|
12 August, 2006
تو از صداي چرخ هاي خياطي .....................................
تَ ... َت ... َتق َت.... َت.... َتق َت....َت..... َتق
من از گردش چرخ ها دندانه تو از صداي چرخ هاي خياطي بالا به زير آستين ركاب مي زني – پائين تر تو را به دستهايت مي شناختم. بالا كه مي زني آستين ها كسي ميان گردش چرخ ها... دنده براي اين شعر مي گويد. چشم هايم به دور كمرت كه مي گيرد، چه مي خواهي ديگر؟ زمين مي گردد ... من ... تو... سانتيمترها ي مربع دور كمر را اندازه مي زنند ... آرام تر من خواب ابعاد تازه اي براي مكعب ديده ام. مي دانم.... بعد از صداي چرخ هاي خياطي دلت ويار شعرهايي دارد. زبان برايت مهم است ... هنوز مثل همين خنده كه روي لبهام خشك و تر را باهم آب مي دهد. من از گردش چرخ ها دندانه تو از صداي چرخ ها ي خياطي.... پرت روزي شديم كه ......... نمي گويم!.... حالا بالا... به زير آستين ركاب مي زني... پائين تر تو را به پاهايت مي شناسم . به زير آستين هايت ركاب مي زنم ميان گردش چرخ ها دندانه
تَ ... َت ... َتق َت.... َت.... َتق َت....َت.....َ تق
حالا... تو را به نام ِ كوچكت شناخته ام!
20- مرداد-85
.........................
پسوند اهورايي:
كه در اين آينه صاحب نظران حيرانند ...
................
پسوند بي ربط:
امروز خيال مي كنم هر نويسنده ي شعر هر اندازه كه بخواهد از سر تكنيك، فن بيان و انگيزه هاي ديگر به زبان پردازي هاي آن طوري كه امروز باب شده است بپردازد و البته شاعر نيز به معني واقعي كلمه باشد، روزي به اين مهم خواهد رسيد كه ساده نويسي زباني و بياني از بعد بيان مفهوم شنوداري بهترين و راحت ترين و زيبا ترين و البته ماندگار ترين روش براي بيان احساسات و انگيزه هاي محرك شعر است. به زبان ديگر درست است كه در دستور كار شعر امروز پرداختن به زبان، بعد از بسته شدن نطفه ي شعر دستور كار است و شاعران امروز هر يك در پي ساختن نوعي بافت زباني متفاوت با ديگران هستند اما به هر حال آن چه امروز مرسوم و رايج است فردا كهنه و هزار باره خواهد شد و اين راز هنر مدرن است كه به هر حال با ماندگاري در تضاد است. خيال مي كنم كه با تمام آرتيست بازي هاي بعضي از نويسندگان شعر كه به انواع مختلف زبان سازي و زبان پردازي و معنا گريزي ( بخوان معني ستيزي ) و ساختار شكني هاي بدون اساس و پايه و تكنيك مشغول شده اند، بسياري از شاعران امروز به افق هاي تازه و خوبي ا زتعاريف زنده و پوياي شعر ي كه امروز در دستور كا رقرار دارد رسيده اند. با اين حال تجربه ي خودي خود به من آموخته است كه انتخاب نوع و چگونگي بيان شعر مي تواند در دست هاي شاعر به عنوان ابزار كار خوب، تاثير گذار و به جايي باشد كه گاهي ( مثلن ) شاعربا تغيير زبان مي تواند يك شعر انتزاعي را به شعري اجتماعي و تاثير گذار تر بدل كند و اين شاعر است كه بايد تصميم بگيرد كه براي اين احساس چه قالبي كار آرا تر و تاثير گذار تر است و البته من در اين انتخاب پيوسته بر آنم تا فرم امروزي شعر – با دوري از آرتيست بازي ها آن طوري – حفظ شود. غرض اين كه گاهي بافتن زبان دلخواه به اندازه اي شيرين و خوش آيند است كه ارزش آن را دارد شاعر قيد انبوهي كلمات و حتي احساسات را بزند تا به آن بافت دلخواه خود نزديك شود. اما در بيشتر موارد كه انگيزه نوشته شدن شعري ناخودآگاه است و شعر به اصطلاح جوششي تر است نويسنده ي اين خطوط دوست دارد ضمن رعايت قوانين شعر امروز،از روش ساده تري براي بيان منظور و نوشتن شعر از بعد زباني استفاده كند. و البته گاهي هم – مثل اين كار – لذت مي برد هزار كار مختلف بر سر كلمات انجام دهد- گو اين كه زبان نوشتاري باز به آن چه مد نظر بوده باشد نرسد. البته باز بايد بنويسم منظور من از ساده نويسي ساده انگاري از آن دست كه بعضي از دوستان خيال مي كنند نيست و ساده نويسي زبان شعر تفاوت عمده دارد با ساده انگاري مفهومي ... زبان قالب مناسب براي بيان آن مفهومي است كه ملكه ي ذهن شاعر است و بايد از ميان كلمات سر باز كند و بيرون بريزد – تمام.
|
|
|
|