تايپو گرافي
..............
" در ابتدا كلمه بود "
نقطه، از تن هايي ُسر مي خورد
خوب به اين " خ " نگاه كنيد لطفا
خنده خنده،
دال را مي كشم به سمت اين كلام
زمين را در انحنايش ،
الف را به آسمان هفتم مي برم.
خوب به اين" خ " كه خندان،
خود را نگاه مي كنم
محو مي شوم
فراموش مي كنم
نقطه را اندازه ي تمام عالم،
- خوب به تنهايي اين خ كه خنده خنده -
كلاه را كوچك مي كنم
اگر بنويسي سر" آ " سلامت است هنوز ؟
حروف آزاد مي شوند.
ميان " ز " و " الف "
آرزوهاي ناتمام را تمام مي كنم.
- به گردن كج ِ اين " د " نگاه كنيد، لطفا-
دال را مي گذارم براي مخاطب
انتخاب كند كه " ي " نكره را مي خواهد
يا گل را،
با پوچ طوري بازي مي كنم
نا خوانا شود.
خواننده گيج شود.
از معني بماند.
- به جاذبه ي اين " ع " نگاه كنيد-
عين ِ آن روزها كه يادت نيست
عين را مي رقصانم
دست مخاطب را باز مي گذارم
يكي به آسمان،
يكي به گردي چشم اين زمين،
- به دندانه هاي اين" ش" نگاه كنيد لطفا-
خوب به اين سه نقطه كه از شرم،
دندانه هاي شين نازمي كنند.
نازك مي شوند.
به قاف پناه مي آورند.
- مخاطب محترم!
- به عمق اين " ق " هم، لطفا-
رسم ِعشق به چشم ها يتان روشن !
دلم مي خواهد،
حالا كه شعر مال من است
دوستان را زير نقاط شين
ديگران را پاي دو نقطه ي قاف بكارم.
دنيا را طوري بنويسم
تا زير خم ِ يك عين جا شود.
بعد،
عشق كه از سر دنيا هم زياد تر شد
جاي شين و عين را عوض كنم.
قاف را از" ر" شرمنده كنم
تا حال دوستان تر شود،
نگاه را طوري بنويسم كه بعد از اين
به چشم خواننده هم چشمي كند.
بعد،
با نقطه هاي بر جسته بنويسم:
شعر ...
29/8/84
.......................................
پسوند اهورايي:
چنگ خميده قامت
مي خواندت
به عشرت
بشنو، كه پند پيران
هيچت زيان ندارد
َكس در جهان ندارد
يك بنده
- همچو حافظ !
زيرا كه چون تو شاهي
َكس
در جهان ندارد!
.................................
پسوند بي ربط:
اين شعر تايپو گرافي با آن كه عنوان تكراري در نوشته هاي من است مربوط به همان روزهاي نمايشگاه تايپو است كه در حرف هايي براي نيما صبر كرد تا امروز كه آوردم و بازنويسي شد و باز هم جاي باز دارد . به هر حال گرافيك هم نوعي دل مشغولي من است. تايپو گرافي قواره كردن فرم بصري حروف تايپي است. اما آن نمايشگاه آن طور كه ديده شد تمام تايپو و تكنيك كار بر حروف تايپي و غيره نبود و خيلي از آن كارها كه به اشتباه تايپو ارائه شده بود نوعي كاليگرافي يا هند لترينگ و غيرو بود.
به هر حال من بار مفهومي رسم الخط حروف الفبا و آن دلالت ذاتي كلام و رفلكس آوايي آن ( دلالت آوايي ) در شعر را دوست دارم. مي شود هزار حرف نگفته را با اين نماد هاي هزار حرف گفت. من حتي در نوع نوشتن حروف آن جا كه اشتباه نگارشي نباشد، به جاي گوش دادن به حرف هاي دوستان ملا لغتي، به بازتاب بصري و خوش رقصي نوع نگارش و هماهنگي آن با محتوي حرف و شعر توجه مي كنم و بر اساس آن به عمد- استفاده مي كنم از نگارش حروف مثل همين مثلا يا مثلن و الخ ...
اگر حوصله اي بود ديزاين حروف در شعر را مي شد حتي به صورت بصري تجربه كرد. مثل خ كه مي گويم خودش خندان است از نظر ديزاين گرافيكي و زيبائي تضاد آن با بسامد آوايي آن كه سنگين است. يا مثلن آن نقطه كه از سرِ " خ " سُر مي خورد و تنهايي خدا و گردن كج دال و الف و چه و چه هايي كه آمد را مي شد به صورت گرافيكي هم در شعر نشان داد با پرهيز از آرتيست بازي مرسوم آن گروه معروف...
يا آن بزرگ نمايي نقطه ي خ از خدا كه تمام دنيا در آن جمع شوند، شرمندگي ر يا اين تضاد آوايي و بصري ق كه آن قدر سنگين است كه ديگران ِ (غير دوست ، دشمن نگوييم !) را مي شود پاي آن كاشت. يا نقطه هاي برجسته ي بالاي سين كه شين شود و حال خراب دوستان را در اين روزها بتوان با آن درمان كرد آنجا كه كلام ختم مي شود به يك كلام: شعر و...غرض، اين تجربه رادوست دارم. كاش وقت زيادي بود براي كارها و حرف هاي زيادي كه دارم. براي فكرهايي كه دارم و قالبن پر مي كشد و وقت پرداختن و تجربه اي نيست. براي رسيدگي به گل هاي كلام در باغ شاعرانگي كه در اين روزگار باري به هر جهت ِ مشغول كننده پر پر مي شوند. براي برا هايي كه وقت نوشتنشان تنگ است و زمان همچنان به جنگ-
تمام.