اهـورا

 






30 July, 2007

دور دنيا در هشتاد شعر
(با كاروان ِ حُله برفتم ز سيستان )
......................................




( تهران )

الف ...لام ...ميم
به سادگي ِ شعر
روي اين برگ
سبز شده اند.
مخاطبين محترم!
لطفن به برداشت خود مجال دهيد.
اين جا ايران است
صداي شعر ام روز...


( كابل )

از اقبال بلند اين شعر
تا لاهور،
ترانه هاي شرقي نوشته ام.
بن هور گل هاي لادن را
در خواب طالبان پر پر مي كند.
و دخترهاي چهارده ساله را
از چشم مجسمه هاي غول پيكر
پنهان مي كند
و حضرتش، در آسمان هفتم
به باد هاي موسمي ابرو مي اندازد.


( پكن )

هيچ چيز اين شهر ممنوع نيست
غير از قافيه هايي كه حافظ
تعويض كرد شعر تو را و به زر گرفت.
و لقمان را گفتند ...
مرا گفتند .... شعر ام روز را گفتند ...
" هر چه از قصيده هاي نفس گير
در نظرم ناپسند آمد
از آن دوري كردم "



( دهلي )

ساتيا!
مردم به نان شب محتاج اند
و شاعران اين سرزمين
شعرهاي موزن را
براي گنجشك ها دانه مي كنند
و جيك جيك مستان سر مي دهند.


( مسكو )

شعر انرژي عجيبي دارد.
با چرا غ هايي كه بر مسجد حرام است.
تاريخ مثنوي هاي هزار برگ را حراج مي كند.
و ميرزا كوچك خان جنگلي
تجربه هاي تلخ را
در فنجان هاي قهوه تقسيم مي كند
و در انجمن هاي ادبي بوشهر
براي تنگستاني ها مي خواند.


( تبت )

دالاي
دالاي
دالاي
صداي ناقوس هاي اين سرزمين
خواب از سر حروف برده است.
لاما!
حروف نامت با شعر من
فقط به اندازه ي يك الف فاصله دارد



( بانكوك )

بالا
بلند
الف
آ .....ي سبك باران
كه نيما گفت بر ساحل نشسته
شاد و آراميد.
زبان شعر را به ساعت من كوك كنيد
يا خواب اندام را
ميان اين شب تاريك و
بيم ِ موج و
بيم ِ موج و
بيم ِ موج ...



( كوالا لامپور )

كوالا لي پيس
شهري بود كه يك شب
كنار مسجد سلطان محمود
خواب شعر مي ديدم.
سحرگاه،
كاغذ هاي زيادي سياه بودند
و آدم هاي روزمره
به نماز صبح مي رفتند.



( مانيل )

شعر خاصيت عجيبي دارد.
گاهي انگشت هايش را
به رسم امانت
ميان پاكت هاي نامه پست مي كند.
گاه بچه گربه اي مي شود
و كنار بشكه هاي نفت به خواب مي رود.



( تو كيو )

اين جا خانه ي ادريسيهاي غزاله است.
كودكان هفت ساله
غزل هاي فارسي را
به خورد هايكوهاي ژاپني مي دهند
و چشم هايشان باز مي شود.



( نيويورك )

ايرانيان باستان
تخت جمشيد را با ستون هاي زيادي به پا كردند.
و افغان هاي ام روز
سوقات خود را به منهتن فرستادند.
راه ديگري نمانده بود.
ايرانيان شعرهاي فارسي را مي خوانند.
و سيه چشمان كشميري
به تركان سمرقندي مشكوكند.



( سانفرانسيسكو )

فاعلاتن،
فعولن .... فعولن
با حروف وعده ي ملاقات دارم.
من وغزل هاي عاشقانه
از سراشيبي كوچه هاي اين شهر
قدم زنان، به سوي تو آمده ايم.
و اوزان فارسي را
كه با مشقت فراوان
از صحراهاي نوادا عبور داده ايم
لباس هاي ام روزي مي پوشانيم.



( اوتاوا )

سرخپوستان آمريكا
مانند دانه هاي ارزن
دشت ها را پر كرده بودند.
و با غروب خورشيد
از كوه هاي مغرب مي گذشتند.
روح مقدس!
كاش كاري كه با غزل هاي حافظ كرده اي
با استپ هاي سبز اين سرزمين هم ...



( مكزيك )

هستي كلاه بزرگي است
كه بر سر آدم ها سنگيني مي كند.
شبيه مردان سوخته ي اين كشور
كه هفت تيرهاشان
هفت تير بيش تر ندارد.
و آن طور كه دُن خوآن گفت
دنيا شبيه پوسته هاي پيا.ز
در هم تنيده شده است
مانند شعر شاعران ام روز
كه فرماليسم و مفهوم را
اگر باشد.



( هاوايي )

دخترها ي قهوه اي
ني ها را در آووكادوها فرو مي كنند
و رباعيات خيام را
براي مسافران تازه رسيده
تفسير مي كنند.


( كوبا )

پرستوهاي مهاجر
از شعارهاي تكراري خسته شده اند.
رفيق!
بايد به حال قالب فكري كرد
و غزل هاي عاشقانه را
وسعت بخشيد.



( لندن )

تمام سياست مداران عالم
شكسپير را شناخته اند.
و كنار پياده روهاي "هايد پارك"
شاعران جوان
به سادگي باران هاي جزيره
عاشق مي شوند.



( برلين )

گوته درآتش حافظ سوخت
و پروانه هاي بي شماري
ا زدور تماشايش كردند.
حالا تمام مردم عالم
به زبان شعر براي هم نامه مي نويسند.
و به سبك رايش سوم
يك ديگر را ستاره باران مي كنند.


( پاريس )

آنابلا!
به ياد "ايفل" و ..... آن شب ها
زبان ِ زيباي فارسي را
به رسم امانت براي تو پست مي كنم.
ايضن، "پاسارگارد" و "سي و سه پل" را هم.
اما،
حرف "برج ميلاد" را نزن
نه! هيچ وقت.
هيچ وقت حرف برج ما را نزن!



( فلورانس )

سنگ فرش هر خيابان قافيه هايي است
كه از دست شاعران ريخته است.
سال ها زين پيش تر
كه توس، طوس نوشته مي شد.
حكيم ابوالقاسم فردوسي
حروف شاهنامه را تراش مي داد
و حافظ شيرين سخن
به وزن ديويد ِ ميكل آنجلو
اوزان عروضي را
به خورد غزل هاي عاشقانه داده بود.


( وين )

نوازنده هاي زيادي قلب هايشان را
ميان آرشه و سيم ها نصف كردند.
و نجيب زادگان
با وسواس زياد ي كه داشتند
درهاي عظيم ِ " شون برون " را
به روي غزل هاي عاشقانه گشودند.
و شهرزاد قصه گو
با شعرهاي اين دفتر
خواب ناز را
از چشم هاي مشكي مخاطب ربوده است.
از چشم هاي مخاطبي كه حرص مي خورد و مي خواند.


( استكهلم )

يك ديگرند.
بني آدم و اعضاي محترم خانواده
به مهماني مرفه هاي ِ بي درد دعوت شده اند.
و سعدي شيرازي
برنامه اي تشكيل داده است
و غزل هاي ناب را
براي خانم ها.... مي خواند.



( بروكسل )

با چكمه هاي بلند.
ليوان ها را بالا مي بريم.
شراب ... شعر .... شيراز
شعرهاي هفتصد سال
شعرهاي نهصد ساله
شعرهاي
هزار و سيصد و چهل و هشت ساله.


( بارسلونا )

ماريانا!
بايد مرا ببخشيد.
اما، شاعران به پارچه هاي قرمز حساسند.
و شعرهاي تازه بالغ يك جوري مي شوند.
مايوركا ... مي يوركا
جزاير قناري براي شما.
مرا، گوشه ي ابروي اين شعر كافي است.



( ليسبون )

عين ِ الف ِ بعد از يا
در آخرين كلام ِ دنيا است.
نخ نگاهت را از كلمات عبور داده ام
و گردنبند غزل را
به گردن چهار پاره هاي نيما انداختم.
پاره شدند و شعر ام روز
- مثل صداي كلاغ هاي اين شهر ساحلي –
آدم را ياد امام زاده طاهر مي اندازد
و مراسم قارقاري كه هر مرداد
بالاي سر بامداد راه مي اندازند.



( بوداپست )

ربطي به بودا ندارد.
به اداره پست
و سيم تاري كه محكم گفت بزني
يا آرام كه صدا نداشته باشد.
خيال گوستاو مالر از هم نوازان مجارآسوده
و ركوئيم موتزارت
- با اين كه ربطي به بودا ندارد
و به اين شعر هم –
كنار غزل هاي حافظ
خاك مي خورند.



( آمسترادام )

مردان دود مي كنند.
لاله هاي سرخ به رنگ خون
از جوانان كه دميده است.
وطن را دود گرفته و عارف قزويني
ترانه هاي جديد را
ميان برگ هاي سبز پنهان مي كند.



( ژنو )

هي ..... !
ترانه ي درد به در
هي .........!
مستي ِ بي پدر!
هي،
تيك تيك ِ ساعت.
مسافران محترم!
صندلي ها را به حالت عمودي بر گردانيد.
و هر چه ميل داريد سفارش دهيد:
تولد ديگر فروغ و هشت كتاب سهراب
غزليت سعدي و مثنوي مولانا ...



( قاهره )

به شيوه ي زنان فراعنه
شش هزار بيت مثنوي نفس گير را
از ميان سبد ِ نيل گرفته ام.
لن تراني!
لن ت ..... ر....ا....ن......ي
معجزه اي نشان بده:
رديف واژه ها
عصاي موسي



( يَمَن )

نه پيش مني
نه در يمن !
نه در ميان قافيه
نه بي خبر از شعر ...
اعراب با شترهاي جماز به مشرق تاختند.
شترها آبستن شدند
و دستور زبان عربي نگاشته شد.




( ساحل عاج )

دست هاي سفيدم را
به رنگ پوست شما در آورده ام.
سرخي من از تو
و سفيدي چشم هايت را كه باباطاهر
در وصف آن دو بيتي ها ي زيادي را
هر نيمه شب به خواب زد.



( رياض )

هزار و چهارصد و بيست و هشت.
اعراب گورها را به مزايده عمومي گذاشتند
و دخترهاي نوزاد را
زنده زنده
به عقد نوادگان عموي خود در آورند.
و...
حافظ ِشيراز
هرچه داشت همه از دولت قرآن بود.



( دبي )

غزل هاي شيرين پارسي را
از ميان خليج هميشه فارس و گردابي چنين حايل
صادر كرده ايم.
آ ......ي بن لادن!
برج العرب را درياب.



( بغداد )

چهل دزد بغداد به ياري علي بابا
داستان صدام حسين را تمام كردند.
و به شعرهاي كودكان ما
كه زير آوار خفته بودند
ريش خند زدند.



( استانبل )

جناح راست
و انتخابات كه تمام شدند.
ترك ها هنوز به قونيه اميدوار بودند.
بااين حال،
لازم است به رسم قدر داني
پارچه ها را از روي سر برداريم
و به آنها اعطا كنيم.



( حيفا )

و تين و.... الزيتون
و الشعرهاي زيادي كه سال ها است
پاي درختان زيت خاك فلسطين
به رگبار قافيه بسته شده اند.
و شاعران جواني كه نقطه هاي شعر را
به چشم مخاطب خاص سنگ مي اندازند.



( آذربايجان )

نه سمرقند و بخارا داشته ايد
نه تُرك ِ شيرازي
با اين حال،
حوا سيب هاي سرخ را در سيني گذاشته است
و آدم وادار شده است لخت و پوست كنده
داستان را از بر كند.



( تاجيكستان )

كلاغ ها
به زبان فارسي دريوزه مي كنند
و شب هاي جمعه
غزل هاي عاشقانه را
كنار شهر دوشنبه حراج مي كنند.
مسافران گرامي!
اين جا عشق آباد است!
خود را بي جهت خسته نكنيد
بي دل ، سالهاست در شهرهاي فارسي زبان
خوانده مي شود.
وهنوز هم بي دل مانده است.




7/مرداد/86



.........................

پسوند بي ربط:

1- سيمين دانشور حالش خوب است.به كوري چشم منتظران!
برايش نوشته بودم : خودت را به خواب نزن – حتم داشتم به تر مي شود. سيد علي صالحي اعلام كرد اومرده است. وزير محترم ارشاد سراسيمه بالاي سرش شتافت! و خبر دادند او هنوز زنده است! سيد مرگ را تكذيب كرد به شدت! ايلنا يا ايسنا يا ناي ديگري بود گفت خودش گفته كه يك دوستي روي كاغذ اين خبر را داده است! و جماعت نتوانستند كارناوال مزار شاملو را تكرار كنند.
احمقانه ترين برنامه ي امت هميشه در صحنه تلفن هايي بود از روزنامه هاي ادبي كه فلاني امشب مطلبي بنويس به احتمال زياد دانشور فردا تمام مي كند! مي خواهيم در ستون ويژه اي مقاله اي چاپ كنيم!

2- ديگر دارد حالم از اين مراسم بي مايه اي كه هر سال بر سر مزار بامداد مي گيرند به هم مي خورد - بامداد مي گفت حافظ شيراز هم كه مردم ما شناختند كاري كردند با او كه مغول با زبان فارسي نكرد و در كوچه خيابان كاغذ مي خرند كه اي حافظ شيراز فال مرا بگير!
حالا جماعت مزار شاملو را كرده اند مثل همان امام زاده ي بينوا ... آن فكر خوب روز اول ضايع شد و تبديل شده به مراسم خاله بازي دوستان كه بيايند دور هم بنشينند شعر هاي شاملو را بلند بلند بخوانند طوري كه هيچ كدام ندانند آن يكي چه مي گويند. بعد آيدا بيايد، جماعت داد بزنند آيدا ... آيدا ! و بعد سيروس و كسينوس زير بغل زرافشان را بگيرند جماعت را هل بدهند كنار و جماعت فرياد بزنند درود بر زرافشان!
يك عده به شكل رفقاي سابق بلند بلند فرياد بزنند وبعد هم نوبت بابا چاهي و سيد علي صالحي و غيرو بشود كه ميكروفن را بگيرند. حالا كه شب هاي شعر گوته وجود ندارد به ترين راه درد دل همين جاست! دريغ از مراسم آبرو مند و بي جنجال – دريغ از نشستي در حد نام احمد شاملو .... دريغ از جواناني كه به هوچي گري عده اي فقط بلدند سيگارهاي سر بالا بالاي سر بامداد بگذارند و هي شعر بخوانند بلند بلند...
5 سال گذشت و معلوم نيست كي هيجان ها مي خوابد. كي دعواي سينوس و كسينوس و آيدا تمام مي شود. كي شاعران ميكروفن به دست تصميم مي گيرند نشستي آبرو مندانه به ياد احمد شاملو بر قرار كنند.
مراسم بزرگداشتي كه اميدوارم آنقدر دير نشود تا بعد از 15 سال مثل مراسمي كه براي اخوان گرفته شد در خانه هنرمندان 4 نفر در آن حاضر شوند.

3- خيلي دوست دارم اين حرف ها را نزنم اما آخر حماقت تا كجا !؟ وزير محترم ارشاد گفته است كه بايد بسيجي ها درون هنر نفوذ كنند و هنرمند بسيجي آن سر راز آلودي كه هنرمندان از رو كردن آن خودداري كرده اند را كشف كنند و آن را از آن برج آج نشين پس بگيرند و وارد عموم مردم و امت هميشه در صحنه كنند ! ( يا يك چنين چيزي )
شما كه ماشالله اين همه نيروي مخلص در تمام عرصه هاي هنري فرهنگي داريد. يعني هنوز نتوانسته اند اين راز آلودگي را از هنرمندان بگيرند يا بدزدند و تميزش كنند !
ببينيد آخر و عاقبت جامعه ي هنري با اين ماجرا به كجا خواهد كشيد.اگر اوضاع از اين گند تر و تهوع آورتر نشد... اگر محدوديت تا حدي نشد كه حتي هنرمندان براي دريافت سهم راز آلود خود ! و به بازي گرفته شدن، رياكاري و پدر سوختگي را از حد به در كنند - صبر كنيد و ببينيد و جيك كسي هم طبق معمول در نيايد.
ضمنن ماجراي استعفا قريب از خانه هنرمندان حرف هايش را هم در اينجا بخوانيد

 Majid | 7:48 PM 


Comments:
سلام آقاي ضرغامي
ممنونم براي نظر خوب و سازنده اتون براي شعرم.منم اين شعرهاي اين پست رو خوندم .بعضي هاش رو خيلي دوست داشتم.معلومه اطلاعات عمومي اتون خيلي خوبه.
تا بعد كه بيشتر براتون بنويسم
ممنونم و موفق باشيد
 
Post a Comment




Someone who isn`t like Anyone

شعرهاي محمـد مجيـد ضرغـامي
فرستادن نظرات

آرشيو

...........

با عرض پوزش - :
هرگونه برداشت مطالب اين وبلاگ به هر شكل از اشكال جهت چاپ و انتشار بدون اجازه كتبي صاحب وبلاگ ممنوع است و استفاده اشعار و مطالب در وبلاگ هاو سايت ها با آوردن نام صاحب وبلاگ و گذاشتن لينك اين وبلاگ مجاز است

...........


تورا بخير و ما را بال ِ سنجاقك




(اسم اين كتاب)
(سلطنت ارديبهشت نيست)
شعر و طرح هاي محمد مجيد ضـرغامي
....
مجموعه شعرهاي در دست نشر:
من و گنجشك هاي طبقه ي هفتم برج سفيد / دور دنيا در هشتاد شعر / ( آ ) ي با كلاه / عبور از جهان هاي ذهني

...........



موسسه فرهنگی هنری اهورا


( کانون تبلیغاتی اهورا )

مبتكر باز توليد آثار و تصاوير شاعران كهن و مدرن ايران در قالب پوستر، كارت پستال و تقويم براي اولين بار در ايران
.........................





انتشارات سرزمين اهورايي


ناشر كتاب هاي نفيس، هنري،
ديوان اشعار و كتاب هاي ايرانشناسي، تخت جمشيد و ...


دفتر مركزي:
22866858-22866859-
مرکز پخش:22882011
فروشگاه تجريش:
22720409



..........................




منتخب مصاحبه ها و مقالاتم در مطبوعات:
......

لطفن از حراج شاعر دست بردارید!
( به بهانه حراج وسایل شخصی احمد شاملو توسط فرزند ذکور) - نشریه رویش



ليسبون آخر دنيا است - روزنامه شرق


روزنامه همشهري - چفت و بستي براي بازار آشفته ي مواد فرهنگي


بسوي بيداري علمي - فرهنگي
مجدد آفريقا

ورود ديسکهاي نوري در عصر انفجار اطلاعات

نمايشگاه بين المللي کتاب تهران
در نيمه ي راه!؟

گفتگوئي با خانم «رزا بردي گالييه وا »
قزاقستان چه خبر !؟

به بهانه نمايشگاه کتاب کودکان آفريقائي
سلام بر نايروبي

کتابخانه ي مرکزي دانشگاه تهران
کدام مرکز اسناد !؟

ديروز و امروز حسينيه ارشاد

صداي پاي آب يا غرش سيلاب !؟

از پيروزي تا شيکاگو !
گفتگوئي با« داوود رشيدي »

حرفهائي از صميم دل
گفتگوئي با« خسرو شکيبائي»


دين يا دنيا
گفتگو با« عليرضا خمسه »

درد دلهاي يک هنرمند
گفتگو با «امين تارخ»

گفتگو باخانواده ي « حميد عليدوستي »

پاي درد دلهاي « محمود معمار »



* * *



دوستان


***
سايتهائی که می بينم :
.....
دکتر علی شريعتی
بنياد شريعتی
احمد شاملو
غلامحسين غريب و خروس‌جنگي
يدالله رويائي
صمد بهرنگی
پرويز شاپور
فروغ فرخزاد
عباس معروفی
کلاغ
ماني ها
دیگران
رضا قاسمی ( دوات )
کاپوچينو
آينه
پندار
مشاهير
گلستان
دوهفته نامه فروغ
دريچه
کتاب هفته
بزرگان ايران در جهان


***
















خارج از برنامه:

حافظه ي حجم
و پاسخ به تهي بودگي
( نامه ي سيد علي صالحي
به يد الله رويايي )

"اهورا"


هي................جو!

به بهانه ي روز شعر و ادبيات فارسي

در سرزمين قد كوتاهان

……………………… حرف هايي به بهانه ي تئاتر " من از كجا عشق از كجا "فروغ فرخزاد به روايت و كارگرداني پري صابري – تئاتر شهر آبان و آذر83


ماهي سياه كوچولو - خروس جنگي و يادي از سيروس طاهباز

1383 هنر نزد ايرانيان است و بس ! - حرفهائي به بهانه ي ( ادبيات داستاني در وب ) نشست حاشيه اي جشنواره وب

من دلم سخت گرفته است از اين ميهمانخانه ي مهمان كش روزش تاريك

فروغ فرخزاد از زاويه اي ديگر

مسيحا برزگر،دارينوش و سگ کشي

مدرن، پسامدرن و ساختارشکني

از ماست که بر ماست

احمد رضا احمدي،چلچراغ وکارنامه

شمس پرنده نبود ( به بهانه نمايش شمس پرنده خانم پري صابري









AHOORACARD
AHOORA - Yahoogroup
AHOORA - Orkut
AHOORA - Fotopages
AHOORA - Fliker





































Free counter