|
26 December, 2005
و خط هايي است كه صداي مرا مي آورند ...................................................
تنها بودم، صداي سرود مي آمد آينه از روي تو تابيد شعر، از آشنائي با تو خوش وقت، و ساعت به صداي تو كوك شد.
به جستجويت بودم؛ نگاه مي كردي و عشق همچنان كه بود.
3/10/84
...........................
پسوند اهورائي:
جان رفت در سر ِمي و حافظ زعشق سوخت ... عيسي دمي كجاست كه ِاحياي ما كند !؟
.................
پسوند بي ربط:
و چون نزديك اريحا شدند، كوري به جهت گدائي بر سر راه نشسته بود. و چون صداي گروهي را كه مي گذشتند شنيد پرسيد:" چه چيز است؟" گفتندش:" عيسي ناصري در گذر است" در حال فرياد برآورده گفت:" اي عيسي، اي پسر داود، بر من ترحم فرما" و هر چه آناني كه پيش مي رفتند او را نهيب دادند تا خاموش شود، او بلند تر فرياد مي زد كه " پسر داود بر من ترحم فرما" آنگاه عيسي ايستاد، فرمود تا او را نزد وي بياورند و چون نزديك شد از وي پرسيده، گفت:" چه مي خواهي براي تو بكنم؟" عرض كرد: " ... تا بينا شوم" عيسي به وي گفت:" بينا شو كه ايمانت تو را شفا داده است"
لوقا-(18)35 تا 42 پس او را كه پيشتر كور بود، نزد فريسيان آوردند. و آن روز كه عيسي گل ساخته ، چشمان او را باز كرد، روز َسبَت بود. آنگاه فريسيان نيز از او سئوال كردندكه " چگونه بينا شدي؟" بديشان گفت:" ِگل به چشمهاي من گذاشت پس شستم و بينا شدم" بعضي از فريسيان گفتند:" آن شخص از جانب خدا نيست زيرا روز َسَبت را نگاه نمي دارد"...
يوحنا(9)-13تا 16 آنگاه عيسي گفت:" من در اين جهان به جهت داوري آمدم تا كوران بينا و بينايان، كور شوند" بعضي از فريسيان كه با او بودند، چون اين كلام را شنيدند گقتند:" آيا مانيز كور هستيم؟" عيسي بديشان گفت" اگر كور مي بوديد گناهي نمي داشتيد و لكن الان مي گوييد بينا هستيم، پس گناه شما مي ماند"يوحنا-(9)-39تا41
|
|
|
|