|
23 February, 2006
بعضي از اين روزي نامه نويسان بي سواد ...................................................................
امروز چند دقيقه اي كه وقت شد ، بعد از روزها روزنامه ي شرق را ورق مي زدم. به ستون كوچكي در صفحه ي فرهنگ به نام بدون مقدمه برخوردم، نوشته ي عليرضا محمودي به نام " اين شاعران معاصر " او بعد از گوشه و كنايه اش به حرف كهنه ي فراموش شده ي مخملباف در اوائل دهه ي شصت كه مدعي شده بود پشت هر روشنفكر ايراني يك شاعر شكست خوده است ! ( حرف پرتي كه زمان خودش هم كسي آن را جدي نگرفت ) و بعد از كبري و صغري گفتن هاي بي جهت به اين نتيجه رسيده اند كه نه خير آقاي مخملباف ! ... حالا برعكس ! پشت هر شاعر ايراني يك روشنفكر شكست خورده است! و بعد اين درد كهنه و حرف بيهوده اي كه اين روزها مد شده است را پيش كشيده است كه چرا دفتر هاي شعر شاعران امروز فروش نمي رود و بعد نظريه صادر فرموده اند كه : " در مملكت شعر و شاعري كه مهم ترين آدم هاي تاريخ اش صاحب ديوان هستند و شعر از در و ديوار شهر مي ريزد.... ركود و بحران شعر نشان مي دهد كه شاعران امروز تا چه ميزان از خانه هايشان خارج نمي شوند( شور عشق همزادان ابدي اند ) {!} بعضي وقت ها آدم به عنوان مخاطب شعر معاصر خيلي دل نگران شاعران مي شود كه يعني حتي اين گروه به قضاي حاجت هم روي نمي آورند..." بعد، اين نويسنده ي كاردان بدون مقدمه، از آن مَثَل ِ كهنه كه شاعران شكست خورده نويسنده اند، استفاده ي عكس كرده است و از زبان ناشران بي نام و نشان آورده است: " .. اين جمعيت قابل توجه نو گوي، نو آمده به بازار وقتي خيري از داستان نويسي و مقاله نويسي و نقد ادبي، موسيقي و حركات موزون و فلسفه و منطق و خلاصه نثر نويسي نمي بينند، به نظم نويسي روي مي آورند.... داستان نويسي كار هر كسي نيست اما كافي است كه مجموعه اي از كلمات را زير هم گذاشت ..." البته اين بي مقدمه نويس محترم، بدون دليل و اثبات حرف هاي خود را خاتمه نداده است و براي اين كه خواننده ي فهيم بدون مقدمه ي ايشان دست خالي صفحه ي روزنامه را به سطل پرتاب نكند از دوست عزيزشان نقل كرده اند كه شعر سپيد مي نوشته و آن را در يك محفل ادبي {!} براي يك استاد شعر كلاسيك مي خواند و آن استاد مي گويد: " اين شعر كه خواند از نثر هم بد تر بود " البته قبل از گفتن اين جمله ، استاد نه گذاشته و نه برداشته است ! حالا خودتان قضاوت كنيد آن شاعر به قول آقاي محمودي سپيد نويس، چه آدم كم سوادي بوده است كه شعر سپيدش را در يك محفل ادبي ! براي آن استاد شعر كلاسيك خوانده است و منتظر بوده استاد برايش نوشابه باز كند! و نادان تر از آن آدم هايي كه مي آيند و بر اساس اين خاطرات آبگوشتي براي جريان ادبي نو پاي شعر امروز بيانيه هايي از اين دست صادر مي كنند.
خيال كنم بهتر است آدم هايي مثل عليرضا محمودي به جاي نوشتن اين حرف هاي بي ربط و تاسف خوردن به حال شاعران امروز، وقياس بي ربطِ شعر هاي سنگ قبور رفتگانشان با جريان پوياي شعر امروز و بي حرمتي به اين قشر ادبي با برچسب هايي مانند روشنفكر شكست خورده و غيره كمي مطالعه داشته باشند وبه جاي خواند روي سنگ هاي قبر رفتگان خود،شعر ِ شاعران امروز را بخوانند و قبل از نوشتن در مورد شعر امروز و جريان هاي ادبي آن، سواد شعري خود را كامل كنند تا به اين دست نوشته ي بي مقدمه وقت مخاطب آشناي شعر امروز را با آن سر تيترهاي تحريك كنند از بين نبرند. اين كه چرا شعر شاعران امروز مخاطب ندارد بحثي است و اين كه چرا كتاب شعر شاعران امروز فروش خوبي ندارد بحث ديگر براي بر رسي اين پديده نگاهي يك دست، حرفه اي و فهيم تر از اين گونه نوشته هاي خام لازم است تا عوامل تو در توي اين ركود بررسي و احيانا ترميم شود كه خيال كنم بايد با اين حرف هاي بي ربط آرزوي اين بررسي و ترميم وضع ادبي موجود را با خود به جاهاي ديگر ببريم. كاش اين سئوال كه چرا شعر شاعران امروز مخاطب ندارد( كه حرف چندان علمي و آماري هم نيست)، در محل خود و بر اساس نظر نظريه پردازان ادبي و آشنا به شعر امروز و حركت هاي نوين و باارزش و نجيب جاري در آن بررسي شود تا نتيجه اي عملي تر براي بررسي با اين پديده به دست اهل فن برسد . يعني مي شود روزي از دست اين روزي نامه نويسان محترم كه آن قدر از شعر شاعران زمان خود به دورند كه خيال مي كنند شاعر، براي نشان دادن اين كه امروز شمسي هجري را در اين زمان زندگي كرده است بايد در شعر بيانيه صادر فرمايد يا براي اين كه به حضرات نشان دهد او هم به قضاي حاجت احتياج دارد و از كره اي ديگر نيامده، بايد شلوارش را وسط سطرهاي شعر پائين بكشد و كاري كند كه اين دسته مخاطبان عزيز از ديدنش لذت ببرند، خلاص شويم. راستي شما كه خواننده ي شعر شاعران امروز هستيد( منظور شاعران كاركرده است نه آنهايي كه مشق شعر مي كنند ) شما ! آيا شما هم خيال مي كنيد كه شعر شاعر امروز نشان نمي دهد آنها در اين زمان و مكان زندگي مي كنند؟ نشان نمي دهد كه ايشان هواي( به قول آقاي بدون مقدمه نويس) پاك تهران را تنفس ميكنند و چه و چه ها ي ديگر؟ اگر دوستاني از قبيل عليرضا محمودي از شعر مي خواهند بيانيه سياسي يا روزشمار تاريخي و چيزهايي از اين قبيل صادر فرمايد، بايد بدانند كه عمر شعار نويسي و نظريه سياسي و مانند اين ها نويسي و قالب كردن آن به جاي شعر به مخاطب عام محترم به سر آمده و وظيفه ي شاعر امروز چيز ديگري است. ولي اگر ايشان صرفا به خاطر اين كه حرفي زده باشد و حرف هايي كه از اين طرف و آن طرف شنيده است را طوري مطرح كند كه مانند برخي، برخي و برخي از منتقدين ِ بعد از اين در اين روزها، خود را مطرح كند بايد گفت: دوست عزيز! به تر است شاعران را به حال و دنياي خود واگذاريد و اگر نمي توانيد نظري در خور و فراگير براي اين درد نصفه نيمه ي جامعه ي ادبي امروز دهيد، وقت خود را صرف كارهاي ديگري كنيد كه سوادش را داريد. كارهايي مثل آن چه فرموده ايد: ... حركات موزون، فلسفه و منطق و خلاصه نثر نويسي ... تا مانند آن استاد بي نام و نشان شعر كلاسيك كه در نوشته ي خود به آن ارجاع داده ايد ميان پرانتز هاي شعر سپيد و نثر فارسي سر در گم نگرديد. تمام
4/11/84
|
|
|
|