اهـورا

 






27 November, 2008

به رســم بادهـــای موسمـی
...................................



1-
با این حال
بعضی ها خم و راست می شود
بعضی دیگر – به ســادگی
نام تو را بلند بلند
بالا می برند
و خود را به آن
می
آ
و
ی
ز
ن
د



2-
سند چشــم انـــداز را
میان دوایر انداخته ام .
حالا ،
برنامه ی چهار ساله
میان چهارشنبه ی چشم انتظار
آواز ابوعطـــــا را شناخته است.



3-
این <<<<< یک حکومت نظامی است !
تا اطلاع ثانوی
عبـــور بادهای موسمی
در روزهای فرد و زوج
ممنـــــــوع است.



4-
گنجشک های بی شماری
عـــــــالم را
از نام تو پُـــــــر کرده اند.
بااین حال
اندیشمندان ِ گــــــرام
به جستجوی حروف نامت
کویر لوت را شخم می زنند.



5-
دریا،
میان دال و دل – مواج
و این جانب
با ارتباطات بسیـــــــــار
قایق های کاغذی خود را
به آب انداخته ام.



6-
سرمشق ام روز ات این است:
لب هایت هشت می شوند
که علم الاعداد
میان طبقات
طاق و جفت می اندازند.



7-
عین – عین ِ عین
شین – شکل ِ شین
ابرو بر آسمان انداز
بالا – بلند – الف
بینندگان گرامی !
این یک برنامه ی زنده است.
به قالب شکننده ی الفاظ
دست نزنید.



8-
جایزه هر کسی
به اندازه ی دست هایش ساخته شده است.
ببینم !
اصلن شما چهارشنبه را
به جــــــــــا آورده اید !!؟



9-
به عبارت دیگر
میان چنارها پارک کرده ایم
و برگه های جریمه
رویاهایمان را
هاشور می کشند.


10-
به چشم هایت ابرو انداختم
باد آمد – دنیا را با خود برد.



11-
به همین سادگی است که می نویسم:
این چهارشنبه ای چشم انتظار است
و من به انحنای یک عین
تیشه می کوبانم.



12-
حساب ساعت ها را جمع کرده ام
حالا من و عافیت روزها
فر – فرفره – فال
فرمایش دیگری ندارید !؟



13-
به سنگ گفتم – ساکت شد.
به آسمان – که از خنده ریسه رفت.
به ابر – که ابرو انداخت.
اما،
برای خودت که گفتم
پلک هایت را روی هم گذاشتی
چهارشنبه شدی



14-
هرگز
قطب نما نداشتم –
حروف قِل خوردند
چرخ
چرخ
و نویسنده ی این خطوط
میان جغرافیای اندامت
مفقودالاثر گردید.



15-
ترجمان خطوط را
به قرون وسطی سپرده ام.
حالا اگر راست می گویی
بیا و از استــــــوا گذر کن .
حالا اگر راست می گویی
گذر کن
حالا
گذر
کن



16-
باواریای لیمویی!
نصف النهار را
میان حباب ها ی آوازه خوان
بالا انداخته ام.
هر کسی را
برای کاری ساخته اند.



17-
فی المثل:
میان راه بندان تهران
به رخش رستم می اندیشیم
و از گرده افشانی پاییز
اظهار خرسندی می نماییم.



18-
میان ماه با گردون
دیالوگ های بیشماری
پژمرده می شوند.
بااین حال ،
از مقام محترم غزل
برای رسیدگی به گل های شمعدانی
تقاضای مرخصی استعلاجی می نمایم.




5/9/87



...............

پسوند اهورایی:

ارنه روزی
کارجهان سر آید


...............

پسوند بی ربط:

1- خدا پدر این سینمای آزادی رابیامرزد که به جهت دیدن آن به اولین فیلم موجود جواب مثبت داده می شود.
آواز گنجشک ها را بالاخره دیدم. خوش ساخت و مفهومی بود و طوری مخاطب را درگیر می کرد. از ابتذال نخبه گرایی فیلم های مفهومی این سال ها دور بود و مفاهیم اولیه انسانیت مانند بیم – امید – مرگ – زندگی – ایمان – قناعت و هزار و یک کوفت و زهر مار دیگر که میان فرهنگ زیبا و تمدن 6000 ساله ی ما مردم همیشه در صحنه، نشسته است و چرت می زند را با نا بازیگرانی حرفه ای به خوبی نمایش داد. از آن طرف فیلمی مفهومی مردمی و معنا گرا !! به نام محیـــا – فیلمی سرا پا مرگ و میر که کل فلسفه این است: به یاد مرگ بودن- آن هم از طریق مرده شوری! با فاکتور فیلم هندی های پایان خوش یافته ی فیلم فارسی – آقای دکتر پولدار عاشق خانم دکتر بی پول فقیر و مرده شور!! اما جذاب و زیبا ! اینجا است که آقای دکتر جلوی خانواده ی کمرنگ خود می ایستد می رود به یک روستا که ظاهرن تمام اهالی تاخیر فوتی هستند و هفته ای چند مرده دارد و مابقی اهالی در انتظار مرگند می آیند سنگ قبر می خرند و هر روز رویش را جلا می دهند که به یاد مرگ باشند !! به یاد مرگ یا ثبت نام برای مردن فلسفه ی مخربی که معلوم نیست کدام خدا بیامرزی پشت این فیلمنامه آبکی می خواسته به خورد خلق الله گوش تا گوش نشسته در سالن سینما بدهد! فلسفه ای از این دست که : ای جوان به یاد مرگ باش و به یاد مرگ بودن یعنی نصف بیشتر فیلم در مرده شور خانه و با حمل تابوت بگذرد – معشوق و نه نه باباش مرده شور باشند و شرط عشق خانم دکتر مرده شور این است که فرهاد عاشق برود و 7 مرده بشورد! استاد معنوی دانشگاه او را به مرده شوری در روستایی دور افتاده معرفی کند و طرف 6 مرده را سر و سامان دهد و شب عروسی دخترش چون کار دیگری نداشته است و مقرب خدا بوده احتمالن به خاطر مرده شوری !!! تصمیم بگیرد بمیرد و شاگرد( آقای دکتر ) استاد را به عنوان هفتمین مرده بشورد و بیاید سراغ عشق مرده شورش و بگوید من هم مرده شور شدم و فلسفه ی زندگیم تغییر کرد! بعد پسر دایی جاهل چاقو بزند هر دو بمیرند اما فیلم تمام نشود و داماد برود به دنبال تابوت خویش در یک فضای نستالژیک به قول یکی آخرین سکانسش محشر بشود بعد یک هو عروس خانم مرده شور با دسته گلی بالا ی تخت شاه داماد مرده شور نبرده بایستد و عشوه شتری بیاید و جماعت دست بزنند و فیلم تمام شود !!!
واقعن ما ملت غریبی هستیم ... الگوی فیلم هایمان که آینه ی عمومیت جامعه هستند از فیلم های جان دار و ماندگار دهه های شصت و هفتاد به کجا رفته است و جماعت سینما برو هم چه خوشحال و سرخوش اند!

2- از غریب بودن مملکت متمدن 6000 ساله زیاد گفته شد اما این جمله را دی روز در روزنامه همشهری از قول رییس جمهور محترم دکتر احمدی نژاد خواندم و شاخ در آوردم! فکر کردم اشتباه خواندم یا روزنامه دارد برخورد جناحـــی ! می کند. اما در کمال حیرت دیدم خیر این جمله دقیقن فرمایش مستر پرزیدنت ِ خودمان است – و جمله این بود:
آنقدر قطعنامه صادر کنید که قطعنامه دانتان متلاشی شود !!
دمش گرم! از دی روز تا اک نون هر باری که این جمله را خوانم بلند بلند خندیدم ... هنر می خواهد این طور حرف زدن آن هم از کرسی ریاست جمهوری !

3- مدتی گرفتار بودم اما نمی توانم از مقاله ی آقای داریوش اسدی کیارش در مورد سهراب سپهری در تندیس مهرماه عبور کنم. گذشته از حرف های درست و نای ایشان در مورد سهراب سپهری ایشان با تاکید به بودیسم بودن نیما یوشیج و هدایت با استناد به مرقد آقا و فواعد گیاهی آنها را استاید و الگوهای سهراب در زمینه بودیسم معرفی کرده اند. جدای از این که مرقد آقای نیما هجویه ای به زمان و زمانه ی خود است آن داستان فاخته چه گفت را در ضدیت با اندیشه های خاص هدایت و فواعد گیاهخواری نوشته است باید دقت کرد نیما در هیچ کدام از شعرهایش اندیشه های بودایی از آن دست که ایشان تاکید داشته اند را ترویج نکرده است و حتی اعتقادی هم به آن ندارد. شاید بتوان گرایش نیما را در زمانی به جمع توده ایران دانست که خود نیما هم بعدها بارها و بارها از این انگ توده ای بودن که بر او می زدند نالید و از توده ای و چپی بودن خود اعلام انزجار کرد – اما این که نیما اندیشه های بودایی داشته و یا در نوشته های خود ترویجی هم داده است که منشاء اندیشه های سهراب سپهری باشد دیگر از آن حرف هاست ! نیما در عین مدرن بودن و بسیار جلو بودن از زمان و زمانه ی خود انسانی سنت گرا در مفهوم کل بود. سراسر دفتر نوشته های روزانه اش پر است از نالیدن از زمان و زمانه ای که نشناخت او را و بارها در همین دفتر و شعرهایش ارادت خود را به ائمه و مفاهیم اسلامی بیان کرده است و بنابر این اعتقاد و خط ربط ایمانی نیما کاملن مشهود است. بگذریم که در مورد منش سهراب و آن برداشت هایش از عرفان شرقی که تکراری از اندیشه های ایرانی و اسلامی است می توان در آثارش فراوان نمونه آورد که خود جای بحثی مستقل است. کاش وقت آزادی داشتم و جوابیه ای شسته و رفته می دادم .

4- وقت شد و چرخی در بلاگ های ادبی دوستان پر سر و صدای شاعر و ادیب فرزانه زدم. نمی دانم چطور باید رساند به دوستان که ساختار شکنی تکه و پاره کردن جمله و به هم ریختن مفاهیم بنیادی نیست. معنا گریزی در جهت نیل به معنا است. یافتن پرسپکتیوی تازه و نو با تکنیک گریز از معنا است. معنی گریزی با معنی ستیزی فرق می کند.
استاد بی چون چرای نقاشی شعر! استفاده از گرافیک در شعر- که شما روزی هزار بار داعیه دار این بدعت هستید – اگر به صورت مفهومی و مستقل از شعر نباشد سر بار و طفیلی جدیدی است برای شعر – تمام هنر نیما این بود که شعر را از بند طفیلی های دست پا گیری مانند وزن و قافیه و چه و چه رها کرد – حالا ما با شعار نو آوری و دید تازه و با این همه سر و صدا می آییم طفیلی های دست پا گیر تازه تری برای شعر بوجود می آوریم شعر را سر بالا سر و ته کج و رنگی آن هم در محیط نرم افزاری گرافیکی مثل فتو شاپ، رسامی می کنیم . اگر منظور رسیدن به بافتی انتزاعی است و تقابل هنر گرافیک و شعر است، جناب استاد مبتکر! چاره ای جز یاد گیری علم گرافیک ( منظورم فتوشاپ نیست ) ندارید. باید سواد طراحی و رسامی خود را بالا ببرید یا حد اقل یک اپراتور خوب کامپیوتر و فتوشاپ باشید که وقتی شعرو گرافی! هایتان را می بینیم وضوح خطوط به هم نخورده باشد. حروف چهارخانه و پیچازی نشده باشد. آقای مبتکر! شعری که نیاز مبرمش دورزدن، سر و ته شدن ، پشت و رو - وارو زدن و خواندن آن باشد آن هم از روی نقشه ی گنجی که شما ارائه داده اید. دیگر شعری شفاهی نیست. به خودی خود می رود در دسته ی هنرهای بصری – پس شعر نیست. طراحی و رسامی در کتاب شعر و در موازات شعر در صورتی کارساز است که بافت کلمات و نویسش شعر به هم نریزد. گیرم شاعر در چند شعر هم تب این کار را داشته باشد و برای دلش کاری بکند – اما اینکه این الگوی تمام شعرهای مثلن 10 دفتر 100 شعری باشد کار هجوی است. دوستان باید تکلیف خودشان را با مخاطب روشن کنند شاعرند یا رسام !؟ به زور رنگ و حروف و سر و ته کردن کلمات و پشت رو نویسی و دایره نویسی – سیخ نویسی نمی توانید مخاطب فهیم شعر را گول بزنید .

5- امان از دست این نیکی کریمی !
از جایزه های آبکی و نه سیخ بسوزد و نه کباب های ادبی این روزها دیگر جانمان به لب رسیده است! چقدر بحث های ناراحت کننده بادوستانی که به هر حال طبعی هم داشته اند و ادیب و اینها بوده اند داشته ایم بر سر دادن جوایز و آن بحث لطیف داوری با دادن دست مزد های سکه ای !
داوری و قضاوت به خودی خودی سواد و عدالتی ورای هنرمند بودن صرف می خواهد و آتش این جور دیگ ها فقط به فقط نمایش نابسامانی و عدم اعتبار کانون و جمع های ادبی این روزها خواهد. داوری جشنواره ای ادبی که معلوم نیست برگزار کنندگان آن چه کسانی هستند و پر از برخوردهای گزینشی و تفتیش عقایدی است مفت نمی ارزد! پس شرکت کنندگان و جوایز آن هم از پیش معلوم است. اما خانم نیکی کریمی که دیگر از آن دختر زیبای وار فته ی فیلم عروس دور شده است و نوع بازیگری اش تغییر کرده است ، مطالعه ای هم دارد و کارگردان چه و چه شده است و در این آشفته بازار دست به ترجمه و مطالعه در ادبیات زده است و به مدد چشم ابرو و البته هنر بازیگری و مهم تر از همه محبوبیتی که در سینما کسب کرده است احتمالن موفقیتی هم کسب کرده است.
اولین خبر تاسف آوری که از ایشان شنیدم خوان اشعار فروغ فرخزاد بود. آن هم فروغ که با آن صدای نجیب و تاثیر گذار کاست اشعارش با صدایش موجود است و البته مخاطب سینما آشنایی با صدای جیغ و سرد نیکی کریمی هم دارد. اما خبر جدید این که جایزه ادبی والس- که البته هیچ جایزه ی مالی هم به غیر از تقدیر نامه و اینها ندارد- خانم نیکی کریمی را هم به عنوان داور این جشنواره ادبی معرفی کرده است!
حکایت جشنواره ادبی و جایزه دادن و داورشدن هم در این کشور ادب دوست حکایتی شده است.
تمام

 Majid | 1:42 PM 


Comments: Post a Comment




Someone who isn`t like Anyone

شعرهاي محمـد مجيـد ضرغـامي
فرستادن نظرات

آرشيو

...........

با عرض پوزش - :
هرگونه برداشت مطالب اين وبلاگ به هر شكل از اشكال جهت چاپ و انتشار بدون اجازه كتبي صاحب وبلاگ ممنوع است و استفاده اشعار و مطالب در وبلاگ هاو سايت ها با آوردن نام صاحب وبلاگ و گذاشتن لينك اين وبلاگ مجاز است

...........


تورا بخير و ما را بال ِ سنجاقك




(اسم اين كتاب)
(سلطنت ارديبهشت نيست)
شعر و طرح هاي محمد مجيد ضـرغامي
....
مجموعه شعرهاي در دست نشر:
من و گنجشك هاي طبقه ي هفتم برج سفيد / دور دنيا در هشتاد شعر / ( آ ) ي با كلاه / عبور از جهان هاي ذهني

...........



موسسه فرهنگی هنری اهورا


( کانون تبلیغاتی اهورا )

مبتكر باز توليد آثار و تصاوير شاعران كهن و مدرن ايران در قالب پوستر، كارت پستال و تقويم براي اولين بار در ايران
.........................





انتشارات سرزمين اهورايي


ناشر كتاب هاي نفيس، هنري،
ديوان اشعار و كتاب هاي ايرانشناسي، تخت جمشيد و ...


دفتر مركزي:
22866858-22866859-
مرکز پخش:22882011
فروشگاه تجريش:
22720409



..........................




منتخب مصاحبه ها و مقالاتم در مطبوعات:
......

لطفن از حراج شاعر دست بردارید!
( به بهانه حراج وسایل شخصی احمد شاملو توسط فرزند ذکور) - نشریه رویش



ليسبون آخر دنيا است - روزنامه شرق


روزنامه همشهري - چفت و بستي براي بازار آشفته ي مواد فرهنگي


بسوي بيداري علمي - فرهنگي
مجدد آفريقا

ورود ديسکهاي نوري در عصر انفجار اطلاعات

نمايشگاه بين المللي کتاب تهران
در نيمه ي راه!؟

گفتگوئي با خانم «رزا بردي گالييه وا »
قزاقستان چه خبر !؟

به بهانه نمايشگاه کتاب کودکان آفريقائي
سلام بر نايروبي

کتابخانه ي مرکزي دانشگاه تهران
کدام مرکز اسناد !؟

ديروز و امروز حسينيه ارشاد

صداي پاي آب يا غرش سيلاب !؟

از پيروزي تا شيکاگو !
گفتگوئي با« داوود رشيدي »

حرفهائي از صميم دل
گفتگوئي با« خسرو شکيبائي»


دين يا دنيا
گفتگو با« عليرضا خمسه »

درد دلهاي يک هنرمند
گفتگو با «امين تارخ»

گفتگو باخانواده ي « حميد عليدوستي »

پاي درد دلهاي « محمود معمار »



* * *



دوستان


***
سايتهائی که می بينم :
.....
دکتر علی شريعتی
بنياد شريعتی
احمد شاملو
غلامحسين غريب و خروس‌جنگي
يدالله رويائي
صمد بهرنگی
پرويز شاپور
فروغ فرخزاد
عباس معروفی
کلاغ
ماني ها
دیگران
رضا قاسمی ( دوات )
کاپوچينو
آينه
پندار
مشاهير
گلستان
دوهفته نامه فروغ
دريچه
کتاب هفته
بزرگان ايران در جهان


***
















خارج از برنامه:

حافظه ي حجم
و پاسخ به تهي بودگي
( نامه ي سيد علي صالحي
به يد الله رويايي )

"اهورا"


هي................جو!

به بهانه ي روز شعر و ادبيات فارسي

در سرزمين قد كوتاهان

……………………… حرف هايي به بهانه ي تئاتر " من از كجا عشق از كجا "فروغ فرخزاد به روايت و كارگرداني پري صابري – تئاتر شهر آبان و آذر83


ماهي سياه كوچولو - خروس جنگي و يادي از سيروس طاهباز

1383 هنر نزد ايرانيان است و بس ! - حرفهائي به بهانه ي ( ادبيات داستاني در وب ) نشست حاشيه اي جشنواره وب

من دلم سخت گرفته است از اين ميهمانخانه ي مهمان كش روزش تاريك

فروغ فرخزاد از زاويه اي ديگر

مسيحا برزگر،دارينوش و سگ کشي

مدرن، پسامدرن و ساختارشکني

از ماست که بر ماست

احمد رضا احمدي،چلچراغ وکارنامه

شمس پرنده نبود ( به بهانه نمايش شمس پرنده خانم پري صابري









AHOORACARD
AHOORA - Yahoogroup
AHOORA - Orkut
AHOORA - Fotopages
AHOORA - Fliker





































Free counter