|
15 October, 2007
علم العداد حدود غروبي خُرمالويي .................................
به آدميت، و لباس هاي زيبايشان. به جان تو ،تهران و..... اين دود ِ گرفتار ِ لعنتي. به گنجشك ها و برگ هاي چنار به موش ها، موش هايي كه با دندانهايشان ميان كيسه هاي زباله كمانچه مي كشند. در اين غروب جمعه كه نور چراغ ها، چشم هاي سفيدت را - شبيه روزهايي كه پلك مي زدي و حروف آبستن مي شدند – به ياد خيابان آورده است ، آدم ها، دست هاي درازشان را از شيشه هاي ماشين كشيده اند و تنهايي هايشان را ميان كاغذها رد و بدل مي كنند. ومن كه سال هاي زيادي است شماره ام را با موشك هاي كاغذي به آسمان مي پرانم به دليل ِ تيك تيك ِ پلك هايم ديگر به تمام اعداد مشكوك شده ام.
به جان تو و چنارهاي خيابان ولي عصر اگر كه راست بگويم.
22/مهر/86
........................
پسوند بي ربط:
عرض شود، از دوران دانشجويي تا به اين روزها – هر وقت ( بيشتر اوق قات!) كه مي خواستم شعر حافظ را بنويسم، خود يا ناخود آگاه طوري به زبان ام روزي تر – آن طوري كه دوست داشتم و مي خواندم تقطيع مي كردم و در نوشتن به كار مي بستم. زياد پيش آمده بود – خصوص آن سال ها – كه به متلك مي گفتند خرابش كرده اي و چه و چه هاي ديگر... اما اين جا در همين و بلاگ اهورا كه به هر حال بيش از پنج سال و كمي بيشتر است انگار كه مي نويسم ... ظاهرن به چشم مخاطب عادت شده است. گله كه نمي كردند به عكس، گاهي شنيده ام و نوشته اند برايم كه از پسوند هاي اهورايي و طور نوشتنش خوششان هم آمده است كه مبروك است! اما چند روز پيش از دوستي نامه اي رسيد كه اگر مي خواهيد به روايت كيارستمي حافظ را تقطيع كني فلان بيت فلان طور نوشته است و تو اين طور كه اشتباه است. راستش در مورد حافظ كيارستمي زياد شنيده ام اما به وجود اين كه به هر حال بنده جزو ناشرين به قول يك نفر فلان فلان شده هستم و به هر حال كتابفروشي و فلاني هم دارم پيش نيامده و سفارشي هم نداده اند دوستانم كه حافظ كيارستمي را ببينم. شنيده ام كه چه كرده است اما به جان مش رجب نديده ام خطي از او حتي يك وجب! حالا بنده ي حافظ كيارستمي نديده، چطور بايد از او كپي كنم در اين نويسش نمي دانم. راستش اين طور نوشتن براي من طوري بازي است كه مثلن گفت: حافظ! به حق ِ قرآن كاز شيد و زرق – باز آي باشد كه گوي عيشي، در اين جهان توان زد. نمي دانم درست است يا نه – كسي خوشش مي آيد يا نه – اصلن گوي عيش زدن در اين جهان به قول شاملو( يا آن طوري كه غني گفت گوي دولت ) به حق قرآن باربط است يا مثل اين پسوند بي ربط يا در كل از شيد و زرق باز آمدن چه عواقب و محسناتي دارد. و آقاي كيارستمي چه نسبتي با حافظ دارد يا اصلن حافظ شيرازي شيرين سخن به سينما علاقه اي داشته است يا خير و اصولن مي شود اين فيلم ها را با غزل حافظ ساخت يا نه – و اصولن نمي دانم ، باز ... كه چرا و به چه دليل خوانش بامداد از حافظ را دوست مي دارم!( به زبان نئوقدمايي !) هر چند نسخه غني معروف تر باشد يا دكتر قمشه اي معتبر تر يا نسخه سايه آفتابي تر،اما من اينچين نوشتم و خوشم آمد – شما بخوانيد و اگر خوشتان نيامد حوالتش به لب يار دل نواز كنيد – والسلام نامه تمام.
|
|
|
|