Where is my key`s – Mr Doctor!?
....................................
ام روز – صبح
پشت در اتاق ماندم
و گل های بنفش
روی میز کارم خشک شدند.
سلام!
به احتمال زیاد
دسته کلید من
آن روز که هوا گرم بود
وخطوط کلافه بودند.
آن روز ...
که گردنت به سمت راست منحرف شد
و من از شنیدن حرف های زیادی
بالا آورده بودم...
زیر تخت دکتر ....
افتاده است.
من زنگ زدم.
من زنگ زدم – اما
تو پشت پنجره ایستاده بودی
و با لکه های سیاه سرگرم بودی
مثل همیشه : با لکه های سیاه
من زنگ زدم
ولی تو – از روی غریزه
ده ثانیه ی تمام
برای رفتن من اشک می ریختی
و به نخ بادبادک ها
با حسرت نگاه می کردی...
من زنگ زدم،
اما تو
به نخ بادبادک ها
و
دست های من
نگاه
می کردی
آقای دکتر ... کر شده است.
آقای دکتر هشتاد و پنج سال
از خدا سن گرفته است
و زبان انگلیسی را
از من و تو به تر می شناسد.
و بالای تختش
مجسمه ی هیولا گذاشته است.
اما – با این حال
دسته کلید من
زیر تخت او افتاده است .
آقای دکتر هشتاد و پنج سال سن دارد
گوش هایش خوب نمی شنوند – و با این حال
یک شب که من آرام – آرام
چیزهایی را برایت می گفتم
می خواست درب اتاقت را
روی سرت خراب کند.
یادت اگر باشد
از میان نیزه ها فرار کردیم
و دکتر را
با علامت های سئوال فراوان
جا گذاشتیم.
او
سوختن تو را حس می کند
چرا که خودش
پدری هشتاد و پنج ساله است.
من پشت در اتاق کار مانده ام
گل های بنفش خشک شدند
و دسته کلید من
زیر تخت آقای دکتر افتاده است.
من زنگ زدم
اما تو پشت پنجره مانده بودی
و چند ثانیه ی تمام
به دلیل بالا آوردن ِ من
اشک می ریختی
و روحت هم خبر دار نبود
که دسته کلید من
آن روز که خطوط با هم می جنگیدند
زیر تخت آقای دکتر افتاده است.
آقای دکتر کر شده است
اما چشم هایش
مثل عقاب تیز است
و دست هایش
چراغ ها را خاموش می کنند.
و بعضی از شب ها
که رانندگان تازه بالغ
از سفر می گویند
می آید
و می خواهد درب اتاق را
روی سرت خراب کند
اما او هشتاد و پنج سال سن دارد.
دست هایش ضعیف شده است
و – با این حال
زبان انگلیسی را
از من و تو به تر می شناسد.
او عاشق جمع کردن پول است
و برق کلید ها را
از چندین کیلومتر آن طرف تر – هم
تشخیص می دهد.
من زنگ زدم
اما تو نبودی
از من گفتن بود.
22-تیر-87
................
پسوند اهورایی:
از کجــــــــــــــــــاست
تا به کجا !؟
.............
پسوند بی ربط:
شعری قدیمی که ادیت شد برای این پست با حال و هوای خود ش که داشت میان نثر و شعر ِ بی طفیلی ها ی جانبی دست و پا می زد و به هر حال