اهـورا

 






12 September, 2007

يك اُرنامِنتاليست َلكاتِه
با كلمات مستعملي كه ناتواني جنسي گرفته اند
.................................


(( ياالله ! ))
با عرق جبين بزرگتان كرده ام.
بيل زده ام – يك عمر
انگشت هايم را پينه بسته ام
از سفيدي كاغذ، مشت مشت
استخراج شديد.
اخراج شديد از شهر بي صداي الفاظ
كنار هم چيدمتان و يك صدا
حرف هايم را تكرار كرديد .
حالا كه مي خواهم عصاي دستم باشيد
كنار هم بنشينيد و چيزي بگوييد
از اين دل ِ بي صاحب ِ ناگِران
كه معدن حرف هاي آن طوري است،
كم مي آوريد.
خسته شده ايد.
بيمار شده ايد.
پير شده ايد.
ناتواني جنسي گرفته ايد.




(( اَستغفرالله َربي واتوبُ اليه ))
شاعر اگر باشد – به معني حسيني اش
راست برود سر اصل مطلب – چراغ ها را خاموش كند.
به ابرها ابرو بياندازد و دست هاي پينه بسته را
با افتخار به آسمان بمالاند.
انگشته هايش را دراز كند تا بيخ ابرها
نقطه هاي باران را پرت كند به خانه ي همسايه
كه خيال مي كند مرغ دخترش غاز است.
شمس و تبريز و مولوي – عطار و حافظ
كبير و ساتيا – بابا و جد اندر جد
ربازار تارز و خواجوي شيرازي
يونگ و مزلا و مسيح ........... روح الله
گل ريزان مي كنند.
زير بغلش را مي گيرند.
از گِل مي كشندش بيرون
شاعر اگر باشد به معني حسيني اش
راست برود سر اصل مطلب
چراغ ها را خاموش كند
- مثل همين ام شب –
كلمات را مشت مشت به آسمان هفتم پُف كند
و بگويد : " آه!"
هزار و سيصد و چهل و هشت كلمه
( با نهصد و نود و نه خطاي محاسباتي )
كنار هم مي نشينند و شعر با معناي عجيبي
به آسمان پرتاب مي شود.
مي توانيد !؟ امتحانش كنيد.
( با پوزش فراوان از مخاطبين خاص
كه " آه ِ " اين شعر
مانند ريگ ِ سنگك
زائقه ي ام روزي شعريشان را دندان گير شد )



(( پس جميع فرايض مرا نگاه داريد
من يَهَُوَه هستم... ))
راهي نيست،
بر مي گرديم سر اصل مطلب.
گفتم با عرق جبين بزرگتان كرده ام
بيل زده ام – استخراج شديد .
حالا هم آه مي كنم و هزار و سيصد و خرده ايتان را
فوت مي كنم به آسمان - ُفوت مي شويد
معاد اصغر انجام مي شود
به چرخه باز مي گرديد.
و شعرهاي نگفته را " آه " مي كشم.
( و اين جا هم بي خود لنگ مخاطب خاص را گرفتم
آوردمشان را وسط ِ اين شعر
به خاطر يك " آه "
كه از دهه ي چهل ِ شعر ام روز فارسي
براي تزيين اين شعر
به عاريه آوردمش )




(( هوالرزاق ...
يا صاحب الاسرار ! ))
دي شب خواب ديدم حلوا مي دهند.
آدم ها در صف هاي دراز
انگشت هاي اشاره را بالا گرفته اند
و به نوبت ايستاده اند.
با شعور، متمدن، بي صدا
كسي هُل نمي داد
كسي نوبت نگه نداشته بود.
آقايان با كت شلوار و كراوات
خودكارهاي پاركت طلايي به دست داشتند.
دود را از ته ِ سيگار برگ مي كشيدند
به آسمان هفتم فوت مي كردند.
خانم ها بوي عطر ورساچه مي دادند
و عينك ديور زده بودند.
اما براي اين كه ريا نشود
مارك عينك را از روي دسته كنده بودند.
و عجيب تر اين كه
زن و مرد در يك صف ايستاده بودند
كسي خودش را به كسي نمي ماليد
و هيچ چيز هم به خطر نمي افتاد.
من هم آن وسط ها ايستاده بودم
- مثلن نفر هزار و سيصد و چهل و هشتم -
اما با اجازه ي بزرگ تر ها
با همين ديزل و لاگوست ِ سگ مصب
كتاني ويلسون و خود بيك
و بيخ ريشم كه مانده است.
برگشتم و .... بعضي ها را شناختم.
مثلن عباس معروفي و ابراهيم گلستان را به خوبي ديدم.
يا يك آقايي كه اول اسمش را خوب يادم نيست
دستمال گردن خال خال بسته بود
با دختري بيست ساله هِرهِر مي خنديد
و زير كتاب هاي شعرش امضاء مي انداخت.
خيلي هاي ديگري هم بودند.
مثل خانم پنج هزار و سيصد و پنجاه و يكم
كه اگر اسمش را بنويسم قيامت مي كند.
و ( با كمال پوزش ) كور و كچل هايش را
تحريك مي كند كه zer و zer
ميان ِ روياهايم صداي مشكوك در بياورند.
بعد،
آن جلوها كه چشم انداختم – فروغ گرفت.
ميان زمين و آسمان هفتم
بعد،
كمي از سهم حلوايش را ميان لب هاي قلوه اي َتر كرد.
بامداد و اميد را ديدم ... و كلماتي كه
از ميان انگشت هايشان جاري بود.
سهراب سپهري را هم – كه نشسته بود
و با الف باي فارسي گل يا پوچ بازي مي كرد.
و ... رويا را كه ميان نرده ي حروف
نگاه آشنا كه مي ديد – رويش را مي چرخاند.
و آرام آرام – حلوايش را مي مكيد.
( و شما را به خدا باور كنيد
اين بند از شعر فقط يك خواب بود
و من مجبور بودم در نوشتن آن
رسم امانت داري را به جاي آورم. )





((‌ انا َاعَطيناكَ الكُوَثر ))
اواخر دهه ي شصت بود خيال كنم.
خبردار شد كودكي با موهاي بلند
ميان خواب هايم تاب مي خورد.
دور يكي از اين ميزها كه دود مي كنند
چشم ِ شما هم اگر بوديد – نمي ديد.
دوايري رويم گير كرد .
با طعم عسل و گيشنيز سرخ شده
و كمي پياز و ادويه ي هندي .
بعدها شعرهايم را ربود و در راه يكي از كشورهاي اسكانديناوي
چند قطعه عكس با لباس شب ِ بنانا ريپابليك
به شيوه ي مينياتورهاي ايراني – كه ايستاده بود
ويروس هايش را به پي سي انداخت
ميل داشتم – ويندوز باز شد.
تمام نامه ها را جويدند
و شعرهايي را كه با عرق جبين بزرگ كرده بودم
بيل زده بودم – تا استخراج شدند
اخراج شده بودند از شهري كه صداي الفاظ نمي آمد
نشخوار كردند.
حالا روي آن همه خاطره
موش را فشار كه مي دهم – هنگ مي كند.
و از اسم زيبايي كه داشتي
تنها يك " ب " سالم مانده است.




( به فيض روح القُدُس )
بگذار چهارشنبه ي چشم انتظار بيايد،
پيشواز مي روم – با تمام كتاب هاي شعر
شمع نذر مي كنم – نَظر كرده مي شوند
آيت الكرسي مي خوانم فوت مي كنم
ميان انحناي عين ... عاشق مي ماند.
سنگ مي اندازد ليلي – ظرف ها مي شكنند.
ميل دارد – آدرسش را روي سنگ مي نويسد
كنارش با حروف تيتر ِ آنكادره
مرگ بر اسرائيل را تايپوگرافي مي كند.
بعد دستش را مي گيرم
پست مي كنم دوسالانه ي گرافيك
بلكه كسي سرش به سنگ مستراح خورده باشد
به رسم ياد بود – تقدير كند
و آن را در ابتداي نام كوچكم آويزان كنم.




(( هي ي ي ي ي ...س ! ))
آينه مي آورم.
حالا هر حرفي كه بزنيد
در دادگاه از آن استفاده خواهد شد.
خدا را چه ديده ايد
شايد سكه دو رو داشته باشد – شير بيايد
يال بلند را در بادها تكان دهد
گره ي كراواتش را كيپ كند
و عين انسان هاي متمدن
اسم و فاميل شما را از دست راست درج نمايد.
به جايگاه بخواندتان
و شما هي زير لب بگوييد:
يا صبور...
يا شكور ...
يا قاضي الحاجات
يا مخزن المناجات
يا صاحب الاشعار
يا كاتبُ الكِتابُ المُبين ...
و طرف بلند بلند بگويد:
لطفن مراقب باشيد ،
هر حرفي بزنيد در دادگاه از آن استفاده خواهد شد.




(( بركت امشاسپندان ))
در مقام صبر شعري نوشته ام.
حروف را با عرق جبين بزرگ كرده ام
سركش كه شدند – تمامشان را با " آه " به آسمان فوت كردم
و از مخاطب خاص – كه از پشت دواير مشكي
براي اين شعر سونات مهتاب بتهوون را كوك مي كرد،
به حق ِ اين ماه مبارك
طلب مغفرت نموده ام.
حالا به تر است با خيال راحت
لنگ ساعت را جر بدهيد
دستش را بگيريد دور دنيا تيك بزند
و به هيچ جايتان هم نباشد كه - اين جا
پسري انگشت پينه بسته را ميان لوله ي موهايش فرو
و هر شب – با عرق جبين بزرگ مي كند.
به انتظار شما مي ماند تا از را برسيد ،
كلمات را كه در خط هاي نفس گير
شعر بلندي شده اند – تقديم كند.
پيشاني بلندتان را ببوسد.
سرش را روي بالشت بگذارد و با خستگي فراوان بگويد:
شب بخير!

19 / 6 / 86


......................
­­­­­­
پسوند اهورايي:

اهل نظر
معامله با آشنا كنند.

 Majid | 7:34 PM 


Comments:
سلام آقای ضرغامی
اول اینکه ممنونم از نظری که برای شعر گذاشتید .حسابی از این نظرهای دوستان استفاده می کنم و یاد می گیرم.مرسی.
اما شعرتان را هم خوندم ومثل همیشه نوآوری های زیبا در ش زیاد دیدم .می دونید شعرهای شما منو یاد کارهای دوست خوب شاعرآقای شکربیگی می اندازه.به نظر من از نظر سبک شبیه هم می نویسید.
اما یک سوالدر مورد شعرتون :آیا ور رفتن با این همه جملات عربی و مذهبی ربطی به این ماه مبارک! هم داره؟
 
Post a Comment




Someone who isn`t like Anyone

شعرهاي محمـد مجيـد ضرغـامي
فرستادن نظرات

آرشيو

...........

با عرض پوزش - :
هرگونه برداشت مطالب اين وبلاگ به هر شكل از اشكال جهت چاپ و انتشار بدون اجازه كتبي صاحب وبلاگ ممنوع است و استفاده اشعار و مطالب در وبلاگ هاو سايت ها با آوردن نام صاحب وبلاگ و گذاشتن لينك اين وبلاگ مجاز است

...........


تورا بخير و ما را بال ِ سنجاقك




(اسم اين كتاب)
(سلطنت ارديبهشت نيست)
شعر و طرح هاي محمد مجيد ضـرغامي
....
مجموعه شعرهاي در دست نشر:
من و گنجشك هاي طبقه ي هفتم برج سفيد / دور دنيا در هشتاد شعر / ( آ ) ي با كلاه / عبور از جهان هاي ذهني

...........



موسسه فرهنگی هنری اهورا


( کانون تبلیغاتی اهورا )

مبتكر باز توليد آثار و تصاوير شاعران كهن و مدرن ايران در قالب پوستر، كارت پستال و تقويم براي اولين بار در ايران
.........................





انتشارات سرزمين اهورايي


ناشر كتاب هاي نفيس، هنري،
ديوان اشعار و كتاب هاي ايرانشناسي، تخت جمشيد و ...


دفتر مركزي:
22866858-22866859-
مرکز پخش:22882011
فروشگاه تجريش:
22720409



..........................




منتخب مصاحبه ها و مقالاتم در مطبوعات:
......

لطفن از حراج شاعر دست بردارید!
( به بهانه حراج وسایل شخصی احمد شاملو توسط فرزند ذکور) - نشریه رویش



ليسبون آخر دنيا است - روزنامه شرق


روزنامه همشهري - چفت و بستي براي بازار آشفته ي مواد فرهنگي


بسوي بيداري علمي - فرهنگي
مجدد آفريقا

ورود ديسکهاي نوري در عصر انفجار اطلاعات

نمايشگاه بين المللي کتاب تهران
در نيمه ي راه!؟

گفتگوئي با خانم «رزا بردي گالييه وا »
قزاقستان چه خبر !؟

به بهانه نمايشگاه کتاب کودکان آفريقائي
سلام بر نايروبي

کتابخانه ي مرکزي دانشگاه تهران
کدام مرکز اسناد !؟

ديروز و امروز حسينيه ارشاد

صداي پاي آب يا غرش سيلاب !؟

از پيروزي تا شيکاگو !
گفتگوئي با« داوود رشيدي »

حرفهائي از صميم دل
گفتگوئي با« خسرو شکيبائي»


دين يا دنيا
گفتگو با« عليرضا خمسه »

درد دلهاي يک هنرمند
گفتگو با «امين تارخ»

گفتگو باخانواده ي « حميد عليدوستي »

پاي درد دلهاي « محمود معمار »



* * *



دوستان


***
سايتهائی که می بينم :
.....
دکتر علی شريعتی
بنياد شريعتی
احمد شاملو
غلامحسين غريب و خروس‌جنگي
يدالله رويائي
صمد بهرنگی
پرويز شاپور
فروغ فرخزاد
عباس معروفی
کلاغ
ماني ها
دیگران
رضا قاسمی ( دوات )
کاپوچينو
آينه
پندار
مشاهير
گلستان
دوهفته نامه فروغ
دريچه
کتاب هفته
بزرگان ايران در جهان


***
















خارج از برنامه:

حافظه ي حجم
و پاسخ به تهي بودگي
( نامه ي سيد علي صالحي
به يد الله رويايي )

"اهورا"


هي................جو!

به بهانه ي روز شعر و ادبيات فارسي

در سرزمين قد كوتاهان

……………………… حرف هايي به بهانه ي تئاتر " من از كجا عشق از كجا "فروغ فرخزاد به روايت و كارگرداني پري صابري – تئاتر شهر آبان و آذر83


ماهي سياه كوچولو - خروس جنگي و يادي از سيروس طاهباز

1383 هنر نزد ايرانيان است و بس ! - حرفهائي به بهانه ي ( ادبيات داستاني در وب ) نشست حاشيه اي جشنواره وب

من دلم سخت گرفته است از اين ميهمانخانه ي مهمان كش روزش تاريك

فروغ فرخزاد از زاويه اي ديگر

مسيحا برزگر،دارينوش و سگ کشي

مدرن، پسامدرن و ساختارشکني

از ماست که بر ماست

احمد رضا احمدي،چلچراغ وکارنامه

شمس پرنده نبود ( به بهانه نمايش شمس پرنده خانم پري صابري









AHOORACARD
AHOORA - Yahoogroup
AHOORA - Orkut
AHOORA - Fotopages
AHOORA - Fliker





































Free counter