بادبـــــادکـــــــو گـــــرافی !؟
......................................
الله !؟
- الله ....
( قطره های چسب
خط هــــــــای حصیر )
تا اک نون
که نقطه ی این نون شلیک شد
شمارش معــکوس را
به جا نیاورده ام.
با این حال
به خاطر این روزها
که بنفش، میان خاکستر ِ رنگ ها
چای و نبات پخش می کند
لازم است
به استحضار برسانم
پسر بچه های بازگوش
میان بازی و گوش ها شان
بادبادک های بسیاری را
در انحنای افکار نویسنده ی این خطوط
به آسمان هفتم ،
بالا – بلند – الف
و خدارا
از شما هم که پنهان نیست:
آدم های روزمره
میان تاش های این آسمان
مــــــی شوند.
گـــــاهی فیل
گـــــــــاه نقــطه
حالا اگر راست می گویی
به دنباله های این شعر نگاهی انداز
الله !؟
-الله ....
7/8/87
................
پسوند اهــورایی:
به خنده گفت که :
حافـــظ!
غلام ِ طبع تو ام
ببین که تا به چه حدم
همــی کند تحمیــــق !
.......................
پسوند بی ربط:
اگر در کودکی بادبادک باز بوده باشید آن هم سالهایی که هنوز زیاد کایت و اینها نبود با اصطلاحاتی مانند دنباله بادبادک و چسب یا به قول یکی سیریش! و حصیر و کاغذ و این طور داستان ها آشنایی خواهید داشت و اگر هم نه که اکنون آشنا شدید و مبارک است. فقط این که دو نفر هنگام هوا کردن بادبادک به آسمان همکار بودند. نفر اول ( اوسا ) نخ را در دست داشت و می دوید و نفر دوم با فاصله ی بیشتر در پی اولی می دوید. نفر اول داد می زد : الله ! یعنی آماده ای و دومی می گفت الله! و باد بادک را به آسمان پرتاب می کرد !! و این اصطلاح یعنی الله کردن یا درحالت امری الله کن ! از اینجا آب می خورد و بعد از الله اگر اوضاع مساعد بود اوستا نخ را رها می کرد تا آسمان هفتم که آن روزها برای ما به اندازه ی حجم ِ قرقره ای نخی بود و آن وقت باد بادک آنقدربالا می رفت که نقطه ای شود و می گفتیم فیل کرده – یا فیل شده J این هم توضییحات لازمه برای مخاطب خاص – سلطانی گوجه فرنگی اضافه و چنجه !!
2- دخلی به مابقی داستان ندارد اما این پسوند در کل بی ربط است... خبر را همه می دانند: طاهره صفارزاده درگذشت. باز هم خبر مرگ و میر.... صفارزاده از نو گرایان و نسل پیش رو ِ سال های 56 و 57 شمسی بود و بعدها به ادبیات انقلاب و دینی علاقه ی بیشتری نشان داد و مترجم نمونه و خادم القرآن و اینها بود.... خبر که پخش می شد سید علی صالحی گفت: بدرود!
گفتم: سایه ی سید ِ عزیز بر سر ِ ما مستدام باشد به حق گل های اقاقیا و به کنار دستی گفتم:
دارم هی پا به پای نرفتن صبوری می کنم...
صبـــــوری می کنم تا مدار – مدارا – مرگ
صبوری می کنم تا سهم ِ سایه
تا سراغ همسایه ...