|
29 December, 2005
همه چيز بود كه از دانه اي انار شروع شد .......................................................
به دانه اي انار است كه مي گويم " سلام" صدايت، شكل قديم هاي كسي است كه مي شناسمش: " بخشنده باش !"
تاريخ از دست اعداد كلافه است و من در كوك ساعت ها رفته ام كه باز خواب تو را ببينم – انگار هم؛ دلم بهانه مي كند، بهانه ي تو را .... كه سيب بهانه ي سيب را ...... كه تو بهانه ي دست هايت را كه از نقاطش باران هاي موسمي مي خندند خوشه اي گندم دانه مي كني ورق .... ورق .... ورق بر مي گردد طوري مي نويسم كه نقطه ها سبز شوند. يكي از اين همه نام كه امروز شبيه اسم من است نمي داند تو را با چه دستي داده است پس .... پس مي گيرد، پس مي گيرد.....پس نگاهت مي كنم، دست مي دهي به برگ هاي نارنج اشاره مي كني پلك هايم پرت مي شوند خواب نمي بينم تو را مي بينم كه انگشت هايت را روي صورتم مي گذاري نگاهم مي كني؛ صدايت، شكل قديم هاي كسي است كه مي شناسمش: " كمي تب دارد "
همه سكوت مي كنند، و هيچ كسي بهتر از تو نمي داند براي آمدن همين لحظه چه سال هائي كه عاشق بوده ام.
7/10/84
..........................
پسوند اهورائي:
اين همه شهد و شكر كاز قلمم مي ريزد، اجر صبريست كاز آن شاخه نباتم دادند !
.......................
پسوند بي ربط:
ايدون سخن مي دارم: از آن چه آن پاك ترين بر من سپرده است: شعري كه شنيدنش ازبراي مردمان روي زمين نيك تر است، و كساني كه از براي آزادي آدمي به شعر و ترانه مي رسند. آري اين چنين است كه من بزرگ شاعر مردمان محرومم. ( يسنا هات – 45، زرتشت و ترانه هاي شادماني- سيد علي صالحي )
|
|
|
|