|
24 October, 2005
پنج و سي و هشت دقيقه و چهل و پنج ثانيه ....................................................
به افق اين آسمان ساعت هايي است كه آدم بيدار مي شود يكي به ماه مي گويد سلام صداي باد مي آيد شعر از راه مي رسد درخت ها را بر پا مي گويد شاخه ها ي به التماس رفته را مي نشاند برگ ها برايش دست مي زنند عبور مي كند به ساعت نگاه مي كني اعداد گيج شده اند تقويم سكوت كرده و من، حدود همين شب ها به آسمان نگاه ديگري مي اندازم.
2/8/84
........................
پسوند اهورايي:
بنده ي پير ِ خراباتم كه لطفش دائم است. ورنه، لطف ِ شيخ و زاهد گاه هست و گاه نيست
......................
پسوند بي ربط:
آورده اند كه حضرت ملا، نصرالدين نام- شهره ي آفاق و ايام- خوش حركات و خوب رو و بلند آوازه كه از الطاف بي مثالش آدم و عالم و دنياي جاز و مجاز حيران و عمده ي مخبرين اخبار و مفسرين احوال و رابطان ارتباطات مهجور بودندي – روزي از اين همه روز خدا كه مي گشت از خواب برخواست، دستي به ساز كج و كول ِ خود ببرد و راهي شهر و ديار شد و همشهريان را به ساز بي صداي خود بنواخت. كسي ديد، بر شد كه : اي ملا ! اين ديگر چه ساز مخالفي است كه تو داري!؟ عزيز من دست از آن سوراخ نِي بردار و بگذار روي سوراخ هاي ديگر ! كمي ريتم تمرين كن و ببين اين همه صداي را چه مايه لذت است. آخر اين هم شد كار، ملا !؟ ببين اين همه نوازنده ي خوش نواز را ، آخر اين چه كاري است مر تو را كه سازي باد مي كني آن هم فقط انگشت روي يك سوراخ اين ني؟ سرِمان رفت اي ملاي منورالافكار ! القصه ! راويان اخبار خبر آوردندي كه ملا از آن جايي كه به هر حال براي خود ملايي بود انديشيد، دست بر ريش از ته تراشيده بركشيد و ايدون گفت : عزيز جان ! خوب، آن نوازندگان سوراخ اين ني را نيافته اند. من يافته ام : اين است! براي همين انگشت را فقط روي آن گذارده و فوت مي كنم مر اين ني را ....
حكايت ملا حكايت ما و بعضي ها ست كه شنودگان آن سازِ بد صدايشان در اين شهر مجازي افزون باد ايدون بادايدون تر باد ....
|
|
|
|