|
28 April, 2007
واكنش چهارجانبه ي مكانيسم شخصيتي براي كودكي كه شب هاي چهارشنبه چهار پاره هاي نيمايي را زير باران اردي بهشت مي خواند. ..............................................
1- مكتوب شد. ارديبشهت روي روياهامان ريخت گلابي ها گيلاس ها انار، و نقطه ي آب داري كه ميان لب هايت كاشته شد.
2- به هر حال است. حالي ميان بودن و رفتن است. از ميان اجرام ، يكي از آسمان كه مي باريد آدم ميان عقربه ها تيك مي زد و گندم هاي بي شماري ميان خطوط پخش شدند. حالا كه جغرافياي اندامت سبز شده اند يادت باشد پيرمرد براي شب هاي سرد زمستاني چه قافيه هايي را سر بريد.
3- يكي به قلم يكي به غم يكي هم مثل من كه به چشم هاي تو به ابروهايت كه پيوسته مي كني به خواب هاي آنجوري به ساعت چهار بامداد به بامداد به شب به شبانه...
چطور بگويمت!؟ به هر چه دوست مي داري سوگند.
4- شبيه خانه ي نيما ابري ارديبشهت روي روياهامان ريخت و پاره هاي چهار پاره پاره شدند ميان خواب ها افسانه را شناخته بودم مثل صداي پول صفورا و موهاي سپيد پيرمرد كه چشم ما بود كه به قول آل احمد " چشم ما بود " چشم ما ، چشم هاي ما
5- چشم هايمان را روي تمام شاعران بستيم و دكه هاي بازار رونق گرفتند. شعر از سكه افتاد و آرام آرام داستان ميان دكه هاي بازار تكرار شد و آدم هاي روزمره براي تمام سكه ها داستان هاي تازه اي از بر مي كردند. هدايت به راه راست شد و از پشت دواير شيشه اي به چشم نيما نگاه انداخت و آدم ها شبيه سايه هاي تلاجن سياه بودند سياه سياه سياه
6- به حق چيز هاي نديده اگر ديدي نشسته اي است كنار دست هايش و انگشت هايش را ميان گل هاي محمدي دانه دانه مي كند. اگر ديدي شب ها كه شعر ارديبهشت را شخم مي زند و دختر هاي چهارده ساله كه از زمان حافظ شيراز به سمرقند و بخارا مشكوك شده اند موهايشان را ميان غزل هاي عاشقانه شانه مي كنند. اگر ديدي شترهايي را كه ميان پنبه دانه ها قصيده هاي نفس گير بار مي زنند و ابروهاي باريك را بالا مي اندازند. اگر ديدي شعرهاي اين دفتر از نقطه تهي است ... به حق چيزهاي نديده به حق گل هاي محمدي
7- به خاطر اين جمله هم كشده است بايد همين جا دست هاي شعر را كوتاه كنم. شايد كسي به خاطر آورد روزي را كه دست هاي بامداد از اميد كوتاه شدند و پيرمرد، ميان نقطه هاي ارديبهشت به قدم هايش، روي سواحل نزديك مي خنديد. براي همين جمله هم كه شده بايد دست هاي اين شعر را همين جا كوتاه كنم بايد همين جا دست ها ي شع ر ر ا .
8/ارديبهشت/ 86
...............................
پسوند اهورايي:
بسوختيم در اين آرزوي خام و نشد !
.............................
حالا كه حرف اردي بهشت آمد و هدايت و نيما و بامدا و اميد و يار و اغيار وابسطه و جلال، گفتم تبريكي هم به خانم دانشور گفته باشم. بانوي ارديبهشتي كه ام روز هشتاد وشش ساله شد و در انتظار چاپ كتاب آخر است. اميدوارم هميشه سالم و شاد باشد.
|
|
|
|