|
06 February, 2007
هفتاد و يك كيلو و دويست و پنجاه گرم ................................................
مثل آب شدم كه باران را به زير ابرها صداي خَش دار تكه هاي ماه مثنوي تكرار شد.
" آهاي آقاي دست مريزاد! ماه به پر.... تو... هايش مي خندد. سوم شخص را فراموش كنيد. اشخاص را با خود كار بيك به تر مي شود رنگ كرد."
مثل درخت، ميان راه آسمان با دست ها، بالاتر از آرزو ها كردم، برگ ها را به باد كه مي دادم پرنده اي نشست كنج شانه هايم. دلم براي شعر تنگ بود.
" آدم بي كاري هستي بعضي ها مثل داناي كل داستان ها را خراب مي كنند. بعضي ديگر جوري كه مي نويسند آدم دلش گيج مي رود. برگ ها را پرت مي كند به هوا و انجيل را چوب حراج مي زند."
كمي بنفش، كمي آبي كم تر از انگشت هاي دستهام ميان ماه، روزهايم را رنگ مي كردم هي كه چشم انداختم، يكي از ميان نقطه هاي اين شعر هسته هاي گل آبي را پخش مي كرد ميان خوا ب آدم ها آدم ها از جاده هاي سربالا كلافه اند و خاصيت شعر به نقطه هايي است كه ميان خواب ها پخش مي شوند.
"هي! به خاطر خدا آب ... آلو ... آغوش به خاطر پتوي قرمز چهارشنبه ... يادت هست؟"
تو را فراموش يادت را، مرا ، فراموش را دست هايت را كه مي انداختي گل هاي گلبافت مي بافتند به دستهايت بالا مي كشيدي شعر هاي بامداد مي خواندي.. يادم هست هنوز هم كنار گوش، كه انگار خودش عطسه اي كند. آب ها پخش شوند ميان هوا ذرات، دانه شوند درخت... برگ... گل ... گلابي ها گلابي ها... گلابي ها ... گلابي هاي آب دار
" ََاه! بي خود به خواب من كه آمدي به فكر قمري بودم و دانه هاي نورس بهار با ساقه هاي نازك، كبود پر آب، خواب از سرم پريد به كدام نقشه ي جغرافيايي اين جام......<<<<< !؟ آن جام>>>>>>>!؟ َاه! چرا فراموش نمي كني ..."
تمام اين سال ها با سين شروع شدند. و لاي لام ها كام هايي تلخ شد. تنم قصيده اي بلند مي شود: تكرار مي كني ... تكرار ... تكرار روزهارا ميان خواب هايم خرد كرده ام. پنج سال؟ پنجاه!؟ پنجاه و هفت؟ شش!؟ پنج! چهار سه دو يك " َاه! از خواب... خوب ...خون... خنده... َخم... خميازه... خاطره... خم پاره پاره هاي روياهايم را به برگ ها داده ام. حالا اگر مي خواهي چيز تازه اي بگو چيزي كه حوصله ي حرص هايم به تر باشد. تر باشد، َتر مثل قطره ها مثل باران باد آب خاك مثل ابروهايت، پيوسته "
دل را به اعداد خوش كرده اي!؟ يك ميليون و ششصد و نود و هشت هزار و هفتصد و نود و پنج هفتاد ميليون و هشتصد و پنجاه و چهار هزار و پانصد بيست و سه ميليون و نهصد و پنجاه و چهار هزار و چهارصد لطفن توجه فرمائيد: اين فقط يك شعر ساده است. با كمي نقطه هاي خوش خيال، تمام.
|
|
|
|