|
06 April, 2006
با اندكي تشديد براي ب ............................
بعد دنيا را قسمت كردند. ما كنار ُكپه خاكي ايستاديم دست هامان سربالا ماند چشم ها، براي دنيا كه تا دنيا است گرد شده بود. يكي كه براي آفتاب تازگي نداشت به خواب هامان فرمان خواب مي داد دواير بي فرم مي شدند زوايا از ميان انگشت هايمان قطره قطره آب شدند. صداي بادهاي موسمي خواب هايمان را باد خود برد. بعد دنيا را قسمت كردند ما كنار كُپه خاكي نشسته بوديم زانوان را به آغوش دست ها كشيديم چشم هايمان شعله هاي نيم مرده ي شمع را به پهلو خواباندند. يكي كه رنگ باران را نمي شناخت قطره اي كشيد، ياران موافق ولوله مي كردند و خواب هاي يمان كنار كاشي هاي آبي دانه هاي ارزن مي كشيدند. بعد دنيا را كه قسمت كردند ما هم چنان كنار كُپه خاكي خواب هايمان را روي شكوفه هاي بهار ته رنگ مي زديم شعرهايمان، ميان لايه هاي زمان گم شده بودند و باد هاي موسمي يك ريز كنار گوش هايمان زمزمه مي كردند. بعد دنيا را قسمت كردند ...
17/1/85
.....................
پسوند اهورائي:
تابش خورشيد و سعي باد و باران را چه شد !؟
..................
پسوند بي ربط:
آورده اند كه روزي روزگاري ديگر در زمان هاي ديگر تر و تر از دست هاي برتر كه وجود از موجود در گريز مي بود ملائي نصرالدين نام شهره ي آفاق، خوش حركات و خط شناس و ربط بده در شهري بس بعيد سلول هاي هوا را آلوده مي نمود. القصه روزي جماعتي از گذري در گذر بودند براي كاري، ديدند ملا بروي ُكپه اي از خاك نشسته، ته ِ مبارك بر زمين مي كوبد و انگشت به روي سوراخ ني ِ كجي گذاشته و پيوسته در آن چنان مي دمد كه طنين صداي آن ني اهالي آن ديار ناموجود را از اطراف و اكناف گريزان نموده بود. از ميان آن جماعت در گذر جواني بالا بلند و صدا دان به پيش آمدي و از روي جهالت به ملا ايدون گفت كه : الا ملايا ! باز اين چه صدايي است مر تورا كه دميدن در اين ني را خوشت آمده و پيوسته انگشت روي يك سوراخ گذاشته اي؟ عزيز من اين ني ده سوراخ دارد! خوب انگشت را بردار و روي سوراخ هاي ديگر زن چونان زنندگان بلاد ديگر تا جماعت اين ديار از اطراف تو گريزان نگردند مر ولاياتي ديگر را و صدايي خوش دهد اين ني بد آوا... القصه! آورده اند كه ملا، از آن جايي كه براي خود ملايي شده بود ديگر؛ اندكي مكث كرد و باز، دست بر ريش ِ تا پر ناف آويزان بر كشيد و ايدون گفت مر جماعت در گذر را كه : عزيز جان! آن نوازندگان ولايات اجنبي كه تو گويي، در پي سوراخ ِ اين ني بودند و يافت نكرده اند هنوز، اما بنده ي نصر الدين نام، خوش حركات و خوش بركات و كار دان، آن سوراخ را يافته ام بسي، اين است! و براي اين باشد كه بنده پيوسته و مدام انگشت روي اين سوراخ ِ ني گذاشته و دم به دم آن را مي دمم – حرفي است!؟ بعله ... آورده اند كه آن جوان خام، از آن پاسخ ِ ملا چنان به هيجان آمد كه تا همين امروز كه امروزي هم نيست، پيوسته در گذر است ولايات ديگر را و شرح حال آن ملاي كار دان را به گوش رعايا و عالمان ديگر بلاد مي رساند تا آنان نيز ملايي شوند چونان نصرالدين نام، خوش برخورد و خوش آوا، كاردان و كارشناس و سري از سرهاي ديگر جدا ... انشالله
|
|
|
|