|
31 August, 2005
به هزار و يك دليل .......................
كنارساعت نمي دانم چند با دست هاي برشده اي بود كه ليمو ها را در خلوت آدم مي چيدم. نگاه كردي آفتاب بعد از ظهر را آفريدي خورشيد از خنده ريسه رفت آينه، به عاقبت آفتاب تابيد يكي از پشت ابر صدا كرد:
- امروز چندم ِ كدام ماه است كه سال شمسي از آفتاب حيا مي كند!؟
من از آغاز روز بود انگار كنار بي خوابي ساعت مي گشتم. تمام حساب هاي عالم را ميان ِ لايه هاي زمان گم كرده بودم و از دست هايم حساب هاي در رفته به شماره هاي تقويم مي چكيد. كنار يكي از اين اعداد با دست هاي بر شده اي بود كه ليمو ها را دور از جان ِآدم هاي روزمره نفس مي كشيدم و تو نگاهم كردي خورشيد از خنده ريسه رفت و آفتابِ بعد از ظهر را آفريدي ... 84/6/9
...................................
پسوند اهورايي:
من كه شب ها ره ِ تقوا زده ام به دف و چنگ اين زمان سر به ره آرم ! چه حكايت باشد ؟
زاهد ار راه به جايي نبرد – معذور است عشق كاري است كه موقوف ِ هدايت باشد.
.................................
پسوند بي ربط:
اولي: ببخشيد شما چه كاره ايد؟ - من !؟ من وبلاگ نويسم قربون همون اولي: ببخشيد شما كه يه عمره داريد در اين فضاي مجازي مي نويسيد ميشه يه خاطره تعريف كنيد... - خاطره كه نه قربون اما از معجزات ما جماعت وبلاگ نويس اين كه خيلي چيز ها رو نجات داديم هم در اين دنيا هم صد در آخرت بازم همون اولي: آقا ! بي خيال سخن راني نكن – معلومه داري در مورد چي حرف ميزني!؟ - عزيز جان من با اين زبان الكنم در اين وبلاگ مجازي زبان فارسي را از خطر نجات دادم – اگر امروز زبان فارسي زنده است به خاطر اين وبلاگ ها است – آقا فردوسي طوسي كيه !؟ هان !؟ اصلن اون بابا تو طوس بود اما من در زمان جاري شده ام به جون ِ اين <<<<<<<<<<من در آينده اي نزديك زبان فارسي رو جهاني مي كنم – من از همين جايگاه مقدس اعلام مي كنم زبان فارسي مديون منه – آقا اصن شما با اين وبلاگ هاي قراضه براي اين ادبيات چه كرده ايد بي ادبا !؟ - اصن آقا تا وقتي فلاني هست چرا اين يارو داستان مي نويسه ؟ تا وقتي حافظ هست چرا فلاني شعر مي گه تا وقتي وبلاگ هست، من هستم ، شب هست بيابون هست ... اولي- آقا بي خيال بيا پايين از رو منبر من خودم به نوبل مي گم به جاي عبادي امسال به تو جايزه ي بدن به شرطي كه سعي كني شيرين بشي ! خوب!؟- خب !
|
|
|
|