28 February, 2008
الفسیوس، لاماسوس، میماسوس ...................................
الف سیوس! بگذار بادهای موسمی خبر به کتابت و آفتاب برند. شاید یک بعد از ظهر لیمویی کودکان هفت ساله ... شاید .... فقط یک نقطه! یک نقطه از نون همین شعر وقتی که صدای خنده از میان آسمان نشت می کند.
لاماسوس! ما در میان نقطه ها پابند شده ایم و یک وجب خاک اردیبهشت از گلویمان پائین نمی رود. دیگر باید چطور بگویمت؟ حروف قطره قطره می ریزند و نمایندگان رسمی ِآسمان هفتم با نشان دادن کارت شناسایی شعرهای مرا به یغما برده اند.
میماسوس! سلام و تهینت مرا که دریافت می کنید برای یک بار هم که شده است گوشتان بدهکار دریا شود. این جا نقطه ای از جغرافیا است و من میان این همه َکلِّه گرفتار شده ام. گرفتارشدن، مزه ی گیلاس می دهد. این را تو به تر از من می دانی چرا که تمام عمر از خواندن نامه ی شاعران کلافه شده ای
"این" را تو به تر از شعر می دانی: الف سیوس، لاماسوس می ماسوس
8/12/86
...............
پسوند اهورایی:
ای شیخ پاک دامن معذور دار ما را
|
|