|
10 April, 2006
دنياي ما عيونه هر كي مي خواد بدونه!
.................................................. ( تخريب مزار احمد شاملو)
سياوش شاملو خبر داد كه براي چندمين بار سنگ مزار احمد شاملو شاعر را تخريب كردند و گفته است كه تنها امضاء بامداد بر روي سنگ قبر باقي مانده است...و باز بامداد مانده است با سكوت كشداري كه اطراف مزار را در خود گرفته و سر شار از نا گفتني ها ست. شنيدن اخباري از اين دست در كشور( به قول بعضي ها ) شاعر پرور و شعر مدار پاسخ به انبوه سئوال هايي است كه اين روزها پيرامون شعر و شاعران امروز مطرح مي شود. سئوال اين است كه چرا در كشوري كه براي طراحي سنگ مزار فلان شاعر مسابقه ي طراحي گذاشته مي شود و يا در فلان شهر ( مثلن تبريز) كم مانده است مزار شاعر معاصري كه هنوز تصوير و شمايل ظاهري اش از اذهان عمومي پاك نشده است تبديل به موزه يا چيزي در اين حدود شود،چرا بي حرمتي به احمد شاملو ، چهره ي شاخص و جهاني شعر معاصر حتي بعد از مرگ هم تمام نمي شود؟ به واقع مسئول رسيدگي به اين وضعيت تاسف بار در اين همه ديوان و دستگاه كيست؟ يعني از اين همه كيا بيا و دفتر و دستك ِداعيه دار ادبيات و فرهنگ در اين كشور كسي نمي تواند جلوي اين بي حرمتي ها را به شاعر بزرگ ملي بگيرد؟ گاهي كار به جائي مي رسد كه آدم آرزومي كند كه اي كاش بزرگاني مانند بامداد در كشورهاي ديگري از اين دنيا عبور كنند تا دست كم مزاري آبرومند و زيبا مانند هدايت در پاريس داشته باشند. بحث من شخم زدن تفكرات و فراز و نشيب هاي شخصيتي و اعتقادي شاعر نيست. صحبت بر سر يك عمر خدمات ارزنده ي بامداد براي ادبيات و شعر معاصر است بدون بزرگ نمائي هاي معدودي كه مي گويند بعد از حافظ شاملو و حرف هاي ديگر... صحبت بر سر تاثير عميق شاعري مانند بامداد بر جريان شعر معاصر و ترجمه و بازنويسي و فرهنگ سازي و خدماتي از اين دست است كه به راستي بايد زمان هاي زيادي بگذرد تا شاعري چون او بيدار و سخت كوش بر اين كشور باز گردد. به راستي اگر اين تخريب عمد در جاهاي ديگري براي آدمهاي فرهنگي ديگري پيش مي آمد باز هم شاهد اين همه سكوت بوديم؟ نمي دانم اين آدم هاي تازه به دوران رسيده ي مجلس گردان كه ديگر اين روزها حتي وعده و قرار ملاقات هاي خود با طرف مربوطه را بر سر مزار بامداد مي گذارند، شمع روشن مي كنند و دخيل مي بندند و سيگارهاي سربالا ضميمه ي قبر شاعر مي كنند اين روزها كدام كناري سرشان گرم شده است؟ نمي دانم اين همسايگان مجازي كه كوچك ترين نظر بي ربط ينگه دنيائي ها را با آب و تاب بزرگ مي كنند، دست بالا مي زنند كه كمكي به تخريب چهره ي بامداد باشند امروز به چه مي انديشند كه يا در پيله هاي سكوت نشسته اند يا به گذاشتن خبري تكراري از اين اتفاق زشت بسنده كرده اند آن هم به بهانه ي صرف ِ اطلاع رساني ... به راستي اين دوستان مجازي كه اين روزها حتي براي افتادن بچه ي اعضاي محترم نيز گروه و طرح و ساين ضميمه مي كنند و به جمع آوري امضاء مشغولند، عمق اين كار ناجوانمردانه را درك نكرده اند كه حتي در اين دنياي مجازي (كه هنوز هم مي توان كمي راحت تر نوشت و گفت و هنوز هم به عنوان پايگاه هاي شخصي مي توان بر روي آراء و نظرهاي حقيقي آدم ها حساب باز كرد) اعتراض و صدايي از كسي در نمي آيد؟ نمي دانم اگر مشابه اين حركت در جاهاي ديگري انجام مي شد چه مي كردند و يا چه مي شد، اما به هر حال اكنون كه آدم هايي نا معلوم دست به اين حركت زشت زده اند و ظيفه ي تمام دوست داران شعر و ادبيات و هر كسي كه به هر حال وابستگي از هر نوعي با دنياي ادب دارد اين است كه به صورتي مناسب ناراحتي خود را از اين عمل به گوش اين همه مسئول و دفتر و دستك برسانند بلكه يكي پيدا شود و به واسطه ي اين اعلام نارضايتي، فكري كند تا بعد از اين رفتار هايي اين چنيني تكرار نشود. شايد براي يك بار دوستان دوره انداز مزاربامداد، دوست داران شعر و ادبيات، مطبوعات و يا دوستان حاضر در اين دنياي مجازي كه به هر شكل از اشكال در گير ادب و ادبيات و شعر و داستان و نقد و چه و چه هستند متحد شوند و اين بار براي شاعر شبانه ها و به پاس آن همه زيبائي كه به آسمان ادبيات امروز ما آويخت اعلام ناراحتي كنند، و اگر نه، اين حركت زمينه ساز رفتارهاي ديگري است كه دود آن تنها به چشم خود ما خواهد رفت.... خلاصه اين كه وقتي با شاعر جهان وطني همچون بامداد اين گونه رفتار شود و صدا از نداي كسي در نيايد، نبايد انتظار وضعيت بهتري براي شاعران امروز داشت و در نتيجه حرف ها و نظرات تكراري حضرات هم چنان خواهد بود كه بوده است! به قول اخوان ثالث وقتي نام رودكي از سر در تالار ها برداشته شود اخوان ثالث چه كاره است!؟ ...تمام
|
|
|
|