|
18 April, 2006
Period …………..
ناخن هايم زخم كسي را بر دل نمي شناسد. دست هايم به رسم هميشه ي اين شعر براي فر ِ موهايم خوابي ديده است. تاريخ خميازه مي كشد. صورت ماه چال هاي تيره برداشته و خانم ِ خورشيد در عادت ماهانه گرفتار است. با اين حال، دست هاي من به رسم هميشه كتاب هاي شعر را مرتب مي كند. نگاهم مي كند، نگاهش مي كنم. دلم مي خواهد، حالا كه اين شعر مال من است چند خطي به خودم برسم. براي بهترين لباس هايم وزن هاي عروضي را سر مي برم. قافيه از خنده غش مي كند رديف مي نشيند كنار حوض ِ كاشي گنجشك ها از نظير ِ من مراعات مي كنند تنافر حروف از طرح اوليه اين شعر بي زار است و من، دلم مي خواهد چند خطي به خودم برسم. به فر ِ موهايم چشمك مي زنم دكمه ها را به جان پيراهن مي اندازم به خط شلوار مي گويم: خدا را چه ديده اي؟ امروز بيست و هشتم فروردين ماه است و من دلم مي خواهد حالا كه اين شعر مال من است چند خطي را به خودم برسم. شعر هايم را براي كاغذ تفسير مي كنم. مداد در پوست خود نمي گنجد نقطه تمام كه مي شود به خودم مي رسم، آينه را نگاه مي كنم و باز تو را در آن مي بينم.
28/1/85
..............
پسوند اهورايي:
ديدن ِ روي تو را ديده ي جان بين بايد اين كجا مرتبه ي چشم جهان بين ِ من است !؟
...........
پسوند بي ربط:
عرض شود به قول شاعر دلم مي خواهد حالا كه اين شعر مال من است و ايضا، باز اين پسوند بي ربط نيز؛ و البته حالا كه اين پسوند در كل بي ربط است و باز به شعر، شاعر و هيچ شخص حقيقي و حقوقي ربطي ندارد نيز هم! و اكنون كه امروز به طور عجيب و غريب ( يا قريب ) و اتفاقي بيست و نهم فروردين ماه است- براي اين پسوند بي ربط ( كه عرض شد در كل بي ربط است) اين ضرب المثل بي ربط تر را ضميمه كنم كه فرمود:
در نا اميدي بسي نا اميد است البته مخاطب عام، نيك مي داند كه اين مثل از ذهن بي ربط نگارنده جهيد و ربطي به گوينده و احيانا نويسنده، اين شعر بالا سر با آن عنوان بي ربطش و البته و صد البته هيچ ربطي به تاريخ اين روز شمسي قمري ندارد. والسلام
|
|
|
|