اهـورا

 






02 September, 2007

تورنتينو و حتي روز هاي بعد
..............................


حا
ميم

هر كجاي اين دنيا
كه هستي براي من
دانه اي است.
با نقطه اي تك بعدي
شبيه چشم هايت – سفيد.
و اين شعر
تا آخر دنيا به را ه
كه تو را از چشم خود مي اندازد.
رها مي كند به رسم آن روزها
با خط كتابي تايمز نيو رومان ،
و علاقه اي كه به فونت هجدهم داشتي ...
مي نويسم :

" حا
ميم
والكتاب ِ المبين"

آن چه ربودي ،
كتاب بود.
خاطره بود
عشق بود.
قبليه ي مجنون بود.
غنيمتي كه دور تمام اين دنيا
نام مرا ،
در چشم هاي هيزت مي كشد.
خبر ....
خبر ...
خبر...
مي شنوم – ها؟
تنها
تنها
تن
ها
-
-
-
-
-
-
ليلي!
تنها تر از مني..................................................
....................................................................
....................................................................
....................................................................
........................................ خيلي .





10/6/86




..................

پسوند بي ربط:


1- به چشماتم خيلي مياد!
حكايت بعضي از شعرهاي ام روزي و شاعرانش شده است مانند اين دوقلوهاي به هم چسبيده با آن عشوه وشعر مضحك كه طرف سهراب سپهري – شاملو و حافظ و سعدي مي خونه و دنبال يه حرف قشنگ ( قشنگ ها ! ) تا صبح بيدار مي مونه و القصه هيچ چي عايدش نمي شه و آخرش مي گه بابا بي خيال: دوست دارم خيلي زياد تازه به چشم هاتم خيلي مياد قافيه هم لازم نداره ! –
مي گويند پسا و فرا و عبور از و غيرو بعد مي بيني پسا را پس پسكي ترجمه مي كنند و شعرهايي مي نويسند كه هنوزرد پاي ادبيات قرن هفتم هشتم و نهايت دوران قاجار باآن سبيل هاي.. كشي در آن است. قالب هاي قدمايي به هر شكل و تعريف در عين حال كه شايد زيبا و شيرين و چه و چه هم باشد دست و پا گير است. نيما در آن دوران سياه آمد و زد و شالوده را شكست و راه را باز كرد براي آن ها كه مي آيند.
و حالا بعضي از دوستان در سال هشتاد و شش ... پنجاه – شصت سال بعد مي آيند مرثيه مي نويسند كه آي بر پدرت نيما ! چه كردي با اين اوزان ...! با آن شعرهاي قشنگ! فارسي ...
كار بزرگ نيما اين بود كه اوزان و قافيه و حتي ... حتي رديف را به دست شاعر داد كه هر كاري كه دوست دارد با آن ها انجام دهد در شعر و شاعر را از آلت دست وزن و قافيه و رديف بودن رها كرد. حالا ما مي آييم ده خط درقالب قدمايي مي گوييم و با آن رديف و قافيه و شرايط و دو خط وسط را آزاد مي نويسيم كه تازه آزادي هم نيست- بعد ذوق زده مي شويم كه چه كرده ايم! يا حرف هايي كه تجانس با آن قالب ندارد را به خورد غزل مي دهيم كه هيچ بويي از تغزل ندارد و تنها دلخوش نويسنده اش اين است كه حرف ام روزي است! تويش گفته است ژينوس ... خيابان ... تلويزين! خب باشد – مضحك شده است.
انگار كه بيايي روي رخش رستم پي سي بگذاري و بگويي به به! من اين را با زمان نو كرده ام. اما اين رخش و رستم در اساطير ما گم شده اند با تمام زيبايي ها. كارش كه داشته باشيم از آرشيو تاريخ در مي آريم حالمان را مي كنيم و بعد بر مي گردد جاي خودش. سرعت بالاي ام روز قالب آزاد مي خواهد. هنر شاعر ام روز نشاندن كلمات در قالب آزاد و ام روزي است كه تمام عناصر و اركان شعر را به خدمت مضمون خود بگيرد و اين كاري است كه خيلي ها از پس آن بر نمي آيند. يعني بي رو در بايستي ا زندانم كاري و بي عرضه گي است كه نمي توانند.

2- اگر شاعر ام روز پشتوانه و عقبه ي خوبي از ادبيات ماقبل نداشته باشد در دست اندازها و پيچ و خم ِگول زننده ي شعر ام روز گرفتار مي شود. گاهي نو آوري و ساختار شكني را مترادف با درهم نويسي و به هم ريختن بي دليل جمله مي گيريم و شعر تركيبي سر و ته مي شود. چه كاري به تر از اين است كه يك جمله ي راحت و بي نقص و ساده و شسته و رفته بنويسيم؟
ساختار شكني احتياج به شناخت ساختار دارد – معني گريزي با معني ستيزي و به هم ريختن بي دليل ساختار فرق دارد. قاعده ي ساخت ايهام و ابهام در زبان ام روز شعر به مفهوم ِ سر و ته نويسي نيست. هنر نويسش در مضروب كردن كلمات و از نفس انداختن آنها نيست. فرماليست خوب به كلمات نفس و جان تازه مي دهد و ساختار كشني هنجار ساختارهاي تازه تري بوجود مي آرد. گاهي به هم ريختن و به خيال دوستان ساختارشكني هايشان شعر را تبديل به خرابه ي واژه ها مي كند. بعد بهشان كه مي گويي تئوريهايي را علم مي كنند كه تفسيرش را همه مي دانند از جمله تو! بعد مي گويي رفيق همه اين حرف ها و تئوريها قبول! اما چرا يك كلمه از اين حرف ها و حرف ها كه مي زنيد با كارهايي كه انجام داده ايد جور در نمي آيد؟

3- مبحث ديگر استفاده از رنگ و فرم بصري و گرافيكي و خطوط در شعر بعضي از دوستان است. فرم و رنگ و شكل با تمام زيبايي هايش طفيلي و سربار شعر است. دوستاني كه مي خواهند با تصوير سازي كلمات و طوري تايپو گرافي كه البته بيش تر كاليگرافي است يا در به ترين شرايط هند لترينگ – بار مفهومي شعر را بيش و تاثير گذاري را افزون كنند نمي دانند طفيلي بي ربطي مانند همان رديف و قافيه كه نيما شعر را رها كرد از دست هايشان - براي شعر خود ساخته اند كه بال هاي پرواز شعر را حكمن و حتمن خواهد بست.
اگر به واقع در پي نوشتن و خلق شعر خوب هستيم شعر خوب شعري است كه در رستاخيز كلماتش هنرهاي ديگر از جمله نقاشي – گرافيك – موسيقي و غيرو حل شده باشد. بامداد و شاعران بعد از آن آمدند حتي موسيقي را هم از شعر گرفتند ( به اين كه چقدر موفق بودند يا اين كه شعرهاي خود بامداد موسيقي هجايي داشت واين قضايا كاري نداريم ) اما به هر حال به اين تصور به راه افتادند. حال ما مي آييم شعروگرافي مي سازيم! كلمات را خطي مي كنيم و جهت دار و ترسيمي مي كنيم.
قبول كه حد اقل با ديد گرافيك من اين كارها دوست داشتني است. اما لزومن شعر نيست. اگر استفاده ي كاربري برايشان داريم و طوري قصد مثلن راه انداختن نمايشگاه يا كتاب شعروگرافي! خوب است. اما شعري كه قرائت اش نياز به نقاشي كردن حروف داشته باشد به آن معني كمال شعر نخواهد بود. بايد اسم ديگري برايش يافت و به آن چهارچوب بردش – و تازه براي رسيدن به اين چارچوب جديد بايد دانش گرافيك و روانشناسي رنگ و هم نشيني رنگ ها خوانده باشيم تا كار خوب از آب در بيايد. يعني قدرت گرافيك و رنگ شناسي و تظاهرات بصري با قدرت شعر برابر باشد و هيچ كدام سر بار ديگري نشود.
ضمن اين كه هر نوع تصوير سازي با حروف ويا در بكراند شعر طوري تزريق تصوير ذهني نويسنده ي شعر است ودست مخاطب را از برداشت هاي بسيار ِ انتزاعي خواهد بست. طوري ديكتاتوري القايي است براي مخاطبي كه با شعور جمعي و ناخود آگاه برداشت هاي متفاوتي مي كند كه اگر شعر به واقع جوششي باشد و يك فرماليسم صرف نباشد، اين مجال را مي دهد كه هر كسي از ديد خود بردارد. فكر كنيد حافظ يا حتي بامداد يا شاعران ديگر مي خواستند هر چيزي كه در شعرهايشان بود را به صورت مستمر و دائمن طوري رسامي كنند و منظور خود را به ضرب دگنك به خورد مخاطب دهند. چه مي شد؟

4- در عين حال مي خواهم اين را بنويسم كه در شعر ام روزي اگر به واقع ام روزي باشد استفاده از تمام عناصر جانبي به جا و به موقع مجاز است. به شرطي كه شاعر عناصر را گرفتار كند و شعرش از خطي شدن عبور كند. فرماليسم خاص يا درون گرايي و القاء حس خام به تنهايي راه به جايي نمي برد. اين دو با هم كلمات را عبور مي دهد از دايره ي واج و هجا به رستاخيز وشعر به معني خاص مي رساند .
شايد بتوان فرمول ساده اي براي اين كار در نظر گرفت : سادگي و نجابت شعر مشيري ( در زمان خودش منظور است ) + فرماليست رويايي ( باز هم به فرا خور زمان و به عنوان مثال ) = شعر ناب مثلن اشعار آخر فروغ ( باز هم به زمان خود ) – بعضي از دوستان تئوري نويس شعرهايشان شاعرانه از آب در نمي آيد. در به ترين شرايط مي توان به اين اشعار گفت شعر مكانيكي!

5- بگذاريد در آخر اين بي ربط برگردم به خود شعر – گاهي استفاده از كلك هاي شعري رادوست دارم – مثلن استفاده ي محو از رديف در شعر تا جايي كه به خدمت شعر باشد و مثل اين شعر پايان بندي را محكم كند و موجب اتفاق خاص شود. آن حادثه اي كه مي تواند تير خلاص باشد. طوري آزمون خاطا كه نه- آزمون آگاه است . مي گفتند امتحانش مجاني – من هم امتحان كردمش و مجاني بود. شما را به خيرو ما را به سلامت.

 Majid | 2:36 PM 


Comments: Post a Comment




Someone who isn`t like Anyone

شعرهاي محمـد مجيـد ضرغـامي
فرستادن نظرات

آرشيو

...........

با عرض پوزش - :
هرگونه برداشت مطالب اين وبلاگ به هر شكل از اشكال جهت چاپ و انتشار بدون اجازه كتبي صاحب وبلاگ ممنوع است و استفاده اشعار و مطالب در وبلاگ هاو سايت ها با آوردن نام صاحب وبلاگ و گذاشتن لينك اين وبلاگ مجاز است

...........


تورا بخير و ما را بال ِ سنجاقك




(اسم اين كتاب)
(سلطنت ارديبهشت نيست)
شعر و طرح هاي محمد مجيد ضـرغامي
....
مجموعه شعرهاي در دست نشر:
من و گنجشك هاي طبقه ي هفتم برج سفيد / دور دنيا در هشتاد شعر / ( آ ) ي با كلاه / عبور از جهان هاي ذهني

...........



موسسه فرهنگی هنری اهورا


( کانون تبلیغاتی اهورا )

مبتكر باز توليد آثار و تصاوير شاعران كهن و مدرن ايران در قالب پوستر، كارت پستال و تقويم براي اولين بار در ايران
.........................





انتشارات سرزمين اهورايي


ناشر كتاب هاي نفيس، هنري،
ديوان اشعار و كتاب هاي ايرانشناسي، تخت جمشيد و ...


دفتر مركزي:
22866858-22866859-
مرکز پخش:22882011
فروشگاه تجريش:
22720409



..........................




منتخب مصاحبه ها و مقالاتم در مطبوعات:
......

لطفن از حراج شاعر دست بردارید!
( به بهانه حراج وسایل شخصی احمد شاملو توسط فرزند ذکور) - نشریه رویش



ليسبون آخر دنيا است - روزنامه شرق


روزنامه همشهري - چفت و بستي براي بازار آشفته ي مواد فرهنگي


بسوي بيداري علمي - فرهنگي
مجدد آفريقا

ورود ديسکهاي نوري در عصر انفجار اطلاعات

نمايشگاه بين المللي کتاب تهران
در نيمه ي راه!؟

گفتگوئي با خانم «رزا بردي گالييه وا »
قزاقستان چه خبر !؟

به بهانه نمايشگاه کتاب کودکان آفريقائي
سلام بر نايروبي

کتابخانه ي مرکزي دانشگاه تهران
کدام مرکز اسناد !؟

ديروز و امروز حسينيه ارشاد

صداي پاي آب يا غرش سيلاب !؟

از پيروزي تا شيکاگو !
گفتگوئي با« داوود رشيدي »

حرفهائي از صميم دل
گفتگوئي با« خسرو شکيبائي»


دين يا دنيا
گفتگو با« عليرضا خمسه »

درد دلهاي يک هنرمند
گفتگو با «امين تارخ»

گفتگو باخانواده ي « حميد عليدوستي »

پاي درد دلهاي « محمود معمار »



* * *



دوستان


***
سايتهائی که می بينم :
.....
دکتر علی شريعتی
بنياد شريعتی
احمد شاملو
غلامحسين غريب و خروس‌جنگي
يدالله رويائي
صمد بهرنگی
پرويز شاپور
فروغ فرخزاد
عباس معروفی
کلاغ
ماني ها
دیگران
رضا قاسمی ( دوات )
کاپوچينو
آينه
پندار
مشاهير
گلستان
دوهفته نامه فروغ
دريچه
کتاب هفته
بزرگان ايران در جهان


***
















خارج از برنامه:

حافظه ي حجم
و پاسخ به تهي بودگي
( نامه ي سيد علي صالحي
به يد الله رويايي )

"اهورا"


هي................جو!

به بهانه ي روز شعر و ادبيات فارسي

در سرزمين قد كوتاهان

……………………… حرف هايي به بهانه ي تئاتر " من از كجا عشق از كجا "فروغ فرخزاد به روايت و كارگرداني پري صابري – تئاتر شهر آبان و آذر83


ماهي سياه كوچولو - خروس جنگي و يادي از سيروس طاهباز

1383 هنر نزد ايرانيان است و بس ! - حرفهائي به بهانه ي ( ادبيات داستاني در وب ) نشست حاشيه اي جشنواره وب

من دلم سخت گرفته است از اين ميهمانخانه ي مهمان كش روزش تاريك

فروغ فرخزاد از زاويه اي ديگر

مسيحا برزگر،دارينوش و سگ کشي

مدرن، پسامدرن و ساختارشکني

از ماست که بر ماست

احمد رضا احمدي،چلچراغ وکارنامه

شمس پرنده نبود ( به بهانه نمايش شمس پرنده خانم پري صابري









AHOORACARD
AHOORA - Yahoogroup
AHOORA - Orkut
AHOORA - Fotopages
AHOORA - Fliker





































Free counter