به تنهایی
.................
[حکایت باد
حکایت درخت]
تنهایی ام را
آن سوی میز نشاندم.
تا پشت ِ شیشه های نیمه،
که بوی عجیبی می دهند.
حروف به سرفه افتادند
و نقطه های زیادی از شعر
سرازیز شدند.
به آسمان نگاه کردم
میان اجرام، پنهانش کنم.
چشمک ستاره ها
دلش را برد.
و ... تعابیر عرفانی
نا کار شدند.
به ازدحام جمعیت
گرفتارش کردم.
شعرهای اجتماعی ِ ام روز
پشت چراغ های قرمز
کلافه شدند.
دست تنهایی ام ،
برداشت های هرمونوتیک دادم
...با شعر پیش رو
سر گرم شود.
قافیه از خنده ریسه رفت
و برداشت های انتزاعی
برداشته شدند.
تن ها یی ام را
به محیط چشم هایت
مضروب کردم.
غزل های عاشقانه گیج شدند
دودش
به چشم های خودت رفت!
حالا،
دست تنهایی را گرفته ام
و به تن ها یی
زبان ثانیه ها را
ترجمان ام .
[حکایت بید.
حکایت امید.]
27- مرداد – 87
.................
پسوند اهورایی:
پنج روزی که در این مرحله مهلت داری .......
...............
پسوند بی ربط :
در مورد کیارستمی و حافظ و سعدی خوانیش نوشته بودم و حرف هایی که در مصاحبه ای گفته بود در مورد شعر و آن حمیدی شیرازی خوانی و آن ( آونگ کردن شاملو بر دار شعر خویش ) و مابقی قضایا که در پسوند های قبل تر هست. دوستانی حرف هایی گفتند که دانستم ، ندانسته اند غرض از آن بی ربط چه بوده است. کیارستمی همیشه از نظر من یک آدم فهیم و تیز بین است که کارهایش به هر شکل از اشکال! خاص و نو و به عبارتی متمدن و شاعرانه است . در مورد سعدی و حرف های کیارستمی نوشته بودم وقتی شاعری در 60 سالگی وبیش تر می گوید نصف هارد ِ من را این مرد ( حمیدی شاعر ) پر کرده است نشان می دهد که هنوز سلیقه ی شعری ( منظورم – بیشتر – مضمون است بعد فرمالیزم ) او در همان حدود می چرخد . طوری عشق زمینی و چشم و ابروی ناب و خاص که زیاد هم راه به جایی نمی برد برا ی همین با حافظ مسئله دارد ( اما حافظ منتشر می کند ! ) می گوید من نمی توانم مانند حافظ نور به آفاق دهم از خویش! ....
تمام خوانندگان و دوستداران شعر و البته شعر نویسان ( بگو شاعران ) روزگاری گرفتار حمیدی و حمیدی هایی بوده اند حکمن – مهدی سهیلی و معینی و کارو غیرو را دوست داشته اند،شهریار تبریزی و غیرو ... اما شاعر و هنرمند و خواننده ی حرفه ای باید عبور کند. یک روزی با فریدون مشیری ِ عزیز کاری داشتم. شعر هایش را دوره می کردیم و می خواست از مجموعه شعرهایش خطوطی برای کاری انتخاب کند. کلمه ی اول شعر را که می خواند من باقی را برایش از حافظه می خواندم. چیزی حدود یک ساعت شد. با اشتیاق چشم هایش برق زد که: مجید جان! تو تمام شعرهای من را حفظی! .... سال ها گذشته است. فریدون مشیری شاعر عزیز و نجیب من است. اما 80 درصد شعرهایش از ذهنم رفته است. از بزرگی مشیری کم نشده است اما باید عبور کرد تا به افق های تازه رسید وگر نه می شوی مانند آقای کیارستمی که در شصت و خرده ای سالگی باید به حمیدی شاعر فحش بدهی که طرف نصف بیش تر هاردت را پر کرده است و در آن سن با اشتیاق شعرهایش حتی داستان های عاشقانه اش را از بر بخوانی ( یعنی شآن نزول شعرهایش را ! ) منظور این است که این سلیقه در انتخاب شعرهای سعدی و حافظ هم رعایت شده است چون سلیقه ی کیارستمی است و البته خودش هم انکار نمی کند که هیچ- اعلام هم می کند.
این ها را گفتم تا درمورد اجرای اپرای ( کوزی فن توته - Cosi fan tutte) اثر موتزارت توسط کیارستمی در شصتمین فستیوال موسیقی و شعر َاکس ِ فرانسه بنویسیم. همان طوری که گفتم کیارستمی هنرمندی است که هم جرات اجرای کارهای مختلف را دارد و هم به هرحال توان آن را دارد که هر طرحی را به شکل آبرومندی جمع و جور کند.
او این بار سراغ اپرا رفته است و این برای من مخاطب بسیار جالب توجه است. کارگردانی ایرانی و جهانی که شاید در جاهای دیگر دنیا بیش تر از ایران شناخته شده است. اکنون به دعوت برنامه ریزان Aix-en-Provence اپرایی از بزرگ مرد موسیقی موتزارت را کارگردانی کرده است. آن چه شنیده شد این بود که کیارستمی در اجرا رسم امانت داری را رعایت کرده است . چیزی اضافه و کم نکرده است. به ترکیب لباس و البته موسیقی هم دست نزده است. تنها فیلم هایی از کافه ای با سر و شکل ام روزی و بعد فیلمی طولانی از دریایی در ناپل ...آن چه منتقدین گفته اند، زمان چهار ساعته ی این اجرا خسته کننده است و نو آوری چندانی به چشم نمی آید.لو فیگارو- لیبراسیون –لو سواق و لوموند مقاله های انتقادی بر این اجرا نوشته اند.
کیارستمی به لوموند گفته است: همه چیز من ایرانی است و د رعین حال هیچ چیز من ایرانی نیست .