|
14 August, 2005
از سرعت خود بكاهيد شعري در اين جاده بال بال مي زند .............................................
مثل سري كه امروزهم به سنگ مثل صداي تو به آب از گوشه ي اين چشم كه مي خورد مثل دال كه به داد الف، دال مي دهد كه از نظر عين صداي تمام الفبا را بي حساب حدود روزهاي تو بود انگار دلم كه مي گرفت هم شانه هايي كه نبود را يكي بود كه نمي دانم آفتاب از كدام طرف در آمد نگاهي كرد مثل صداي پرنده كه در قفس مثل دست هاي زبر ِ مردي كه دانه مي دهد هنوز از خجالت اين شعر در نيامده آسمان به اخم هاي آنجوري مثل سفيدي چشم هايت آن روز كه گفته بودي غين يك جوري كه مي شود و اگر راست مي گويي برايم چند خطي اگر بنويسي طوري جواب نمي دهم كه من پشت مدار حوصله ي اين دل چيزي شبيه شعر هاي امروزي مثل اين سر- كه امروز هايم به سنگ مثل صداي تو، به آب كه مي خورد كسي نيست زير گوش نقطه هاي آسمان بگويد براي نويسنده ي اين شعر عشق، از انحناي آخر يك قاف آغاز مي شود.
بيست سوم مرداد هشتاد و چهار
.....................................
پسوند اهورايي:
در كوي نيك نامي ما را گذر ندادند گر تو نمي پسندي تغيير ده قضا را
حافظ به خود نپوشيد اين خرقه ي ِمي آلود اي شيخ ِ پاك دامن ! معذور دار ما را ...
|
|
|
|