|
01 March, 2006
كه سلاّنه از عين مي گذري هنوز ........................................
سلام، كه سلانه از عشق مي گذري به عبارتي كه بوي باران گل هاي ختمي خواب تو را مي بينند. به عبارتي كه از عافيت روزهاي مثل هميشه به عبارتي كه بگويمت، سلام سلام كه سرم سلامت است هنوز ساعت، كه دوازده و سي دقيقه است هنوز به برگه هاي اسفند چيزي مي گويد، هنوز تقويم سر گردان مي شود هنوز غين از غم مي بارد هنوز عين عاشق روز هايي است هنوز عين ِ همين لحظه كه مي خواني به پرسش اين شعر ابرو بيانداز؛ اخم از ميان پيشانيت ببارد لب هايت هشت شود نگاهم كني، بوسه بر آسمان اندازم به اول ِ خط براي تو بنويسم: سلام؛ كه سلاّنه از عشق هاي من مي گذري هنوز ...
3/11/84
.........................
پسوند اهورائي:
در قلم آورد حافظ قصه ي لعل ِ لبش آب حيوان مي رود هردم ز اقلامم، هنوز
.........................
پسوند بي ربط: شرمنده از دوستاني كه به خاطر طولاني بودن مطلب قبل آن را نخواندند و يا بعضي قسمت هايش را خواندند و زير سبيلي رد كردند! خودم كه باز خواندم ديدم بعضي از قسمت هاي آن هم احتياج به ويرايش زباني و كلامي دارد و هم طبق معمول نيازمند باز نويسي و درست نوشتن غلط هايي كه به دليل سرعت زمان و كمبود وقت اين جابنان ( خودم و انگشت هايم و دست هايم كه مرطوب است ... ) زمان بازنويسي نبود، بنابر اين آن چند غلط املائي نيز باشد براي زمان بهتر و بيشتر و دوستاني كه حال و حوصله ي اين حرف هاي ملا لغتي را داشته باشند عجالتن كه اين جانبان كه عرض شد زمان درست و حسابي حتي براي نفس كشيدن بي ترس و لرز هم به خودي خودي نداريم، پس تا اطلاع ثانوي تمام
|
|
|
|