|
25 August, 2005
هشت خانه به عقب بر گرديد در بيست و چهار ساعت آينده هوا سالي سيصد و شصت و پنج روز تمام ابري است ..............................
حروف كه تمام مي شود به آينه رو مي دهم صداي تو مي آيد، يكي مي گويد:
آقايان محترم خدا را چه نديده ايد؟
من، با صدايي كه شبيه خودم نيست شعر هاي تازه ام را براي باد هاي موسمي تفسير مي كنم. به ابر هاي باراني ابرو مي اندازم. صفحه از حروف پاك مي شود. شعري از دهانم مي پرد. حروف تمام مي شوند و از پرنده كه نيست خدا را چه پنهان گوش كسي ندانست نويسنده ي اين خطوط به شرط باختن آخرين قافيه تمام الفبا را به آب ها فوت كه مي كرد شعر از كدام گوشه ي آسمان بر زمين پرتاب شد.
4 شهريور 84
.................................
پسوند اهورايي:
سخن درست بگويم: نمي توانم ديد كه مي خورند حريفان و من نظاره كنم
ز باده خوردن پنهان ملول شد حافظ به بانگ بربط و ِني رازش آشكاره كنم!
..................................
پسوند بي ربط:
اولي: به به دوست فرهيخته اي - آقا مباركه اميد.... دومي : برو ببينم چي مباركه!!!!!!!!!؟ اولي: عزيز جان مگه كتابت چاپ نشده من شنيد......... دومي: اين هم شد كشور؟ اين هم شد انقلاب !!!! چرا مردم راه مي رن؟ چرا به هم نگاه مي كنند؟ چرا قرمه سبزي مي خورند؟ چرا سينما مي رن ؟ چرا اصلن نفس مي كشند ... اولي: بابا پس اين مردم بدبخت چي كار كنند تا تو راضي بشي دوست روشنفكر؟ دومي: چيكار كنند نداره ! برند كتاب من رو بخونند ببينند چه چيزاي خوبي نوشتم ياد بگيرند. اينم شد مملكت ما داريم اين جا حروم مي شيم ! آهاي ايهالناس.... اولي: آقا بي خيال ما اومديم يه تبريك بگيم از خيرش گذشتيم – حالا گيرم مردم ايران همه اين كار كه تو گفتي هم نكنند قورمه( يا قرمه!؟ لطفا اديتورها به داد من برسند !) سبزي كه نميشه ديگه درست نكنند؟ هان ؟ آقا ما به همه حرفهات گوش مي ديم اما بگذار كنار خوندن كتاب تو اين يه كارم بكنند .شايد با پس زمينه هم جور در آمد ...دومي: خوب چون تويي اين يكي رو بكنند !
|
|
|
|