تاشيسم
پيش از رسيدن به خط استوا
.................................
1-
اين جا مدار راس السرطان است!
مردم از استوا فاصله گرفته اند.
زنان .. به بهانه ي ليمو
انگشت هاي بريده را
زير قولنامه ي يوسف مي اندازند
و به يك ديگر چشمك مي زنند.
2-
افراد نيكو كار،
نقشه ي كنعان را گم كرده اند
و نشان پيراهن يوسف را
از جمعيت عصاي سفيد مي جويند.
3-
بدينوسيله اعلام مي گردد
در اين نقطه از جغرافيا
يك عدد پيراهن عثمان
به بالا ترين پيشنهاد واگذار مي شود.
داشتن شناسنامه ي عكس دار الزامي است.
4-
غزل هاي فارسي را
ميان نخ ها گره زده ايم
و قالي ها ي كاشان
پاشنه ي پا را تحريك مي كنند.
5-
رهگذران گرامي!
جهت در يافت وجه دستي
به غير از روزهاي چهارشنبه
پنج شنبه ... جم عه
شن به
6-
لطفن توجه فرماييد:
تا اطلاع ثانوني
كليه شعرهاي بلند اين جانب
به علت تعطيلات سال نو ميلادي
كوتاه آمده اند.
7-
هي ......... پاپا نوئل!
هي .... هي .............. پاپا نوئل!
به فضل الهي
از بالاي پشت بام ما كه رد مي شوي
پشكل گوزن هايت را
روي سر ِ ما پرتاب نكن.
8-
ما مردم اُلترا مدرني هستيم.
به خط شكسته ي نستعليق
غزل هاي حافظ شيراز را
به يك ديگر پيشكش مي كنيم.
و به شيوه ي آدم هاي منهتن
انگشت هايمان را براي هم بالا مي آوريم.
9-
به عنوان مثال:
ما زير پل حافظ گير كرده ايم
و سر بازهاي وظيفه
در راه بندان انقلاب
دست هايشان را تكان مي دهند.
10-
ام روز سه شنبه است.
مردم در خيابان ميرزا كوچك خان
با انگشت هاي سوخته
روزنامه ها را بر مي دارند
به خبرهاي سوخت نيروگاه بوشهر، نگاه مي اندازند
و دليران تنگستان،
كنار خليج، سرپا نشسته اند
و به آفتابه هاي پلاستيكي
چپ چپ نگاه مي كنند.
11-
با عرض سلام و دعاي خير
از همسايگان محترم دعوت مي شود
از اين تاريخ، به مدت نيم دهه
طرح هاي خود را براي ثبت سال بايزيد بسطامي
به سازمان هاي جهاني ارائه دهند
قبلن از زحمات مفتي كه به جاي مي كشيد
احساس زيركي مي نماييم.
12-
مسافرين محترم، توجه فرمائيد
تا چند دقيقه ي ديگر
از روي خليج فارس عبور خواهيم كرد.
لطفن كمربند هاي خود را ببنديد و منتظر باشيد.
13-
بسمعه تعالي
"ما" دلفين هاي غيور ِ خليج هميشه فارس
به خاطر خنده هاي فراوان
بعد از شنيدن جك هايي كه از اعراب شنيده ايم
خود را به سواحل شما پرتاب مي كنيم.
قبلن از همكاري آن مقامات محترم سپاسگزاريم.
14-
" ما " گل هاي خندانيم
گنجشك هاي – چنارهاي – تهرانيم
آقاي شهردار!
لطفن،
جيك – جيك- جيك
15-
درناهاي خاكستري پر مي كشند
و غربت خود را
به آسمان مجاور
آ
و
ي
ز
آ
ن
مي
كن
ند
16-
خريداران مصري!
به احترام مينياتورهاي ايراني
به حرمت زبان زيباي فارسي
و اشعار نغز شيخ اجل
سعدي شيرازي
اسم " پژو پرشيا " صادراتي را
درست تلاوت نماييد.
17-
پلك هايتان را به آرامي ببنديد.
ما خادمان ملت،
تمام سعي خود را
بين صفا و مروه انجام خواهيم داد.
دست هاي خود را مشت كنيد
و پلك ها ي خود را
به آرامي ....
18-
باور كنيد اگر،
تقصير اين پسر بچه هاي نا بالغ است
كه شبيه كرشمه ي رسم الخط "عين"
از چنارهاي تجريش
آويزان شده اند.
19-
آنابلاّ !
به خاطر خدا و .... آن شب ها
به تر است به يادت بماند كه محمد بلخي رومي، ايراني است
اما افغانستان و تركيه
دو كشور دوست و همسايه اند
و بن لادن، هنوز هم
به زبان عربي مي گويد :حبيبي !
20-
اتنشن – پي – اتنشن
به دليل كثرت شاعران در اين ناحيه
بنا به در خواشت جمعيت حمايت از شاعران زنداني
در يك اقدام بي سابقه
مسعود سعد سلمان
با محمد بلخي، معاوضه مي شود.
21-
جهت بر رسي حقوق قضايي
تمام همسايگان محترم را
راس ساعت 7 بعد از ظهر
به گرفتن فال حافظ
در چلوكبابي نايب دعوت مي نماييم
از آوردن ظروف يك بار مصرف پرهيز كنيد.
22-
ما پروانگان- درطبيعت خاكستري تهران
ضمن برائت از مشركين
اعلام مي نماييم
از اين تاريخ .... تا اطلاع ثانوي
تصميم گرفته ايم كمي بيشتر پروانگي كنيم
باشد تا چشم هايتان از حدقه خارج گردد.
تمام.
28/9/86
.....................
پسوند اهورايي:
The best wishes
.
هماي ِ اوج ِ سعادت
به دام ما افتد - اگر تو را
گذري، بر مقام ما، افتد
حباب وار، بر اندازم
از نقاب
كلاه
اگر ز روي تو
عكسي، به جام ما افتد
به بارگاه تو
چون باد را - نباشد راه
كي اتفّاق، مجال ِ پيام ما - افتد؟
چو جان فداي لب ات شد
خيال مي بستم، كه
قطره اي
ز زلال ات
به كام ما افتد
خيال ِ زلف ِ تو گفتا كه : جان
وسيله مساز
كاز اين شكار، فراوان
به دام ما افتد
به نا اميدي از اين در
مرو
بزن فالي
بود كه
قرعه ي دولت
به نام ما افتد
شبي كه ماه ِ مراد، از افق
شود طالع
بوَد كه، پرتو نوري
به بام ما افتد
ز خاك ِ كوي تو، هر دم كه
دم زند ، حافظ
نسيم گلشن ِ جان
در مشام ما
افتد
....................
پسوند بي ربط:
با احترام به استايد معترضه بنده مي خواهم اكنون كه اين پسوند در كل بي ربط است، ضمن اعلام برائت از مشركين و زدن مشت محكمي بر دهان استكبار جهاني و ايدي وابسطه شرقي و غربي و خاوري ميانه و نيمه ميانه اي بنويسم درست است كه بعضي ها براي بعضي منظور هاي خاص به انسان هاي طنز پرداز و طناز و حتي به جوك گويان خناس ! مي گويند اَه َاه... پيف!
اما بنده يك فروند جوك جالب دريافت نمودم و ديدم اين جوك ها آيينه ي تمام نماي روزگار ما مردم هميشه در صحنه هستند.. باور نمي كنيد؟
عرض شود گفت يك هم شهري محترم، در وصف جلال خان آل احمد تبارك البرادر الشمس – گفته است كه : ايهناس! ايهاالناس! اين بابا ( منظور جلال ال احمد است ) تنها يك كتاب به درد بخور نوشته است كه آن هم بوف كور است!
غرض در آن حوالي يك انسان نيمه متمدن مي شنود و مي گويد : همشهري! بوف كور را جلال ننوشته است. صادق هدايت نوشته است.
طرف مي گويد: ديگه بد تر! يك كتاب خوب هم كه دارد يكي ديگر برايش نوشته است!
كلي در مورد اين جوك انديشيدم و ديدم حكايت جمعيت حقيقي و مجازي اين شهر شده است. باقي براي زمان به تر تر بماند.