|
05 January, 2006
عين، عين ِ عين شين شكل ِ شين ...................
تو از راه دور تري مي آيي و دست هاي من از نوشتن شعر هاي عاشقانه مرطوب است. رسم من اين است كه بعد از خواب هاي دم به دقيقه ام تكليفم را با آسمان روشن كنم. ساعتم را به دل خودم كوك مي كنم براي بالاهاي بلند، چهار پاره هاي نيمايي مي خوانم پائين ِ تنه ي نيمه اش بيت ها وزن مي گيرند قافيه از لب ها شعر مي خواهد قصيده از تن بلند مي شود لب هايت غزل ها را مزه مي كنند نزديك مي شوي از راه دور تري آمده اي دور، كه تاريخ دي ماه هشتاد و چهار نيست. كه روزهايش روزهاي امروز نيست. ترانه ميان لب هايت تر مي شود حروف پخش مي شوند پتوي چهارشنبه ها قرمز مي شود تنافر حروف از چشم هايت مي ريزند صفت هاي ترين زير دكمه هاي لباست خواب مي بينند دست هايت ثانيه ها ي ساعت را مي چينند با تيك تيك هايش تكرار مي شوم انگشت هايم ، از نوشتن شعر هاي عاشقانه مرطوب است بعد از ظهر ليموئي است و عشق، از نزديكي عين و شين پشت يك قاف متولد مي شود.
15/10/84
.........................
پسوند اهورائي:
دوستان ! عيب ِ نظر بازي ِ حافظ مكنيد كه من او را ز محبان شما مي بينم .
...................
پسوند بي ربط:
عشق هيچ قانوني نداردپائولو كوئيلو" "
|
|
|
|