اهـورا

 






18 November, 2007

ميان نويسي اندر حراج شاعران در كشور گل و بلبل
...................................................................

خسته شدم بسكه در مورد بامداد خبر مي دهند و خبر مي نويسيم. نه اين كه در مورد بامداد نويسي خسته ام كرده است- نه.. از زمانه ي بامداد فروش ِ شاعر فروش ِ شاعر حراج كن خسته ام - خسته ايم- همه ي ما خسته ايم همه ي مخاطب عاشقي كه شعرهاي شاعر را با رگ و پوست خود حس كرده است و با آن زندگي كرده است خسته اند... دي شب تا ام روز كه خبر حراج وسايل شاملو را شنيدم دهها تلفن از دو ر و نزديك از دوستان شد كه متعجب و ناراحتند. دوست داران واقعي شاعر را مي گويم. خسته اند از اين همه حماقت خانوده و اهل و عيال باقي مانده تقسيم بر نسبت شاعر...

احمد شاملو گفت بد ترين شعر نيما پسرش بود. يك روزي شراگيم يوشيج را ديدم در يوش كه دفتري راه انداخته است و امضاء جمع مي كند بر عليه سيروس طاهباز كه با آن همه بدبختي دفترهاي نيما را چاپ كرد بعد از مرگ... به طاهباز زنگ زدم گفت مطلبي برايش نوشته ام به نام سالاد خانوادگي بابت كتابي كه از نيما چاپ كرده است و در آدينه آن روزها چاپ شد.
بعدها سيمين دانشور به داد خانه ي نيما در تجريش رسيد كه به گفته ي او داشت با بولدوزر عروس نيما تخريب مي شد براي ساخت آپارتمان و دانشور ريش نداشته گرو گذاشت براي اين كه ظاهرن شهرداري؟ بيايد و آن جا را بخرد.
آن روزها طاهباز گفت خانه و و اسباب اثاث نيما را فروخته به ميراث و هزار جاي ديگر و همه را خورده است و نگذاشته است يك مجموعه به درد بخور از نيما گرد هم باشد. شراگيم حرفي از اين ها نمي زد اما از بامداد و طاهباز و كه و كه مي ناليد كه آمدند و خوردند و بردند!
خاطرات نيما را كه بخواني درد نامه اي است از فقر و بدبختي شاعر در روزهاي پيش از مرگ كه به قول خودش اندازه ي يك سوپورشهرداري هم در آمد نداشته است.

اخوان ثالث كه مرد حميد مصدق اعلام كرد كه بياييد به داد كتابخانه ي اخوان برسيد. اين گنجينه اي است كه شاعر كنار خط خط كتاب هايش دست نوشته و خطي دارد. نظري دارد كه هر كدام مي تواند كتابي مستقل شود . سال تمام نشده بود به خانه ي اخوان ثالث كه مي رفتي مي ديدي آن كتابخانه ي عزيز اخوان با آن قفسه هاي فلزي طوسي رنگ و كتاب هاي طاق جفتي كه روي تك تكشان رابا وسواس روزنامه كشيده بود تا از خاك و گزند ايام در امان باشد جمع شده است و به نيم طبقه تبعيد شده است و جايش را بيست و نه اينچ سوني و ويديو و چه و چه (‌به قول خودش ) گرفته است. اتاق لخت شده است از آن همه شاعرانگي كه اخوان داشت و با خود مي برد و به اطراف و اكناف مي پراكند.

فريدون مشيري تا زنده بود هر وقت به جهت خواندن شعري يا ديدن دست خطي يا چاپ اثري به سراغش مي رفتي با روي باز و شاعرانه اش در مي گشود.با آن لبخند و آن لحن نوك دهاني اش و آن خلق خوبشاز خود شاعري ساخته بود كه خود شعرهايش بود. كاري اگر داشتي با روي باز مي پذيرفت و كم و زياد تاليف را به شعري بر گذار مي كرد.دنبال تومان و دوزار و ده شاهي اش نبود و چرتكه نمي انداخت مثل ديگران بعدش ... چند بار به ياد بود، خط هايي نوشت و بدون منت و به ازارء زحمت هاي نكشيده- كه اگر هم كار و وظيفه ي ناشر بوده است- هديه داد، شعرهايي كه هنوز هم سالم مانده است در آرشيو نشر اهورا...

غرض اين كه گاهي برخورد شاعرانه ي شاعران بزرگ موجب مي شود در زنده بودن، معمول به فكر نگهداري آثار و باقي قضايا نباشند و البته قابل درك است كه شايد خانواده ي شاعر آن طوري كه بايد و شايد نتوانند و نخواهند و حتي دوست نداشته باشند وسايل و آثار شاعر را نگهداري كنند و يا حتي مشكلات مادي نگذارد ( چه رسد به اين كه كارشان به لج بازي هايي از اين دست هم ختم شود!)خدارا شكر در اين كشور گل و بلبل هيچ سازمان و نهاد فرهنگي و خصوصي به صورت روال كار، مسئول جمع آوري و حفظ و نگهداري داشته هاي مهم فرهنگي نيست مگر اين كه سفارش و گوشه ي چشمي از جايي باشد يا حركتي راه افتد و تنش و اتفاقي افتد... و البته مشخص نيست و اقعن كه اين خانه ي شاعران ايران و اسم هايي از اين دست چه وظيفه اي دارند در هنگام حادث شدن چنين اتفاقات عجيبي!؟

سال هفتاد و نه شاملو رفته است. از آن سال ها تا همين ام روز هر وقت خبري از خانوده ي فراوانش مي رسد دعوا بر سر نشر كتاب و ارث و ميراث و مرده خواري است. تف بر سر زميني كه درو ديوار و خودي و غيرو بر سر شاعر ترين شاعر ام روزش آن مي آورند كه به قول خود شاملو مغول با زبان فارسي آورد. يك روز جنگ و دعواي سيروس و سياوش و غيرو با هم يك روز دعواي سينوس و كسينوس با آيدا يك روز حراج زدن و روز ديگر فحش و دعواهاي ديگر.... يعني يك آدم ميانه و عاقل از اين همه ارباب ريش و سيبل فرياد زن و سر قبر سخنراني بده و چه و چه يافت نمي شود كه به اين داستان و تراژدي مضحك پايان بدهد؟
احمد شاملو شاعر ملي است. اگر مليت اين كشور نيازي به جمع آوري و گرد هم آوري دست نوشته ها و اثاث و وسايل شاعر نمي بيند و نمي تواند با گرد آوري آن در يك مجموعه موزه يا دفتر آبرو مند براي شاعر دست و پا كند خانواده و يار و اغيارش هم ظاهرن عرضه جمع آوري و به سرانجام رساندن امانات بامداد را ندارند.
يعني صلاحيتش را ندارند چرا كه هر كدام در پي تسويه حساب هاي خود و گرو كشي براي جيب مباركند و عجبا از آيدا
شاملو به اندازه ي كافي در اين كشور غريب نوازي و تحريم و توقيف و ممنوع الچاپ و ممنوعات ديگر شده است. كاش حالا ديگر دست از سرش بردارند و به اين آبرو ريزي احمقانه پايان دهند.

زدن چوب حراج بر آثار و اموال شاملو و نداشتن تدبير جهت جمع آوري و ساخت مجموعه اي ارزشمند و نگهداري آن وسايل و آثار به شكلي ماندگار و به نام شاعر به اندازه ي برخورد قهرمان پروران بي منطق غول ساز ِ شمع روشن كن ِ امام زاده ساز بر مزار شاعر سهل انگارانه و مخرب است.

باور كنيد كه اگر اين مجموعه دست آدم هاي معمولي دل سوزبود تا به حال به شكل معمول و آبرو مندي جمع و جور شده بود.
باور كنيد اگر همين جمعيت جوان و عاشق شعرهاي بامداد كه برايشان جذابيتي ندارد دعواي اهل و عيالش مبلغ هاي كم و زياد خود را روي هم بگذارند مي شود با كمك چهار تا موسسه خصوصي و كار كرده و حرفه اي براي بامداد دفترو مجموعه اي آبرو مند تهيه و به راه انداخت.

آن روز كه فرزندان مسايل خصوصي پدر و فرزندي و خانوادگي را به بدترين شكلي در تريبون هاي عمومي جار مي زنند، وبلاگ راه مي اندازند و به جان هم مي پرند در انظار عمومي ، به مردم ربط دارد. اما حالا كه مي گويي حراج وسايل شاملو اشتباهي احمقانه است كه هر كدام سر از طرفي در بياورد و داستاني در سالهاي بعد برايش درست شود - چون پاي پول در ميان است مي گويند اين يك مسئله ي خانوادگي است.

خانواده ي محترم! خانواده ي هنري احمد شاملو ما هستيم. ما مردمي كه شعرش را خوانده ايم و با آن حس شاعر زندگي كرده ايم.
ما خانواده ي هنري احمد شاملو هستيم و آينده ي آثار و مجموعه هنري شاعر به ما مربوط است. به خودتان بياييد و براي چند سكه بيش تر يا كم، شاعر را حراج نكنيد.
خانواده ي محترم آقاي احمد شاملو - وراث گرامي
حضار محترم! خانم ها ... آقايان!
باور كنيد حقيقت بسيار آسيب پذير است!
لطفن به خودتان بياييد.





دريغا شير آهن كوه مردا كه تو بودي

 Majid | 3:50 PM 


Comments: Post a Comment




Someone who isn`t like Anyone

شعرهاي محمـد مجيـد ضرغـامي
فرستادن نظرات

آرشيو

...........

با عرض پوزش - :
هرگونه برداشت مطالب اين وبلاگ به هر شكل از اشكال جهت چاپ و انتشار بدون اجازه كتبي صاحب وبلاگ ممنوع است و استفاده اشعار و مطالب در وبلاگ هاو سايت ها با آوردن نام صاحب وبلاگ و گذاشتن لينك اين وبلاگ مجاز است

...........


تورا بخير و ما را بال ِ سنجاقك




(اسم اين كتاب)
(سلطنت ارديبهشت نيست)
شعر و طرح هاي محمد مجيد ضـرغامي
....
مجموعه شعرهاي در دست نشر:
من و گنجشك هاي طبقه ي هفتم برج سفيد / دور دنيا در هشتاد شعر / ( آ ) ي با كلاه / عبور از جهان هاي ذهني

...........



موسسه فرهنگی هنری اهورا


( کانون تبلیغاتی اهورا )

مبتكر باز توليد آثار و تصاوير شاعران كهن و مدرن ايران در قالب پوستر، كارت پستال و تقويم براي اولين بار در ايران
.........................





انتشارات سرزمين اهورايي


ناشر كتاب هاي نفيس، هنري،
ديوان اشعار و كتاب هاي ايرانشناسي، تخت جمشيد و ...


دفتر مركزي:
22866858-22866859-
مرکز پخش:22882011
فروشگاه تجريش:
22720409



..........................




منتخب مصاحبه ها و مقالاتم در مطبوعات:
......

لطفن از حراج شاعر دست بردارید!
( به بهانه حراج وسایل شخصی احمد شاملو توسط فرزند ذکور) - نشریه رویش



ليسبون آخر دنيا است - روزنامه شرق


روزنامه همشهري - چفت و بستي براي بازار آشفته ي مواد فرهنگي


بسوي بيداري علمي - فرهنگي
مجدد آفريقا

ورود ديسکهاي نوري در عصر انفجار اطلاعات

نمايشگاه بين المللي کتاب تهران
در نيمه ي راه!؟

گفتگوئي با خانم «رزا بردي گالييه وا »
قزاقستان چه خبر !؟

به بهانه نمايشگاه کتاب کودکان آفريقائي
سلام بر نايروبي

کتابخانه ي مرکزي دانشگاه تهران
کدام مرکز اسناد !؟

ديروز و امروز حسينيه ارشاد

صداي پاي آب يا غرش سيلاب !؟

از پيروزي تا شيکاگو !
گفتگوئي با« داوود رشيدي »

حرفهائي از صميم دل
گفتگوئي با« خسرو شکيبائي»


دين يا دنيا
گفتگو با« عليرضا خمسه »

درد دلهاي يک هنرمند
گفتگو با «امين تارخ»

گفتگو باخانواده ي « حميد عليدوستي »

پاي درد دلهاي « محمود معمار »



* * *



دوستان


***
سايتهائی که می بينم :
.....
دکتر علی شريعتی
بنياد شريعتی
احمد شاملو
غلامحسين غريب و خروس‌جنگي
يدالله رويائي
صمد بهرنگی
پرويز شاپور
فروغ فرخزاد
عباس معروفی
کلاغ
ماني ها
دیگران
رضا قاسمی ( دوات )
کاپوچينو
آينه
پندار
مشاهير
گلستان
دوهفته نامه فروغ
دريچه
کتاب هفته
بزرگان ايران در جهان


***
















خارج از برنامه:

حافظه ي حجم
و پاسخ به تهي بودگي
( نامه ي سيد علي صالحي
به يد الله رويايي )

"اهورا"


هي................جو!

به بهانه ي روز شعر و ادبيات فارسي

در سرزمين قد كوتاهان

……………………… حرف هايي به بهانه ي تئاتر " من از كجا عشق از كجا "فروغ فرخزاد به روايت و كارگرداني پري صابري – تئاتر شهر آبان و آذر83


ماهي سياه كوچولو - خروس جنگي و يادي از سيروس طاهباز

1383 هنر نزد ايرانيان است و بس ! - حرفهائي به بهانه ي ( ادبيات داستاني در وب ) نشست حاشيه اي جشنواره وب

من دلم سخت گرفته است از اين ميهمانخانه ي مهمان كش روزش تاريك

فروغ فرخزاد از زاويه اي ديگر

مسيحا برزگر،دارينوش و سگ کشي

مدرن، پسامدرن و ساختارشکني

از ماست که بر ماست

احمد رضا احمدي،چلچراغ وکارنامه

شمس پرنده نبود ( به بهانه نمايش شمس پرنده خانم پري صابري









AHOORACARD
AHOORA - Yahoogroup
AHOORA - Orkut
AHOORA - Fotopages
AHOORA - Fliker





































Free counter