ ( يعني چرا ! )
اولي: اگه راست مي گن چرا شوهر مادر مجازيش يكي ديگه است وزن ِ پدرش يكي ديگه
دومي: آهان از اون جهت!


برداشت دوازدهم: - كجا داري مي ري؟
- مي رم به دنياي واقعي برسم خسته شدم از دست اين ..
- پس چرا برگشتي
- گفتم مي رم – نگفتم كه كي مي رم – هزار تا كار دارم انجام بدم چشم ! از اين دنياي مجازي خواهم رفت تو اصلن چشم نداري من رو ببيني ها !
- آقا من كه چيزي نگفتم به خدا خودت گفتي كه ...
- حالا ما يه چيزي گفتيم ها ول نكن – خوب؟
- خب!


برداشت سيزدهم: ( چون عدد سيزده نحسه و دوستان زيادي ايميل دادن كه يه چيزايي تو اين عدد ننويس كه ما خيال كنيم منظورت مايي و نحسي اين عدد ما بگيره لذا ! بنده به خودم گير مي دهم )
اولي: پسر تو مگه دوست داري يه چيزايي بنويسي كه مردم ناراحت بشن
دومي: به خدا من فقط دارم طنازي مي كنم!
اولي: اي بي حيا
دومي: بابا منظورم اينه كه دارم طنز مي نويسم دارم از اين چيزهايي كه مي بينم رو از فيلتر طنز عبور مي دم ...
اولي: پس بالاخره داري مردم رو از يه جايي عبور مي دي كه اين قدر دردشدون مي گيره ديگه ! – يادته اون روزي يه چيزي نوشتي كه فلاني در به در دنبال مداد پاك كن مي گشت؟ يا يه روز ديگه يه چيزي نوشتي من خيال كردم به مني ! رفتم كلي ايميل دادم اين ور اون ور تا حالت جا بياد يا اون روزي كه ....
دومي: اي بابا ........... عزيز من! من چي كار كنم كه هر چي مي نويسم حتي شعر عاشقانه هم باشه به بعضي ها بر مي خوره! اولي: اگه راست مي گي از همين جا اعلام كن ...
دومي: آقا بنده از همين جايگاه مقدس اعلام مي كنم منظور من از تمام نوشته و شعرهايم هيچ كسي نيست و اصلا اين شعرها تمامن مجازي است و شما هم هر چي مي خونيد به روي خودتان نياوريد حالتان جا مي آيد. ضمنا فرصت را مغتنم شمرده ! از همان جايگاه قبلي از تمام دوستان و عزيزاني كه وجود شريفشان موجبات ايده هاي طنز نوشته هاي من مي شود كمال تشكر را داشته و ضمن قدر داني مكرر روي ماهشان را مي بوسم – ماچ!
اولي: برو ديگه اين قدر حرف زيادي نزن ..


برداشت چهاردهم: - ببخشيد شما مي دونيد حقيقت چه مزه اي داره ؟
- تلخ نيست؟
- مهم نيست كه چه مزه اي داره مهم اينه كه با روغه لادن پخته مي شه !
- آهان !


برداشت پانزدهم: آقا اين ماجرا كاملا حقيقيه و سر مزار احمد شاملو پيش آمد كورش، نغمه،مهرداد، مريم، علي و سيروس هم شاهدند ! ( به اين ميگن استفاده از آدم هاي محلي در هنري جهاني شده ! ) تازه از خود سيد علي صالحي هم براي اين برداشت از ديالوگ اجازه گرفته ام ! بخوانيد:
جماعت: زنداني سياسي آزاد بايد گردد
گوركن: ( با حالتي خمار ) آقاي سيد! من هر روز ميام قبر آقاي شاملو رو مي شورم – خسته نباشيد ( منظور اينه كه پول چايي رو ِاخ كن بياد )
سيد علي صالحي: ( با حاتي شاعرانه و لطيف كه خاص حرف زدنه خودشه ) سلام عزيزم ! مرسي ، انشاالله به زودي قبر من رو هم مي شوري ! ( خنده ي حاضرين )
آقاي سخنران: براي منوچهر دو آتشه ......
يه نفري: ببين من از اين ديالوگ استفاده مي كنم ها
سيد علي صالحي: بكن عزيزم بكن !
جماعت: درود بر زرافشان درود بر زر افشان ...
كورش: باز يه اتفاقي افتاد تو ايده ازش گرفتي ...
يه نفري: آدم بايد هميشه حواسش جمع باشه و هر فكري از شاعر متساعد شد بگيره !
صالحي: ببخشد از شاعر شايد خيلي چيز ها متساعد بشه !
جماعت: زنداني سياسي، آزاد بايد گردد
يه نفري: آقا اين ديالوگ برا من بقيه رو مي گذارم كورش جمع كنه !
صالحي: كورش جان از طرف من بزنش
عابر ره گذر: براي سلامتي آقاي زرافشان صلوات !
( خنده ي عابران ديگر )

 Majid | 2:36 PM 


Comments: Post a Comment




Someone who isn`t like Anyone

شعرهاي محمـد مجيـد ضرغـامي
فرستادن نظرات

آرشيو

...........

با عرض پوزش - :
هرگونه برداشت مطالب اين وبلاگ به هر شكل از اشكال جهت چاپ و انتشار بدون اجازه كتبي صاحب وبلاگ ممنوع است و استفاده اشعار و مطالب در وبلاگ هاو سايت ها با آوردن نام صاحب وبلاگ و گذاشتن لينك اين وبلاگ مجاز است

...........


تورا بخير و ما را بال ِ سنجاقك




(اسم اين كتاب)
(سلطنت ارديبهشت نيست)
شعر و طرح هاي محمد مجيد ضـرغامي
....
مجموعه شعرهاي در دست نشر:
من و گنجشك هاي طبقه ي هفتم برج سفيد / دور دنيا در هشتاد شعر / ( آ ) ي با كلاه / عبور از جهان هاي ذهني

...........



موسسه فرهنگی هنری اهورا


( کانون تبلیغاتی اهورا )

مبتكر باز توليد آثار و تصاوير شاعران كهن و مدرن ايران در قالب پوستر، كارت پستال و تقويم براي اولين بار در ايران
.........................





انتشارات سرزمين اهورايي


ناشر كتاب هاي نفيس، هنري،
ديوان اشعار و كتاب هاي ايرانشناسي، تخت جمشيد و ...


دفتر مركزي:
22866858-22866859-
مرکز پخش:22882011
فروشگاه تجريش:
22720409



..........................




منتخب مصاحبه ها و مقالاتم در مطبوعات:
......

لطفن از حراج شاعر دست بردارید!
( به بهانه حراج وسایل شخصی احمد شاملو توسط فرزند ذکور) - نشریه رویش



ليسبون آخر دنيا است - روزنامه شرق


روزنامه همشهري - چفت و بستي براي بازار آشفته ي مواد فرهنگي


بسوي بيداري علمي - فرهنگي
مجدد آفريقا

ورود ديسکهاي نوري در عصر انفجار اطلاعات

نمايشگاه بين المللي کتاب تهران
در نيمه ي راه!؟

گفتگوئي با خانم «رزا بردي گالييه وا »
قزاقستان چه خبر !؟

به بهانه نمايشگاه کتاب کودکان آفريقائي
سلام بر نايروبي

کتابخانه ي مرکزي دانشگاه تهران
کدام مرکز اسناد !؟

ديروز و امروز حسينيه ارشاد

صداي پاي آب يا غرش سيلاب !؟

از پيروزي تا شيکاگو !
گفتگوئي با« داوود رشيدي »

حرفهائي از صميم دل
گفتگوئي با« خسرو شکيبائي»


دين يا دنيا
گفتگو با« عليرضا خمسه »

درد دلهاي يک هنرمند
گفتگو با «امين تارخ»

گفتگو باخانواده ي « حميد عليدوستي »

پاي درد دلهاي « محمود معمار »



* * *



دوستان


***
سايتهائی که می بينم :
.....
دکتر علی شريعتی
بنياد شريعتی
احمد شاملو
غلامحسين غريب و خروس‌جنگي
يدالله رويائي
صمد بهرنگی
پرويز شاپور
فروغ فرخزاد
عباس معروفی
کلاغ
ماني ها
دیگران
رضا قاسمی ( دوات )
کاپوچينو
آينه
پندار
مشاهير
گلستان
دوهفته نامه فروغ
دريچه
کتاب هفته
بزرگان ايران در جهان


***
















خارج از برنامه:

حافظه ي حجم
و پاسخ به تهي بودگي
( نامه ي سيد علي صالحي
به يد الله رويايي )

"اهورا"


هي................جو!

به بهانه ي روز شعر و ادبيات فارسي

در سرزمين قد كوتاهان

……………………… حرف هايي به بهانه ي تئاتر " من از كجا عشق از كجا "فروغ فرخزاد به روايت و كارگرداني پري صابري – تئاتر شهر آبان و آذر83


ماهي سياه كوچولو - خروس جنگي و يادي از سيروس طاهباز

1383 هنر نزد ايرانيان است و بس ! - حرفهائي به بهانه ي ( ادبيات داستاني در وب ) نشست حاشيه اي جشنواره وب

من دلم سخت گرفته است از اين ميهمانخانه ي مهمان كش روزش تاريك

فروغ فرخزاد از زاويه اي ديگر

مسيحا برزگر،دارينوش و سگ کشي

مدرن، پسامدرن و ساختارشکني

از ماست که بر ماست

احمد رضا احمدي،چلچراغ وکارنامه

شمس پرنده نبود ( به بهانه نمايش شمس پرنده خانم پري صابري









AHOORACARD
AHOORA - Yahoogroup
AHOORA - Orkut
AHOORA - Fotopages
AHOORA - Fliker





































Free counter