اهـورا

 






25 July, 2006

شب.... روز .... هنوز
............................
> براي سالگرد بامداد<


( باغ آينه)


الف؛
بامداد است.
من دلم مي خواهد
كمي آن طرف تر از صداي آدم ها
كنار پاهاي تو بنشينم
بعد
به ياد بياورم كه گفته بودي :
مهم نيست!
من با دست هايم مي نويسم.




( دشنه در ديس )

اين جا مثل هميشه ي اين روزها است
صداي آدم ها
از كنار بقعه ي امام زاده.... گذشته است.
نشسته اند با سيگارهايشان
با سيگارهاي سر بالا ... بالا ... بالاتر
بالاتر .... بالاتر ....
تو را مي بينم كه آرامي
نگاه مي كني به دورهايي كه نمي دانم.
خسته اي،
كنار صندلي چرخ دار
پشت تابستان هفتاد و نه خورشيدي
دلم مي سوزد از آفتاب.
صداي ادم ها از اطراف سنگ ها مي آيد.
تو را مي بينم كه روي صندلي چرخ دار
چرخ مي خوري
خسته اي
خسته....



( هواي تازه )

راستي ساعت چند است ؟
نمي دانم با اين همه بي قراري
كجاي اين شعر قرار گذاشته بودم!؟
مي آيد..... نگاهش سر بالا است
تو را مي بيند كه آرام نشسته اي
زير در يايي از خزه
و آن بالا تر
پسرها با گونه هايي خشكيده
سيگارها را حواله ي دريا مي كنند.
و دخترها
با چهره ي سوخته
كتاب را روي آب گشوده اند.
فرياد مي زنند
آرام... بلند.... بلند تر...
تو را مي بينم كه آرام نشسته اي
زير دريايي از خزه
و صدايي جز دلريسه هاي باد را
به ياد نداشته اي هرگز
هرگز
هرگز



( قطعنامه)


امروز چه روزي است؟
روزي شبيه تمام روزهاي هجري شمسي
خورشيد ميان آسمان بال بال مي زند.
زمين به عادت كليشه اي
دور مي زند ... مي گذرد ... از خود
از تو ... از تمام مردم اين عالم،
تو را مي بينم كه آرامي
روي صندلي چرخ دار ... چرخ مي خوري
با دست هاي بالا .. بلند... مرطوب
تو را مي بينم زير دريايي از خزه
ماهي ها را نگاه مي كني
چشم هايت را بسته اي
و باور نمي كني كه ... شايد
شايد ... آن كه آن سوي اين آب ها
براي ماهي هاي قرمز
حباب ها را خرد مي كند
حكيم، ابوالقاسم فردوسي باشد!
با ردايي طوسي رنگ
موهايي گندمي....
تو را مي بينم كه چشم هايت را بسته اي
و صداي هيچ كدام از آن بالايي ها را نمي شناسي
آرامي ... آرام
و دست هايت
واژه ها را براي ماهي هاي قرمز
دانه دانه خرد مي كند
و ماهي ها
ا زگوشه ي چشم هايت آب مي خورند.



( شبانه )


روزها را فراموش مي كنم...
روي صندلي چرخ دار نشسته اي
چرخ مي خوري ... و چشم هايت
از شعر هاي شبانه خواب آلود است.
نمي دانم چطور بايد از تو پرسيد
چرا اين درياي خزه را
كنار بقعه ي اين امام زاده .... ساخته اي؟
صداي آدم ها بلند شده است.
حرف هاي من به گوش تو نمي رسد.
نگاهم مي كني
مي خندي
دست هايت را باز مي كني
و روي صندلي چرخ دار
چرخ مي خوري ....



( در آستانه )


امروز هر روزي كه مي خواهد باشد.
نمي دانم خواب بودم يا بيدار
اما ... ديشب باز تو را ديدم.
به پاهايت نگاه مي كردم
و يادم آمد كه با دست هايت مي نوشتي
نگاهم كردي
خنديدي و گفتي
خبر هاي تازه تري دارم
بعد ،
دست هايت را تا آسمان بالا بردي
واز انگشت هايت
آب دريا ي خزه رنگ شب گرفت
ستاره ها
از سر انگشت هايت فرار كردند
و آدم ها.... آدم هاي شعر خوان ِ آن بالا
صدايشان را بالا تر بردند
و من به پاهايت نگاه كردم.

و باز...
نگاهم كردي

و
خنديدي
گفتم: من خبرهاي خوبي ندارم
سي سالگي از كنار گوشهايم عبور كرد
و من كتاب شعر هايم را گم كرده ام.
راستي .... خبرهاي اين روزها را خوانده اي!؟



چشم هايت را بسته بودي
زير درياي خزه به خواب رفتي
و آدم هاي آن بالا
صدايشان بلند بود...



2- مرداد- 85


……………………


پسوند اهورايي:

گفتم روم به خواب و ببينم جمال دوست

.............................

پسوند بي ربط:

امروز سالگرد بامداد بود. مي خواستم سراغش را بگيرم اما راستش را بخواهيد حوصله ي آن همه سر و صدا و ماجرا را نداشتم. گفتم كار ديگري غير از اين شعر از دست من بر نمي آيد خصوصا كه ديشب خوابش را ديده بودم. به هر حال براي جدا كردن اپيزود هاي اين شعر به دنبال تقسيم كننده ي ديگري غير از قالب فرسوده ي اعداد مي گشتم كه به فكرم رسيد از عنوان كتاب هاي خود شاملو استفاده كنم. نمي دانم خوب شده است يا نه، اما از اين فكر اين طور استفاده كردم و ترتيب اسامي بعد از نوشتن شعر به ذهنم رسيد. شايد بشود اسامي ديگري را جايگزين اين ها كرد. نمي دانم...
به هرحال دوست دارم با شعري از بامداد اين پسوند را تمام كنم قسمتي از شعر قصه ي دختراي ننه دريا كه خيلي دوستش دارم و انگار آن را براي همين روز نوشته است:

دختراي ننه دريا! دلمون سرد و سياس
چش اميدمون اول به خدا بعد به شماس.

ا زتون پوست پيازي نميخايم
خودتون بسس مونين، بقچه جاهازي نميخايم.
چادر يزي و پاچين نداريم
زير پامون حصيره، قاليچه و قارچين نداريم.
بذارين بركت جادوي شما
ده ويرونه رو آباد كنه
شبنم موي شما
جيگر تشنه مونو شاد كنه
شادي از بوي شما مس شه همينجا بمونه
غم، بره گريه كنون، خونه غم جا بمونه ....

 Majid | 11:00 AM 


Comments: Post a Comment




Someone who isn`t like Anyone

شعرهاي محمـد مجيـد ضرغـامي
فرستادن نظرات

آرشيو

...........

با عرض پوزش - :
هرگونه برداشت مطالب اين وبلاگ به هر شكل از اشكال جهت چاپ و انتشار بدون اجازه كتبي صاحب وبلاگ ممنوع است و استفاده اشعار و مطالب در وبلاگ هاو سايت ها با آوردن نام صاحب وبلاگ و گذاشتن لينك اين وبلاگ مجاز است

...........


تورا بخير و ما را بال ِ سنجاقك




(اسم اين كتاب)
(سلطنت ارديبهشت نيست)
شعر و طرح هاي محمد مجيد ضـرغامي
....
مجموعه شعرهاي در دست نشر:
من و گنجشك هاي طبقه ي هفتم برج سفيد / دور دنيا در هشتاد شعر / ( آ ) ي با كلاه / عبور از جهان هاي ذهني

...........



موسسه فرهنگی هنری اهورا


( کانون تبلیغاتی اهورا )

مبتكر باز توليد آثار و تصاوير شاعران كهن و مدرن ايران در قالب پوستر، كارت پستال و تقويم براي اولين بار در ايران
.........................





انتشارات سرزمين اهورايي


ناشر كتاب هاي نفيس، هنري،
ديوان اشعار و كتاب هاي ايرانشناسي، تخت جمشيد و ...


دفتر مركزي:
22866858-22866859-
مرکز پخش:22882011
فروشگاه تجريش:
22720409



..........................




منتخب مصاحبه ها و مقالاتم در مطبوعات:
......

لطفن از حراج شاعر دست بردارید!
( به بهانه حراج وسایل شخصی احمد شاملو توسط فرزند ذکور) - نشریه رویش



ليسبون آخر دنيا است - روزنامه شرق


روزنامه همشهري - چفت و بستي براي بازار آشفته ي مواد فرهنگي


بسوي بيداري علمي - فرهنگي
مجدد آفريقا

ورود ديسکهاي نوري در عصر انفجار اطلاعات

نمايشگاه بين المللي کتاب تهران
در نيمه ي راه!؟

گفتگوئي با خانم «رزا بردي گالييه وا »
قزاقستان چه خبر !؟

به بهانه نمايشگاه کتاب کودکان آفريقائي
سلام بر نايروبي

کتابخانه ي مرکزي دانشگاه تهران
کدام مرکز اسناد !؟

ديروز و امروز حسينيه ارشاد

صداي پاي آب يا غرش سيلاب !؟

از پيروزي تا شيکاگو !
گفتگوئي با« داوود رشيدي »

حرفهائي از صميم دل
گفتگوئي با« خسرو شکيبائي»


دين يا دنيا
گفتگو با« عليرضا خمسه »

درد دلهاي يک هنرمند
گفتگو با «امين تارخ»

گفتگو باخانواده ي « حميد عليدوستي »

پاي درد دلهاي « محمود معمار »



* * *



دوستان


***
سايتهائی که می بينم :
.....
دکتر علی شريعتی
بنياد شريعتی
احمد شاملو
غلامحسين غريب و خروس‌جنگي
يدالله رويائي
صمد بهرنگی
پرويز شاپور
فروغ فرخزاد
عباس معروفی
کلاغ
ماني ها
دیگران
رضا قاسمی ( دوات )
کاپوچينو
آينه
پندار
مشاهير
گلستان
دوهفته نامه فروغ
دريچه
کتاب هفته
بزرگان ايران در جهان


***
















خارج از برنامه:

حافظه ي حجم
و پاسخ به تهي بودگي
( نامه ي سيد علي صالحي
به يد الله رويايي )

"اهورا"


هي................جو!

به بهانه ي روز شعر و ادبيات فارسي

در سرزمين قد كوتاهان

……………………… حرف هايي به بهانه ي تئاتر " من از كجا عشق از كجا "فروغ فرخزاد به روايت و كارگرداني پري صابري – تئاتر شهر آبان و آذر83


ماهي سياه كوچولو - خروس جنگي و يادي از سيروس طاهباز

1383 هنر نزد ايرانيان است و بس ! - حرفهائي به بهانه ي ( ادبيات داستاني در وب ) نشست حاشيه اي جشنواره وب

من دلم سخت گرفته است از اين ميهمانخانه ي مهمان كش روزش تاريك

فروغ فرخزاد از زاويه اي ديگر

مسيحا برزگر،دارينوش و سگ کشي

مدرن، پسامدرن و ساختارشکني

از ماست که بر ماست

احمد رضا احمدي،چلچراغ وکارنامه

شمس پرنده نبود ( به بهانه نمايش شمس پرنده خانم پري صابري









AHOORACARD
AHOORA - Yahoogroup
AHOORA - Orkut
AHOORA - Fotopages
AHOORA - Fliker





































Free counter