اهـورا

 






02 August, 2008

آدم
.....


1-
نبود.

2-
آدم بو
د
آدم ... دربند بود.
حوا، از پله های سیمانی پایین آمد
با سیب ِ دعا خوانده ای
میان دست هاش
قــِرچ !
و بر زمین پرتاب شدند.


3-
اولین روز قهوه بود
بوی تلخی که از نگاهت گریخت.
مار با لباسی سفید
شیر قهوه را برداشت.
صدا آمد: آدم چه کردی !؟
آدم نگاه انداخت.
به حوا نگاهی انداخت که پشت میز
فنجان را بالا می اندازد
و پشت دانه های قهوه
خود را پنهان می کند.
( آدم چه کردی !؟ )
و آدم
هیچ نگفت.


4-
دوم
از شانه هایت
شیر – قهوه
من و دهان باز این فنجان
چه زود صبح می شود.
خواب نمی بینم
خواب تو را می بینم.


5-
نمی شود...
بازی نمی شود !
برای بار سوم می پرسم
آیا ام روز اواسط تیرماه است
و من به رنگ خاکستری کم رنگ
حساسیت فصلی پیدا کرده ام !؟
برای بار سوم است...
آدم انگشت هایش را تکان داد.
مار با لباس سفید
صورت حساب را آورد.
حوا مات بود
و از دوایر چشم هایش
قطره های شیر
سر می خوردند.


6-
لطفن کمی بگویید: نه
مزه ی لوطی خاک است
و عنصر وجودی شما ...
نوح بر کشتی عظیم خود نشست
آدم سوار شد.
حیوانات بی شماری هم
آدم کناری نشست
به حیوانات نگاه انداخت
و حیوانات بی شمار
با صدای بلند
فریاد می کشیدند.
فریاد.............. و آدم
میان این همه فریاد
به خواب رفت.


7-
گاهی میان خواب ها
طعم شیر قهوه را
از طعم های دیگر بیش تر
گاهی طعم های دیگر
از شیر قهوه .....
باری ،
آدم بود دیگر!
طعم تو را نشناخت
حوا از پله های سیمانی پایین آمد.
با سیب نارسی میان پستان هاش
مار آمد ... با لباسی سفید
شیر قهوه را برداشت.
نوح آمد .... با آن همه حیوان
به کوه انداخت.
و آدم فکر کرد
می توان دیگران را شبیه خود
آدم کرد.



8-
نبود.
آدم تنها بود.
تنها میان این تن ها
هابیل نبود.
قابیل و سنگ و کلاغ – هم
کلاغ سیاه رنگ
که دائم می گوید: قار!
آدم بود و میز و بوی قهوه
آدم بود و
مارهای سفید پوش
و سیب های دعا خوانده ای
که از آسمان هفتم
بر زمین
پرتاب
می شدند.


12/مرداد/87



........................

پسوند اهورایی:

به چشم کرمش زیبا بود.

.......................

پسوند بی ربط :


1-سالگرد بامداد بود. خبرهایی رسید از آن جا – از ماجراهای سالانه و این بار گرفتن اتوبوس حامل بامداد خوانان هرساله ... اما من گذاشته ام تا آب ها که از آسیاب افتاد سری بزنم. به دور از فریاد کنندگان شعر خوان با دهان های گاله که وقتی می خوانند انگار – می توان لنگه کفش هایشان را فرو کرد و با خیال راحت خوابید .

2- 18 سال گذشت و بالاخره زرتشت اخوان ثالث گفت چاپ نشده های اخوان دارد منتشر می شود. 18 سال بعد از مرگ شاعر – ببینید شعر در این کشور تا چه اندازه آپ دیت است به قول ادیب حکیمان انتلکتوئل !
معجزت اخوان را ببینید که 18 سال بعد از مرگ هنوز شعرهای تازه دارد.
3- یکی به ما حالی کند بالاخره باید در این سینما را گ .... گرفت یا گل؟ بالاخره سینمای ایران نجیب است و خواستگاه فرهنگی دارد یا اگر بخواهیم با دید اصولی نگاهش کنیم باید کاسه کوزه اش را جمع کنیم !!؟ حکایتی شده است ...

4- خسرو شکیبایی با جمع کثیری ! به قبرستان رفت. جماعت فریاد کش همیشه در صحنه که این بار می خواستند خسر را سر نگون کنند از سر اشتیاق و ارادت فراوان ! من نرفتم – آنها که رفته بودند گفتند ...حکایت محبوبیت و مقبولیت هم در این کشور حکایت جالبی است.صدای خسرو هم به نوبه ی خود غریب است که دارد حافظ می خواند:
در این شب سیاهم
گم گشت راه مقصود...

 Majid | 7:35 PM 


Comments: Post a Comment




Someone who isn`t like Anyone

شعرهاي محمـد مجيـد ضرغـامي
فرستادن نظرات

آرشيو

...........

با عرض پوزش - :
هرگونه برداشت مطالب اين وبلاگ به هر شكل از اشكال جهت چاپ و انتشار بدون اجازه كتبي صاحب وبلاگ ممنوع است و استفاده اشعار و مطالب در وبلاگ هاو سايت ها با آوردن نام صاحب وبلاگ و گذاشتن لينك اين وبلاگ مجاز است

...........


تورا بخير و ما را بال ِ سنجاقك




(اسم اين كتاب)
(سلطنت ارديبهشت نيست)
شعر و طرح هاي محمد مجيد ضـرغامي
....
مجموعه شعرهاي در دست نشر:
من و گنجشك هاي طبقه ي هفتم برج سفيد / دور دنيا در هشتاد شعر / ( آ ) ي با كلاه / عبور از جهان هاي ذهني

...........



موسسه فرهنگی هنری اهورا


( کانون تبلیغاتی اهورا )

مبتكر باز توليد آثار و تصاوير شاعران كهن و مدرن ايران در قالب پوستر، كارت پستال و تقويم براي اولين بار در ايران
.........................





انتشارات سرزمين اهورايي


ناشر كتاب هاي نفيس، هنري،
ديوان اشعار و كتاب هاي ايرانشناسي، تخت جمشيد و ...


دفتر مركزي:
22866858-22866859-
مرکز پخش:22882011
فروشگاه تجريش:
22720409



..........................




منتخب مصاحبه ها و مقالاتم در مطبوعات:
......

لطفن از حراج شاعر دست بردارید!
( به بهانه حراج وسایل شخصی احمد شاملو توسط فرزند ذکور) - نشریه رویش



ليسبون آخر دنيا است - روزنامه شرق


روزنامه همشهري - چفت و بستي براي بازار آشفته ي مواد فرهنگي


بسوي بيداري علمي - فرهنگي
مجدد آفريقا

ورود ديسکهاي نوري در عصر انفجار اطلاعات

نمايشگاه بين المللي کتاب تهران
در نيمه ي راه!؟

گفتگوئي با خانم «رزا بردي گالييه وا »
قزاقستان چه خبر !؟

به بهانه نمايشگاه کتاب کودکان آفريقائي
سلام بر نايروبي

کتابخانه ي مرکزي دانشگاه تهران
کدام مرکز اسناد !؟

ديروز و امروز حسينيه ارشاد

صداي پاي آب يا غرش سيلاب !؟

از پيروزي تا شيکاگو !
گفتگوئي با« داوود رشيدي »

حرفهائي از صميم دل
گفتگوئي با« خسرو شکيبائي»


دين يا دنيا
گفتگو با« عليرضا خمسه »

درد دلهاي يک هنرمند
گفتگو با «امين تارخ»

گفتگو باخانواده ي « حميد عليدوستي »

پاي درد دلهاي « محمود معمار »



* * *



دوستان


***
سايتهائی که می بينم :
.....
دکتر علی شريعتی
بنياد شريعتی
احمد شاملو
غلامحسين غريب و خروس‌جنگي
يدالله رويائي
صمد بهرنگی
پرويز شاپور
فروغ فرخزاد
عباس معروفی
کلاغ
ماني ها
دیگران
رضا قاسمی ( دوات )
کاپوچينو
آينه
پندار
مشاهير
گلستان
دوهفته نامه فروغ
دريچه
کتاب هفته
بزرگان ايران در جهان


***
















خارج از برنامه:

حافظه ي حجم
و پاسخ به تهي بودگي
( نامه ي سيد علي صالحي
به يد الله رويايي )

"اهورا"


هي................جو!

به بهانه ي روز شعر و ادبيات فارسي

در سرزمين قد كوتاهان

……………………… حرف هايي به بهانه ي تئاتر " من از كجا عشق از كجا "فروغ فرخزاد به روايت و كارگرداني پري صابري – تئاتر شهر آبان و آذر83


ماهي سياه كوچولو - خروس جنگي و يادي از سيروس طاهباز

1383 هنر نزد ايرانيان است و بس ! - حرفهائي به بهانه ي ( ادبيات داستاني در وب ) نشست حاشيه اي جشنواره وب

من دلم سخت گرفته است از اين ميهمانخانه ي مهمان كش روزش تاريك

فروغ فرخزاد از زاويه اي ديگر

مسيحا برزگر،دارينوش و سگ کشي

مدرن، پسامدرن و ساختارشکني

از ماست که بر ماست

احمد رضا احمدي،چلچراغ وکارنامه

شمس پرنده نبود ( به بهانه نمايش شمس پرنده خانم پري صابري









AHOORACARD
AHOORA - Yahoogroup
AHOORA - Orkut
AHOORA - Fotopages
AHOORA - Fliker





































Free counter