|
08 November, 2008
بیلیـــــــــــــــارد بـــاز ...........................
1- خواب تو را دیدم خوب ام از " تـــــــو" تا شد. و پاکت های بیشماری در انتظار خواب خمیازه خندان
2- اعترافی طـــــــــولانی است! ماه به آسمان بر آمده بود و شاعران شهیر شعرهایشان را پارو می کردند.
3- میان رویاها و سواحل پیرامون ستاره های زیادی ریختند و آسمان با برگ تشمک های وحشی پیمان منع استفاده شلیک می کرد.
4- میان اول و دم نفر سومی نشسته است همیشه میان نفر سوم اول دوم
5- با پنج شماره کم تر بازی را هم می شود تمام کرد. با این حساب میان راه بندان خیابان شریعتی پاکت ها ی نامه را به سلامت به آسمان ها پرتاب می کنم هر کسی را هنری است.
6- خیابان از صدای بوق و آمد و رفت می آید و می رود. و آج های بیشماری شیارهایشان را به روی آسفالت ها می مالانند.
7- کِیف می کند ! کیف را به دست هایش می دهم و داستان نیمه تمام حوا میان سیب های سرخ پنهان می شود.
8- دنیا از دوایر بی فرم دور خود دایره می شود. و من در آرزوی دیدار تو حلقه حلقه
9- ما انجام می دهیم و تو گذر می کنی – هـــر بار صدگان – هزارگان ما آورگان دشت بلاییم آوارگانی میان دشت و بلا بالا بلند این بار هم ! بالا بلند: به انجام ما نیانجامد بالا بلند
10- میان قاف من تا ماه گردون گاف می دهی ... هر از چند بار که از صدای گاز گنجشک های خوش خیال بال در می آورند و طول و عرض خیابان را فضله باران می کنند.
11- میان بودن و رفتن پرانتزهای زیادی وول می خورند و اعتـــماد شخص ثالث کمانی برداشته است و خود را به آسمان هفتم می اندازاند !
12- واحد باش! مانند بادهای بیابانی که بی شمار ِ شن ها را با خود می رقصانند.
13- به آب بیندیش که آسمان به دیدار چشم هایت خواب های آن طوری را آبستن می شود. به باد بیاندیش به انگشت ها ی من که میان نقطه های این شعر آرام – آرام اره می شوند. به خدا بیاندیش !
14- به سبک انسان های قرن هفتم شعرهای عاشقانه ای نوشته ام و به روال سال جاری آرزوهای کلان خود را میان برگه های انتخابات تا می زنم.
15- باد با ابر سخن می گوید شعر با میان برها حالا که میان ِ بُرهــــا بر آسمان هفتم قد بالا کشیده ای – بلند با باد سخن بگو بگذار آدم تکلیف های خود را میان اوقات شرعــــــــی شرح دهد.
15- اعتـــــــــــــــــــماد کلامی طو لانـــــــی است. وقتی که آفتاب - با کلاه الف آغـــــاز می شود – اعمتاد کلامی است طولانــــــــــــــــــی ...
16- در مقام صبر حافظه ام یاری نمی دهد چه سالی است. ام روز – چندمین روز از ماه چندم ِ چه سالی است. اما ، به بادهای موسمی اعتماد کرده ام دیگر به بادبادک ها به نخ ها.... و قرقره های رنگانگی که مدام میان رویاهای من قل می خورند.
17- شعر آدم را بیمه می کند من زنده ..... قصیده های نفس گیر مـــُـــــــــــــــــــرده !
18- عین صدای عین با نقطه های این شعر نرم شو عالم میان انگشت های من فریاد می کشد: چشم هایت را باز کن میان این همه هم! در سایه
19- به عنوان مثال میان طبقات گیر افتاده ایم و مکعب های مستطیل با فشار دکمه ای بالا و پایین می شوند.
20- میان قلب و چشم هایت خطی فرضی کشیده ام. نگاه کن نشانه بگیر و .... شلیک کن
21- بگذار غصه های عالم میان توپ های رنگارنگ روی خود را ببازند نگاه کنی ، شبیه علامت سئوال... و بلند بلند بگویم: فلانی! به من نگاه نکن نشانه – خط - شلیک ....
22- عالم به گوی های معلق محتاج است من – به حلقه های تو در تو خدای را برا ی یک بار هم که شده است بیا و روشن کن خودت به چه چیزی محتاج بودی که این همه احتیاج را آفریــــــــــــــدی ...
23- خورشید را میان چشم هایت اندیشیدم. شور افتاد عالم به سرود افتاد.
24- ما گلهای خندانیم حالا اگر راست می گویید غصه های تمام عالم را به این چند روز ناقابل حواله کنید.
25- با عرض احترام و پوزش برایتان می نویسم: هیـــــــــــــس! در این حوالی شمعدانی کوچکی را می شناسم که تمام زندگانیش را دهان گلدانی سفالین بلعیده است.
26- هر کس به زبانی سخن می گوید. حافظ با غزل های عاشقانه و به عنوان مثال فاستو پاپتی با صدای ساکسیفون ِ طلایی اش ببینم!....اصلن شما هیچ وقت حافظ، به روایت بامداد را خوانده اید!؟
27- دِل بر و دال بُر تمام تفاوتشان اندازه ی الف کوچکی است که میان دال و لام خود را فشـــــــار داده است. و از شما هم پنهان نباشد – این روزها با این خاصیت الف الفت زیادی بسته ام.
28- میان پاییز و دیوان اشعار فروغ فرخزاد خواب های بی شماری را به بادهای موسمی واگذار کرده ام. حالا اگر راست می گویید کاری کنید که تولد ی دیگر – متولد شود عین پاییز های دور که هر روزش تولد دیگری بود.
29- گناه غزل های عاشقانه چیست که دست نویسندگانش همیشه ی خدا بوی تمشک وحشی داده است !؟ سیاسیون به میکروفن ها وابسته اند کاسبکاران محتـــــــرم – به شمارش اعداد ، و غــــــــــــــــــــــــــزل سرایان به افاعیل عروضی تا شما و امیالــــتان چه باشد ؟
30- ما مردم ساده دلی هستیم به آفتاب از روی غریزه نگاه می کنیم و از روی عادت به شعارهای تبلیغاتی حساسیت فصلی گرفته ایم. بااین حال ام روز هفدهم آبان هشتاد هفتم است و ماهی های سرخ روی میز بیلیارد قِل می خورند.
31- دل و... دلبر این یک دادگاه رسمی است تا میل شما کدام باشد.
17-آبان-87
....................
پسوند اهورایی:
رغیب گوی کَرَم ِ آصفی ببین و بمیــــــــــــــــــــــــــــر
|
|
|
|