|
25 September, 2006
خواهش می کنم خانم آراس بگذارید همین امشب را تنها باشم – فقط همین! ........................................................
مثل هیچ کسی نشده ای فقط کمی گفته ام بالای چشم هایت ابرو است. به ابرها نگاه می کنی؛ موهایت از کنار گوشواره ها مثل میان خوا ب هایم ُسر می خورد و کنار گوش هایم می خواند: " تو را که نمی بینم تن ها می شوم، ُخب! حالا چه می کنی !؟ "
من حرف های زیادی را میان مژگانت گرفتار کرده ام و تنها کمی گفته ام بالای چشم هایت ابرو است.
دیگر به تر از این خوابی را سراغ دارید خانم ِآراس !؟
2- مهر- 85
............................
پسوند بی ربط:
مثل این که نمی شود از دست این بی ربط نویسی خلاص شویم.... باری به نظرم رسید چون این پسوند درکل بی ربط است توضییح دهم که آراس یا ارس یا ارساس تمامشان تغییر کرده ی همان واژه ی ارسیوس و با کمی تغییر بیشتر آرکائوس است. البته آراس تغییر شکل یافته ی نام دلبری سیمین تن است که در افسانه های باستان آمده است در یونان بوده است و بعد از هر شب زنده داری بارور می شده است و به طرز معجزه آسایی منقلب که می شده به شربت آب لیمو پناه می آورده است. ارس البته منتج از آ خودش نشانه ی حالات روحی همان آراس است که نام رودی است در دشت مغان و آن ورها ی شمال غربی ایران باستانی 6000 ساله که حالات جزر و مد آن برگرفته از همان آراس است شاید. ارساس به آدم های نواحی پراکنده ای در منتطقه ی آروس گفته می شده است که بیشتر شرح حال و تاریخ نویسان بزرگ به دلیل وسوساس های اخلاقی این نژاد باژگون شده نام آن را ارساس گذاشته اند. گفته شده است این موجودات ایت نژاد چشم های بادامی بسیار تنگی داشته اند. کمی حسود بوده اند و البته بالای تمام چشم هایشان ابرو بوده است. آن ها تخصص خوبی در پرتاب نیزه داشته و اکثر ماهی ها را با دست های خود شکارمی کرده اند. دروغ زیاد می گفتند و از صدای تمام پرندگان خصوصن مرغ مینا و بلبل لذت وافر می برده اند لیکن ژرژ سینیوره در خاطراتش به نام ارساس؛ الهه ی ناحق می نویسد که تناقضات رفتاری آدم های ارساس وحشت ناک بوده است و البته اشتیاق شدید این موجودات به اخلاق ناپسندیده شبیه حرف های آنچنانی پشت سر دیگران و زدن تهمت ها ناحق و غیرو تقریبا نژاد ارساس را به مرز سقوط کشانید و این روزها ظاهرا تن ها عده ی معدودی از این موجودات در جمع های کوچک زیر زمینی زندگی می کنند که البته سینیوره می نویسد که این وظیفه ی نوع بشر است که آنها را شناسایی کند و بعد از درک کردن زیاد آن ها در بهار برایشان گل های زنبق ببرد و در زمستان نارنگی یا پرتغال و لیموهایی به رنگ آفتاب بعد از ظهر تابستان تا کامشان باز شود و از خطر های دیگر در امان باشند. البته من تغریبا در بیشتر نسخه های خطی که نگاه می کردم نام دیگری از این دست دیده ام ما بین آراسموس و آرسیموس که احتمال زیاد این ها نیز همان متغییر شده ی آرسانیوس است که آرکائیک آن آراسینیوس با حذف اضافات یونانی همان آراس می شود و چنانچه آمد در کل مردود است!
دیگر این که حالا که این پسوند بی ربط است لازم است قید کنم روزهای شروع مهری چند کار تر و تازه و خوب نوشتم که ترسیدم به سرنوشت پار و پیرار نویس هایم دچار شود و القصه این که از گذاشتنشان در کل منصرف شدم و البته دوست دارم این شعر از کارهای قدیمی که در حال و حوای مهر ماه است را – باز اینجا بیاورم تا مشت محکمی بردهان استکبار جهانی خصوص آمریکا و انگلیس های بی ناموس باشد. ایدون باشد ایدون تر باشد.
|
|
|
|