|
19 February, 2006
يكي از روزهاي درميان ..............................
نگاه مي كنم، خوابم را گم كرده ام و الف باي نامم تغيير چنداني نكرده است. روزهايي هست كه خيال مي كني چتر چيز خوبي است و روز هايي، براي خواندن شعر هاي شاعران از بر بودن شماره هاي شناسنامه الزامي است. با اين حال، براي گفتن حرف هاي به تر اين طور مي نويسم: مردم اين جا؛ هنوز كه هنوز است دل را با دال - الف و... لام مي نويسند و در ميان گل هاي ُرز كماكان رنگ قرمز فروش به تري دارد. به عنوان مثال، خدانگهدار ....
30/11/84
...........................
پسوند اهورائي:
سلطان غم، هر آن چه توان بگو: بكن! من برده ام به باده فروشان پناه از او ...
.........................
پسوند بي ربط:
1- تا اطلاع ثانوي حالم، هم خوش است و هم ناخوش و نا خوشي آن از همان سر است كه خوشي آن است. بگذاريد اين طوري بنويسم: تا اين لحظه كه اين نقطه را گذاشتم خيال مي كردم كه بايد و بهتر اگر بنويسم خيال مي كردم كه دارم آدم ها، دوستان و آشناياني را كه جسته و گريخته دور و برم پيدا مي شوند را درك مي كنم حتي اگر روزي هزار بار پنبه ام را پشت سرم زده اند با چشم و ابرو حرف و غيبت هاي آن چناني كه افتد و داني، باز هم من، خيال مي كردم بايد آنها را درك كنم. گاهي پيش مي آمد كه ساعت ها، روزها و بلكه ماه ها و سال ها با آدم هايي بحث داشتم، آنها گفت وگو را به جدل و ناسزا مي كشاندند اما من دست آخر باز مي خواستم آنها را درك كنم. حرف هايم را بزنم بلكه ميخ آهنين در سنگ فرو رود و باز آنها را درك كنم تا هوا آفتابي شود. اما اكنون بنده از همين جايگاه مقدس تنها به خودم است كه اعلام مي كنم روزهاي مديدي است كه قيد درك كردن ديگران را زده ام. دشمن زياد دارم اما انصفا دشمن كسي نيستم . تنها سعي كرده ام استقلال نظر خودم را نگهدارم و نگذارم هر از راه رسيده اي آن را به گند بكشد با فريب دوستي، رفيق بازي، باند بازي، يار كشي و گروه پروري و و و اكنون تن ها به گوشه اي نياز دارم و ياران شفيقي كه گل كه مي گويشمان گل بگويندم چه در رو و چه پشت و رو ! و تمام آن هايي را كه تا به امروز درك مي كردم ضمن اين كه كماكان دركشان مي كنم به دست بادهاي موسمي مي سپارم تا روزي كه به خود آيند و ببينند كه چه كردم با آنانان و چه كردندم ! فردا هم روز خدا است . حال من خيلي خوب است و اميدوارم حال همه هم خوب باشد.
2- مي خواستم از خيلي چيزها بنويسم اما نمي نويسم. مي گذارم براي روزهاي بعد اگر بگذارند سري بر اين تن بماند انشالله اما بگذاريد اين يك كلام كه در گلويم چنبر زده را بنويسم- باشد؟ عرض شود بنده از همين جايگاه مقدس اعلام مي كنم كه شعر چيز خوبي است ! داستان چيز خوبي است ! رمان چيز خوبي است ! و من چقدر از همه چيز هاي خوب خوشم مي آيد ! بعله !شعر و داستان چيز خوبي هستند و من نويسندگان و شاعران خوب را دوست دارم و گاه گاهي هم قفسي مي سازم با رنگ مي فروشم به شما ... خوب ! حالا اگر آن نويسنده و شاعر فلان روز دستش را در دماغش برده است به من چه ربطي دارد؟ ببينم، آيا كسي مي داند شيخ اجل سعدي شيرين سخن در زندگي خصوصي چه مي كرده !؟مثلن هنگام انتخاب ميان غلامان و كنيزيان كدام را انتخاب مي كرده است؟! خوب، حالا اگر آدم بيچاره اي بيايد و از شعر و تصوير اين شاعر شيرين سخن وامي بگيرد و بفروشد به شما، يعني اين كه دارد غلام داري و كنيز داري را بين مردم ترويج مي كند !؟ عجب روزگاري است... كاش مي توانستم از اين روزهاي ..... بيشتر حرف بزنم. از اين روزها و اتفاق ها و حرف هاي پيرامون ...
3- نمايشگاهي بود. آثارمان را برده بوديم و از اين حرف ها- بر خورد مردم برايم جالب بود. كاش مي توانستم آن حس دوست داشتني و نجيبي كه مردم به ما دادند از ديدن هزار باره ي كارهايي كه مي سازيم با رنگ و مي فروشيم به شما را به خواننده ي اين خطوط منتقل كنم. شادي، تشكرو لبخند هايي كه وز وز گوشه و كنار چهار آدم بيكار را از كار مي اندازد. وز وزي كه گاهي از آن طرف جوب مي آيد و تو را مخالف زمين و زمان مي دانند و متاسفانه و متاسفانه و باز هم متاسفانه بعضي وقت هاي بسيار اندك از خودي خوانان ِ ناخود گرا، يا ناخود آگاه! براي تخريب و يا از روي بغض... انگار كه براي لج بازي با صاحب خانه اي به هر دليلي هم كه باشد آدم بزند پي ساختمان زيبايش را خراب كند. بعضي ها چه تنگ نظر، بعضي ها چه نادان و بعضي هاي چه نمك نشناس و قدر ندانند.... گاهي دلم مي خواهد از دست آن، آن طرف جوبي ها و اين بعضي پا به فرار بگذارم و همه ي عمر راحت باشم- 4-از آن جايي كه اين پسوند در كل بي ربط است مي خواهم به دو نكته ي بي ربط ديگر اشاره كنم: اول اين كه روزگار، روزگار است و گاهي ابرها از آسمان محو مي شوندو گاهي خورشيد هم، بعضي از آدم ها خورشيدند و بعضي ابر، اگر من ابر باشم يا خورشيد احتمالش زياد است كه با اين حال و روزگار آسمان روزي از اين آسمان محو شوم. اميدوارم به خاطر خواندن اين بي ربط هم كه شده سراغ نبودنم را بگيريد، همين ... و دوم اين كه سلام! حرف هايت به دلم چسبيد، بگذار حرف هاي من هم به دلت بچسبد- تمام
|
|
|
|