اهـورا

 






12 July, 2007




مانيا در زاويه هاي مندرجه

...................................



حالا براي خودت شده اي
چيزي شبيه خامي ِ اين " خ "
و نقطه هاي " ميم "
بالا... الف ... بلند.
دور مي چرخي .... به غرب
كه دل خوشي ستاره .... به شرق
كه نقطه ي خورشيد.
به دور خودت زمين را مي چرخي
به دور زمين خودت را
به خودت
چرخ را

حالا براي خودت شده اي،
براي خودت، حالا كه شده اي
ببين كسي را شبيه اين كه مي نويسد
با چشم هاي سفيد ... ديده اي!؟ عين لباسي كه آرزو داشتي
يك روز دست هاي من كه بوي خامي آن ها
دنيا را پر كرده بود
روي روياهايت نقاشي كند.
با كمي آسمان ....
شبيه ِ سرخي لب هات.
سفيد ..... شبيه لباسي كه آرزو داشتي
مرطوب .... عين ِ دست هاي من
با انگشت هايي كه حروف را
ميان خواب هايت سبز مي كنند.


حالا كه براي خودت شده اي
جهان را دور بزن و نگاه كن


نگاه كن ....
با تاكيد به روي " نون "
نگاه كن .... جهان را
خوب.


خوب جهان را نگاه كن.



21- تير – 86




..............................

پسوند بي ربط:

1- گفت: رو جهان ِ بي كرانه را سند بزن!
هي مي خواهم از اين نامجوي فلان فلان شده ! ننويسم نمي شود! نظردوستان اهل موسيقي را در موردش مي پرسم. بابك رياحي كه به قول خودش رسمن شده است پلاكارد نامجو! حمايتش مي كند با حرف هاي خودش و كارش را قبول دارد و اعتقادي به اينكه او و گروهشان قبلن در اوهام چنين كارهايي را كرده باشند با اين شكل ندارد – شاهرخ مي گويد نامجو مطالعه اي داشته است اما بيشتر زمان داشته كه اين تجربه ها را نمايش دهد، مي گويد خيلي از بچه ها از قديم با سه تار و رديف موسيقي ايراني ( ننويسم سنتي به قول شجريان مگر چلوكباب است كه مي گوييم سنتي! ) كارهايي شبيه مي كردند اما نامجو آن را ارائه داد و سر وشكلي بهش بخشيد و من مي گويم البته جرات اين نو آوري را هم داشت – اميد يوسفي كه به هر حال كلاسيك كار و رهبر گروه زيتون است و با ونداد كارهايي هم كرده است و مي كند رسمن توپ را در زمين من مي اندازد: ببين نظر تو چيه كه اون با شعرهاي حافظ و مولانا و غيرو اين كارها رو كرده !؟ ... منتظر است بگويم آره گند زده ! اما من مي گويم عالي كار كرده! در بعضي از اجراها باورم شده است كه اگر حافظ مي خواست جان كلام را بگوييد همين طور مي گفت و مي خواند كه نامجو خواند. ما در موسيقي خصوصن ايراني شعر بزرگانمان را تا حد بسيار زيادي از شور و حال انداخته ايم. وقتي نامجو با آن حالت تمسخر و طنز كه صدايش چهره ي آدمي فرتوت و مفنگي را به ياد مي آرد مي خواند – تكرار مي كند و مي گويد: درويش بي نوا را – باورمان مي شود كه درويش و بي نواست كه مي خواند اين را – يا مقايسه ي اجراي آن شعر زيباي مولانا: رو سر بنه به بالين ... بين عصار ( كه ديگر دارد كم كم شبيه سلطان جاز و پاپ هاي سابق مي شود ) با نامجو ... يا اجراي متفاوت آوايي و هجايي تلخي نكند شيرين زغنم و آن اجراي عجيب و صداهايي كه با دهان در مي آرد وقتي مي خواند : من تنتننم ..... يا وقتي با آن پتانسيل صوتي مايل به فرياد كه در كارهاي غربي زياد مي بينيم مي آيد و مي خواند: مي نخور با همه كس تا نخورم خون ِ جگر ( و خون جگر را با آن فرياد عجيب و خنده دار و درد آور مي گويد ) به نظر مي آيد نامجو در اكثر موارد توانسته است اجراي خوب آوايي و حسي و متفاوت از اشعار اين شعرا داشته باشد.در مورد تكرار اين سئوال از كمي جوان تر هايي كه كف كرده اند و فكر كنم دارند به سمت كپي ( كه هنر اكثر تازه هنرمندان اين سرزمين باستاني است ) مي روند و در آينده مي شوند دست دهم حرفي نمي زنم.
اما مي خواستم يك حرف ديگر را در اين بي ربط بنويسم. بر خلاف نظر بعضي از هنر دوستان انتلكتوئل وطني! موسيقي خوب آن نيست كه هنگام رانندگي و كتاب خواندن و ظرف شستن و ته بچه تميز كردن و آچار كاري وسايل گوشش كني و حال كني! مشكل اصلي مردم ما با موسيقي اين است كه گوش شنوا و حرفه اي ندارند. نمي توانند مثل بيشتر مردم دنيا بنشينند يك گوشه و تمام هوش و حواص و فكر و ذكرشان را بدهند به موسيقي و حرفه اي گوش كنند... لذت ببرند و غذاي روحشان باشد. برا ي همين نيم بيشتر ظرايف موسيقي را از دست مي دهند و وقتي از دست دادند با آن خوش نيستند و دوستش ندارند و با آن حال نمي كنند چون در حال نيستد زمان گوش كردنش يا حد اقل نمي فهمندش...
در مورد نامجو صدايش را گذاشتم براي چند نفر ببينم عكس العملشان چيست. اول دختر بيست و سه چهار ساله ي گرافيست كه ادعاي هنرمنديش سر به آسمان زده است و ِكر ِكر خنديد! گفت عجب ديوانه اي است! بابا اين رو كه شجريان به تر خوند ه! گفتم رفيق قال نكن و داد نزن! بنشين و گوش كن... گوشت عادت به آن دارد اگر از روز نخست به تومي گفتند كه موسيقي اين است اين را گوش مي دادي و حال مي كردي.. ببين وفتي فلان كلام را ادا مي كند چطور مي خواند ... ببين فلان فلان فلان .. بعد گفت: ِا! راست مي گي ! چه خوب مي خواند ما عادت كرده ايم درست است. و الان دارد در به در مي گردد سي دي نامجو بخرد!
بعد صدايش را براي زوج ام روزي متجدد و فوق ليسانس و مهندس و اين ها گذاشتم. اول كمي خنديدند... بعد گفتند بابا برش دار سرمان درد گرفت! برايشان توضييح دادم و سماجت كردم كه گوش كنند و زير بار نرفتند كه نرفتند تا همين ام روز ... بعد براي كه آقاي جوان تحصيل كرده كه سالهاست در اروپا زندگي مي كند گذاشتم.. پرسيد عكس العمل جوانها چيست؟ گفتم آنها كه گوش كرده اند بدشان نيامده ... دقت كرد (‌البته جاز و بلوز گوش كن است) بعد گفت عجب كارهايي كرده است مخصوصن با آن هو هو ماركوزه ي من كلي حال كرد!
براي دوست صاحب كتابي گذاشتمش طبق معمول خنديد و بلافاصه رفت سراغ نو آوري و طنز ام روزي اشعار و كلي كيف كرد.... براي چند نفر ديگر گذاشتم كه مهم ترينش پدرم بود با 71 سال سن كه البته در گذشته سازي هم مي زده براي خودش در جواني اول گفت اين كه مسخره بازي است دارد همه اش ادا در مي آرد! بعد .... به خاطر اين كه گوش بدهكار دارد يعني عادت به گوش كردن موسيقي دارد ديدم نشسته و دارد گوش مي دهد و به اجراي عجيب تصنيف هاي معروف وطني لبخند مي زند و تغيير دستگاه مثلن از ماهور به دشتي و غيرو را با تعجب گوش مي كند كه البته بوي خوش آمدن آنطوري از نگاهش نمي آمد! ولي وقتي سر خودم را گرم كردم و ديدم با كمال تعجب هفت هشت تراك سي دي گذشت و او با توجه به اين كه خوشش هم نيامده دارد گوش مي كند و وقتي مي خواند : زمانه بر سر جنگ است يا علي مددي/ مدد به غير تو ننگ است يا علي مددي ...نادره ي دوران از ما سلام الله .... سري هم تكان داد.
القصه منظور اين است كه ما واقعن در اين كشور 6000 ساله ي باستاني گوش بدهكار نداريم. نه براي موسيقي نه شعر نه هيچ كار تازه ي ديگري

2- اما در شعر .... نيما كه شعرش را نوشت گفتند اجنبي اجيرش كرده است كه شعر را خراب كند ! توده اي است! از زبان طاهباز شنيدم كه نيما گفته است وقتي در كنگره شعري مي خوانده اساتيد ( نمي دانم فروزانفر يا زرين كوب ) زير ميز غش غش مي خنديدند كه مردكه مگر نمي داند شعرش وزن و قافيه ندارد !
حتي هدايت با آن روشنفكري كه به هر حال داشت و خودش گرفتار تحجر زمانش بود حوصله نكرد خواندن نيما را و آمد و ( فرهناك روز) را به تمسخر شعر ( اندوهناك شب ) نيما گفت و نيما هم در پاسخ آن داستان فاخته چه گفت را به طنز نوشت كه در آخر داستان فاخته ي نر به ماده كه از شكارچي با آن عينك و جسم لاغر كه گياه خوار است و چه و چه مي ترسد ، مي گويد بابا اين شكارچي گوشت نمي خورد خودت را ناراحت نكن و ماده مي گويد اما با خانواده كه مخالف است! تازه تخم مرا كه مي خورد و نر مي پرد روي شاخه ي ديگر و مي گويد: حالا بگذار بيايد تخم هايمان را بخورد! .. ( از حافظه نقل شد ) كه برويد و بخوانيد...
غرض، شعر هر زماني اگر پيش رو و نو باشد از زمان جلو است مانند تمام هنر – و البته هميشه در نو آوري كج فهمي و آرتيست بازي هم هست كه آن هم به دست زمان كه سپرده شود روشن مي شود. هنر ناب از جريان هاي سطحي جدا مي شود و آن چه مي ماند هنر ناب است.
در مورد نيما كه گفته شد. اگر عشقي باآن حمايت در قرن بيستم افسانه ي نيما را چاپ نمي كرد معلوم نبود عامه ي مردم در آن ابعاد و شكل با نو آوري نيما آشنا شوند يا نه... نيما براي عشقي مي نويسد نمي دانم اين مردم كه دائم مرا مسخره مي كنند و به وزن افسانه چيزهايي مي نويسند و مي خندند چرا تا مرا مي بينند دورم را مي گيرند و دائم سئوال مي كنند. مي ترسم بگويند كه نيما عشقي را هم فريب داد و او را هم از راه به در كرد هر چند تو خودت استعداد فريب خوردن داري! ( از حافظه نقل شد در نامه هاي نيما هست ) در مورد بامداد هم زماني كه قطعنامه را نوشت و خود حرامزاده اش را كشت كه به زبان بيگانه مي نوشت اوضاع اين طور بود.... مجلات ادبي آن زمان هست در آرشيو ها كه جمع شاعران ام روز را باغ وحشي مي خواندند با گيس هاي بلند و سبيل و فلان و فلان .... در مورد خود ايراني و جيغ بنفش كه چه زود بود براي آن زمان كه حتي اخوان ثالث به تمسخر به شعر هايش نوشت ( گيبون گيبون/ گيل بلي گيبون/ جون تو رفيق خر خودتي/ گيلبلي گيبون!‌) – درمورد سهراب و آن كج فهمي هاي زمانش از سهل و ممتنع نويسي و متلك هاي مهدي سهيلي ها – در مورد رويايي و آن شعر زيبا و انتزاعي شنبه سوراخ .... كه بيشتر به خاطر تمسخر عوام شعر ياد بعضي ها مانده است و ديگران ِ بسياري هم وضع همين طور است.
يعني نو آوري و ساختار شكني براي هر قالب جا افتاده اي گيرم كهن و قدمائي و يا نو قدمايي يا نئو قدمايي معاصرين قديم! داستان همين طور است. ما گوش شنوا نداريم و تمام مشكلاتمان از عادت است.به قول بامداد شخم زدن قبور گذشتگان! مسئله تائيد ديگران و حركت در گله و پيوستن به دامنه امنيت است... اصل مسئله اين است.... باور كنيد.

3- كار بعضي از دوستان ما مثل گل به خودي رحمان رضايي است! يادم آمد در پرتغال كه بودم و تلويزيون بازي جام جهاني را نشان مي داد آدم هاي ميز پشيتي هي به متلك مي گفتند خزايي ( رضاي) و مي خنديدند انگار اون جا هم از اين شيرين كاري ها كرده بود ! بگذريم...
در مورد گفت و گويي كه اخيرن پيش آمد با شاعران و به هر حال با شعر دوستان كه بعضي وقت ها مي بينم به تر اين است كه اصلن جوابي به بعضي نامه ها و حرف ها ندهيم و خود را در گير حرف هاي بي ربط و تكرار حرف هاي روشن نكنيم، بايد چند نكته روشن را بنويسم در اين بي ربط:
شعر نصيحت، پند، اندرز، تعليم اجتماعي و غيرو نيست... اما مي تواند كل مسايل اجتماع در شعر متجلي باشد- شعر شعار، پتك، اسلحه، شمشير، اعلاميه سياسي، چي ؟ هان كلمات مبارز، جنبش مدني، درد نامه، فسناله، آخ واي امان امان نيست .... اما اگر شعر ناب و ام روزي و مال ام روز ِزمان خود و بر آمده از جريانات دوران خود باشد و نويسنده ي شعر مال زمان خودش باشد در برگيرنده ي تمام مسايل روز و اتفاقات زمان خود است و حرفش را مي زند بي آنكه رنگ شعار بگيرد – شعر متلك گويي، فحش و خالي كردن عقده هاي نهفته نيست، شعري كه شعر باشد مجالي براي خالي كردن درد هاي آه و ناله اي و به قول فروغ لنگ و پاچه اي و نيش زدن به هم نيست ... در عين حال كه شعري كه شعر باشد مي تواند تجلي هزار مدل احساس باشد مي توان در شعر طعنه زد ، اشك ريخت، به در گفت تا ديوار بشنود و يا رك در چشم هاي ديوار نگاه كرد و حرف زد اما با بيان شاعرانه، با روح شاعرانه... اگر قرار باشد حرف مردم كوچه و بازار بي روح شاعرانه و خالي از اركان شعري و عناصر بصري و تكينك هاي زباني و نو آوريهاي هر زمان در خطوطي به هم ربط گيرد كه شعر چه فرقي با ناله هاي پيرزن هاي كنج خانه نشين دارد؟ چه فرقي با فحاشي لات هاي چاله ميدان اسبق و ميدان هاي جديد ام روز دارد ؟ چه فرقي با فسناله مردم كوچه و بازار دارد؟
اخوان ثالث براي بامداد نوشت يكي در راه به يكي گفت تكيه نمي آيي؟ طرف گفت ا ي بابا من چهار گوشه ي دلم كربلا است ! و تو مي گويي و من اينك سراپا دردم – كدام يك شعر تر است؟
اين را هم نوشتم تا در پايان اين بي ربط بگويم كه آن وري هم پيش مي آيد. گاهي زبان مردم كوچه و بازار از خيلي از شعر هاي ما شعرتر است و من ِ آن ها از من نامه هاي ما بسيار همه گير تر و فراگير تر است. مني مثل من نيما كه مي نوشت: خانه ام ابري است / يكسره روي زمين ابري است با آن - تمام


 Majid | 12:27 PM 


Comments: Post a Comment




Someone who isn`t like Anyone

شعرهاي محمـد مجيـد ضرغـامي
فرستادن نظرات

آرشيو

...........

با عرض پوزش - :
هرگونه برداشت مطالب اين وبلاگ به هر شكل از اشكال جهت چاپ و انتشار بدون اجازه كتبي صاحب وبلاگ ممنوع است و استفاده اشعار و مطالب در وبلاگ هاو سايت ها با آوردن نام صاحب وبلاگ و گذاشتن لينك اين وبلاگ مجاز است

...........


تورا بخير و ما را بال ِ سنجاقك




(اسم اين كتاب)
(سلطنت ارديبهشت نيست)
شعر و طرح هاي محمد مجيد ضـرغامي
....
مجموعه شعرهاي در دست نشر:
من و گنجشك هاي طبقه ي هفتم برج سفيد / دور دنيا در هشتاد شعر / ( آ ) ي با كلاه / عبور از جهان هاي ذهني

...........



موسسه فرهنگی هنری اهورا


( کانون تبلیغاتی اهورا )

مبتكر باز توليد آثار و تصاوير شاعران كهن و مدرن ايران در قالب پوستر، كارت پستال و تقويم براي اولين بار در ايران
.........................





انتشارات سرزمين اهورايي


ناشر كتاب هاي نفيس، هنري،
ديوان اشعار و كتاب هاي ايرانشناسي، تخت جمشيد و ...


دفتر مركزي:
22866858-22866859-
مرکز پخش:22882011
فروشگاه تجريش:
22720409



..........................




منتخب مصاحبه ها و مقالاتم در مطبوعات:
......

لطفن از حراج شاعر دست بردارید!
( به بهانه حراج وسایل شخصی احمد شاملو توسط فرزند ذکور) - نشریه رویش



ليسبون آخر دنيا است - روزنامه شرق


روزنامه همشهري - چفت و بستي براي بازار آشفته ي مواد فرهنگي


بسوي بيداري علمي - فرهنگي
مجدد آفريقا

ورود ديسکهاي نوري در عصر انفجار اطلاعات

نمايشگاه بين المللي کتاب تهران
در نيمه ي راه!؟

گفتگوئي با خانم «رزا بردي گالييه وا »
قزاقستان چه خبر !؟

به بهانه نمايشگاه کتاب کودکان آفريقائي
سلام بر نايروبي

کتابخانه ي مرکزي دانشگاه تهران
کدام مرکز اسناد !؟

ديروز و امروز حسينيه ارشاد

صداي پاي آب يا غرش سيلاب !؟

از پيروزي تا شيکاگو !
گفتگوئي با« داوود رشيدي »

حرفهائي از صميم دل
گفتگوئي با« خسرو شکيبائي»


دين يا دنيا
گفتگو با« عليرضا خمسه »

درد دلهاي يک هنرمند
گفتگو با «امين تارخ»

گفتگو باخانواده ي « حميد عليدوستي »

پاي درد دلهاي « محمود معمار »



* * *



دوستان


***
سايتهائی که می بينم :
.....
دکتر علی شريعتی
بنياد شريعتی
احمد شاملو
غلامحسين غريب و خروس‌جنگي
يدالله رويائي
صمد بهرنگی
پرويز شاپور
فروغ فرخزاد
عباس معروفی
کلاغ
ماني ها
دیگران
رضا قاسمی ( دوات )
کاپوچينو
آينه
پندار
مشاهير
گلستان
دوهفته نامه فروغ
دريچه
کتاب هفته
بزرگان ايران در جهان


***
















خارج از برنامه:

حافظه ي حجم
و پاسخ به تهي بودگي
( نامه ي سيد علي صالحي
به يد الله رويايي )

"اهورا"


هي................جو!

به بهانه ي روز شعر و ادبيات فارسي

در سرزمين قد كوتاهان

……………………… حرف هايي به بهانه ي تئاتر " من از كجا عشق از كجا "فروغ فرخزاد به روايت و كارگرداني پري صابري – تئاتر شهر آبان و آذر83


ماهي سياه كوچولو - خروس جنگي و يادي از سيروس طاهباز

1383 هنر نزد ايرانيان است و بس ! - حرفهائي به بهانه ي ( ادبيات داستاني در وب ) نشست حاشيه اي جشنواره وب

من دلم سخت گرفته است از اين ميهمانخانه ي مهمان كش روزش تاريك

فروغ فرخزاد از زاويه اي ديگر

مسيحا برزگر،دارينوش و سگ کشي

مدرن، پسامدرن و ساختارشکني

از ماست که بر ماست

احمد رضا احمدي،چلچراغ وکارنامه

شمس پرنده نبود ( به بهانه نمايش شمس پرنده خانم پري صابري









AHOORACARD
AHOORA - Yahoogroup
AHOORA - Orkut
AHOORA - Fotopages
AHOORA - Fliker





































Free counter