مراوسكااستراوا
....................
( شاعر!/ از باران نگو / بباران ! - يدالله رويايي )
خداوندا!
مي خواهم چيزهايي بگويم.
مثلن، چند پيشنهاد ساده
براي منظومه ي شمسي
در هزار و سيصد وچهل و هشت بيت.
و راه كاري جهت استفاده ي بهينه
از آب هاي زير سطحي بهرام
در دو مجلد نفيس
با حروف زر كوب.
مي خواهم بگويم
چه كارهايي به تر است انجام دهيد
تا دست ( هابل ) كوتاه شود.
و ( آريان ) ها سرگردان باشند.
مي خواهم بگويم آدم هايي را سراغ دارم
كه ميان اين همه ستاره
نشاني فارسي شده ي آدرس را
پيدا كرده اند
و در فرماليسم شعرهايشان
واژه هايي را گره مي زنند
كه مي تواند جلوي صادرات بمب هاي اتم را
به سيارات شما بگيرد.
خداوندا!
خيلي چيزها مي خواهم بگويم.
اما .... در حال حاضر
از شما تقاضاي كوچكي دارم :
روزها تمام مي شوند و من
در نقطه هاي اين شعر گرفتار شده ام
وتنهايي ام ،
از هجوم نا جوانمردانه ي غزل هاي حافظ
هجوم ِ ناجوانمردانه ي غزل هاي حافظ شده است.
6/6/86
...........................
پسوند اهورايي:
حافظا!
َتركِ جهان گفتن
طريق ِ خوش دلي است
تا نپنداري كه
احوال ِ
جهان داران
خوش است.