اهـورا

 






31 October, 2006




ساعت چهار و بيست و پنج دقيقه
ساعت چهار و بيست و پنج دقيقه
ساعت چها رو بيست و پنج دقيقه

............................................




يك بار ديگر كه فكر مي كردم
بايد تمام غزل هاي حافظ به لهجه ي شيرازي گفته شده باشند
قيامت به راه انداختي!
ابرو هايت را خم كردي به سمت آسمان
دانه هاي انارميان شعر پخش شدند.
من به گنجشك نگاه كردم و خواب هايم از خنده ريسه رفتند.
دست تمام آنهايي كه ساعت سه ونيم ِ شب
كنار شعرهايم نشسته بودند خالي ماند و تو
با چشم هاي دايره اي، خواب مرا گيج شدي
- "خوب بايد به ساعت نگاه مي كردند!"
بعد لب هايت را مربع كردي
دُم ِ اسبي را گذاشتي روش
صدايت را عجيب كردي و طوري كه حتي گنجشك ها هم بشنوند
فرياد كشيدي:
-( خب! بايد به ساعت نگاه مي كردند!)
و من كنار دانه هاي انار از خنده سرخ شدم.
اين بارهم - اگر بشنوي قيامت مي كني...
باز خواب تو را ديدم كه براي چشم هايم ابرو مي كشيدي
هشت ... هفت ... شبيه كلاه ِ آ
ميان دواير خوش فرم چرخ مي زدم.
از دانه هاي انارهم نمي كشيدي
سرخ بودند، دست هايت خيال ِ طرح خواب هايم را زدند.
دواير بنفش بودند – شبيه فكرهاي امروز
شكل ِ گل هاي هزار مدل كه اسم هايشان را از ياد برده ام.
برگي كنار خواب هايم گذاشتي .. بعد
كوچه هايي مثل " ونيز " از روي خواب هايم پل زدند.
سوار قايقي بودي، پارو مي زدي ... پارو ... دواير بي فرم مي شدند.
صداي زنگ كليساها خواب هايم را مي لرزاند.
آدم ها شكل ِ مجسمه هاي " فلورانس" تزئيني بودند
و اسم حكاك هاشان زيرشان كنده شده بود.
با حروف آشنا
" ميكل آنجلو"
" رافائل "
" لئوناردو"
دهانم باز مانده بود... نگاهت كردم.
آب ها تكان مي خوردند و دواير بي فرم مي شدند.
پارو مي زدي و انگشت هايم را از ميان رود جمع مي كردي
با قايقي كه رنگش شكل ِ هيچ رنگ ديگري نبود.
صداي غزل هاي حافظ مي آمد ... دعوت كردي
گفتم: "خواب نباشد اين وقت شب!؟"
- "عجب! خواب و خدا!؟ حروف را نشناخته اي هنوز!"

بعد به آسمان ابرو انداختي ... مثل هميشه
نگاه كردم، باران گرفت.
ميان دانه هاي باران، حروف فارسي آب مي خوردند.
در باز شد .... صداي شعرهايش خوابم را تكان مي داد.
نشستي كنارش چهار زانو... چشم هايش را باز كرد.
صداي غزل هايش خوابم را گم مي كرد.
سرش را به زير انداخته بود.
نگاهش كردم،
ميان موهايش خالي بود.
انگار كه آشنايت باشد
سُر خوردي لاي پتوي سفيدش ... سردت بود
گفتم: "ديدي غزل ها را با لهجه ي شيرازي مي خواند!"

قيامت به راه انداختي و دانه هاي انار
ميان شعرهاي من پخش شدند.
بعد، لب هايت را مربع كردي
دُم ِ اسبي را گذاشتي روش
صدايت را عجيب كردي و جوري كه او نشنود
حرف مرا طوري تكرار كردي كه خواب از سرم پريد.
گفتي: "حالا براي صدايي كه مي خواستي
لهجه ي تازه تري را انتخاب كن"
( نگاهت كردم )
- "خب ! بايد به ساعت نگاه مي كردي!"
( نگاهت كردم )
- "نشاني دانه هاي انار را هنوز هم از بر مي كني؟"
( نگاهت كردم )
- "امروز سه شنبه است
و من هنوز مفهوم شعرهايت را ندانسته ام!"
( نگاهت كردم)
لب هايت را دايره كردي
سرت را شكلِ پاندول تكان دادي و بلند بلند گفتي:
- " ساعت چهار و بيست و پنج دقيقه
ساعت چهار و بيست و پنج دقيقه
ساعت چها رو بيست و پنج دقيقه "



چشم هايم را بستم.
به ساعت نگاهي انداختم و از روي لبه ي ميز
كتاب را برداشتم.




9/آبان/85


...................................

حافظ!
مدام وصل ميسر نمي شود
شاهان كم الطفات
به حال گدا كنند.

 Majid | 4:44 PM 


Comments: Post a Comment




Someone who isn`t like Anyone

شعرهاي محمـد مجيـد ضرغـامي
فرستادن نظرات

آرشيو

...........

با عرض پوزش - :
هرگونه برداشت مطالب اين وبلاگ به هر شكل از اشكال جهت چاپ و انتشار بدون اجازه كتبي صاحب وبلاگ ممنوع است و استفاده اشعار و مطالب در وبلاگ هاو سايت ها با آوردن نام صاحب وبلاگ و گذاشتن لينك اين وبلاگ مجاز است

...........


تورا بخير و ما را بال ِ سنجاقك




(اسم اين كتاب)
(سلطنت ارديبهشت نيست)
شعر و طرح هاي محمد مجيد ضـرغامي
....
مجموعه شعرهاي در دست نشر:
من و گنجشك هاي طبقه ي هفتم برج سفيد / دور دنيا در هشتاد شعر / ( آ ) ي با كلاه / عبور از جهان هاي ذهني

...........



موسسه فرهنگی هنری اهورا


( کانون تبلیغاتی اهورا )

مبتكر باز توليد آثار و تصاوير شاعران كهن و مدرن ايران در قالب پوستر، كارت پستال و تقويم براي اولين بار در ايران
.........................





انتشارات سرزمين اهورايي


ناشر كتاب هاي نفيس، هنري،
ديوان اشعار و كتاب هاي ايرانشناسي، تخت جمشيد و ...


دفتر مركزي:
22866858-22866859-
مرکز پخش:22882011
فروشگاه تجريش:
22720409



..........................




منتخب مصاحبه ها و مقالاتم در مطبوعات:
......

لطفن از حراج شاعر دست بردارید!
( به بهانه حراج وسایل شخصی احمد شاملو توسط فرزند ذکور) - نشریه رویش



ليسبون آخر دنيا است - روزنامه شرق


روزنامه همشهري - چفت و بستي براي بازار آشفته ي مواد فرهنگي


بسوي بيداري علمي - فرهنگي
مجدد آفريقا

ورود ديسکهاي نوري در عصر انفجار اطلاعات

نمايشگاه بين المللي کتاب تهران
در نيمه ي راه!؟

گفتگوئي با خانم «رزا بردي گالييه وا »
قزاقستان چه خبر !؟

به بهانه نمايشگاه کتاب کودکان آفريقائي
سلام بر نايروبي

کتابخانه ي مرکزي دانشگاه تهران
کدام مرکز اسناد !؟

ديروز و امروز حسينيه ارشاد

صداي پاي آب يا غرش سيلاب !؟

از پيروزي تا شيکاگو !
گفتگوئي با« داوود رشيدي »

حرفهائي از صميم دل
گفتگوئي با« خسرو شکيبائي»


دين يا دنيا
گفتگو با« عليرضا خمسه »

درد دلهاي يک هنرمند
گفتگو با «امين تارخ»

گفتگو باخانواده ي « حميد عليدوستي »

پاي درد دلهاي « محمود معمار »



* * *



دوستان


***
سايتهائی که می بينم :
.....
دکتر علی شريعتی
بنياد شريعتی
احمد شاملو
غلامحسين غريب و خروس‌جنگي
يدالله رويائي
صمد بهرنگی
پرويز شاپور
فروغ فرخزاد
عباس معروفی
کلاغ
ماني ها
دیگران
رضا قاسمی ( دوات )
کاپوچينو
آينه
پندار
مشاهير
گلستان
دوهفته نامه فروغ
دريچه
کتاب هفته
بزرگان ايران در جهان


***
















خارج از برنامه:

حافظه ي حجم
و پاسخ به تهي بودگي
( نامه ي سيد علي صالحي
به يد الله رويايي )

"اهورا"


هي................جو!

به بهانه ي روز شعر و ادبيات فارسي

در سرزمين قد كوتاهان

……………………… حرف هايي به بهانه ي تئاتر " من از كجا عشق از كجا "فروغ فرخزاد به روايت و كارگرداني پري صابري – تئاتر شهر آبان و آذر83


ماهي سياه كوچولو - خروس جنگي و يادي از سيروس طاهباز

1383 هنر نزد ايرانيان است و بس ! - حرفهائي به بهانه ي ( ادبيات داستاني در وب ) نشست حاشيه اي جشنواره وب

من دلم سخت گرفته است از اين ميهمانخانه ي مهمان كش روزش تاريك

فروغ فرخزاد از زاويه اي ديگر

مسيحا برزگر،دارينوش و سگ کشي

مدرن، پسامدرن و ساختارشکني

از ماست که بر ماست

احمد رضا احمدي،چلچراغ وکارنامه

شمس پرنده نبود ( به بهانه نمايش شمس پرنده خانم پري صابري









AHOORACARD
AHOORA - Yahoogroup
AHOORA - Orkut
AHOORA - Fotopages
AHOORA - Fliker





































Free counter