|
10 February, 2009
اتوماتیسم !!؟ ...................
1- خش خش خش رستم است و همین یک دست دست بعدی هم به حساب خود من جا؟ بی جا
2- راخمانینُف ! ما به سمفونی های بلند معتادیم و زمان به سرعت نور محتاج
3- میان کلاویه ها انگشت های بیشماری کاشته شده اند. انتخاب با شماست: یا خواب یا خراب
4- ر مینور می ماژور بالا بلند و کمند ابرو هایم را به آسمان هفتم می پرانم یا شما را به خیر یا مرا به سلامت
5- ارزن های میم را میان کتف ها و این شانه دانه دانه گذاشته ام از اداره که آمدی به شانه های من نگاهی انداز پرنده ی در قفس پرنده ی من نیست
6- من – تو – او به ماه نگاه می کنم به خورشید نه به تو نگاه می کنم به او نه
7- انگشت هایت را سبز کن حالا دیگر باورم شده است شعرهای حافظ تن ها شعرهایی هستند که شعر - نیستند
8- به عنوان مثال ما میان غزل های حافظ تاب بسته ایم و افاعیل عروضی مفاعیل را عرضه می فرمایند.
9- شعر شعور ِ آیینه است هرکه در او بنگرد نقش خود می بینید باور نمی کنید ؟ نگاهی بیاندازید ، لطفن
10- با این حال شکم گرسنه دین و ایمان ندارد میان حروف الف - با رسم الخط بحث بر انگیز نون قلم و آزادی را زیر سئوال خوابانیده است.
11- این اپیزود قدمائی است: تمامی مردمان این سرزمین میان علامت های سئوال گردن هاشان را آویخته اند و رستم دستان یلی بوده است در سیستان
12- دشمن ِخداست. در ادبیات داستانی دنیا مینی مال نیمه کوتاهی است خداوند است واراده اش فوت می کند و .... باد جهان را با خود می برد.
13- نیما هم یک روز که مورچه ها حاشیه می ساختند شعرهایی سُرائید. آب آورد در خوابگاه شان سُرانید !
14- باور کنید اگر سیمرغ – سی مرغ مفنگی نبوده است که شیخ عطار بخواهد میان کوه قاف رهایشان کند. سیمین و زرین
15- بچه های بد داستان هاشان را به جوی آب می ریزدند. و شعرهاشان را به آسمان ها فوت می کنند. و بادیدن سروهای بلورین از خنده ریسه می روند.
16- مرغ هوا ماهی دریا این یک شعر انتزاعی است حالا اگر کسی می خواهد ترجمان باشد
17- کتاب ها را زیر پایم گذاشته ام صبوری کنید دست هایم بوی ابر می گیرند.
18- قلم های زیادی خشکیدند. حالا اگر راست می گویید بیایید و تصویر این شعر را بکشانید.
19- انسان نئاندرتال جمجمه می خاراند. آسمان ها آنقدر بلند است که هیچ ساختمانی مساحت قائده شان را نخراشاند.
20- زمان خطوط در همی است آدمی از دوران پارینه تا سنگ های گرانیت مشکی تن ها چند هزار سال د رتوهم بوده است.
21- الف لام را سخت نمی گیرم. سخت می گیرم.
22- میان حلقه و چاه خواب های زیادی تفسیر می شوند. بسمعه تعالی برادران مصری راه کشتی ها را بسته اند و درختان زیت فلسطین را شماره می اندازند.
23- عقربه های ساعت نود درجه اند عقربه های ساعت - نود میان بام و بادبادک تناسبی است. با این حال شما از گردش روزگار نا امید نباشید.
22- بهمن – 87
.................
پسوند اهورایی:
که علم بیخبر افتاد و عقل بی حس شد !
.....................
پسوند بی ربط:
1- یادی از نیما شد. گفت : با شعرم خلقی به هم انگیخته ام / خوب و بدشان به هم در آمیخته ام / خود گوشه گرفته ام تماشا را کآب / در خوابگه مورچگان ریخته ام.
2- این جشنواره ی فجر است مخصوصن سروهای شعر.
3- نسخه ای از دیوان حافظ که ظاهرن مربوط به کلارک بوده است و مدتی جایی دور از چشم دیوان سازان افتاده است یافت شده است که در زمان خود شاعر نوشته شده است. نکته ی جالب توجه ، روایتی از این شعر حافظ است که خوانده شده است در رونمایی و دادو فریاد طرفداری سن و سال دار را به راه انداخته است – که البته به نظر من خیلی درست است اصل شعری که ما داشته ایم را که همه می دانند اما این نسخه می گوید:
با مدعی بگویید اسرار عشق و مستی تا بی خبر نمیرد با درد خود پرستی
چرا به نظرم از نظر مفهومی این ورژن درسته؟ چون بعد از این بیت راه کار می ده و می گه : عاشق شو! ارنه روزی کار جهان سر آید / نا خوانده گنج مقصود از کارگاه هستی .... اگر می خواست اسرار را نگوید، چرا در بیت بعد اسرار را لو می دهد !!؟ ضمن این که همیشه این بیت برای من جای سئوال بود از حافظی که شناختی از آن داریم سراسر دعوت و بخشش است بعید است که بگوید بگذارید مدعی بمیرد در خود پرستی و اسرار نگویید! به هر حال باید ببنیم این نسخه چاپ می شود یا خیر بعد به تفاوت هایش بپردازیم – کاتبش هم ظاهرن اهل مرند بوده است.
4- من که در باغ نیستم این روزنامه ی همشهری را که می بینیم متوجه می شوم که باز دست برادری افتاده است که دارد از کیسه خلیفه به جای بولتن تبلیغاتی انتخاباتی خود استفاده می کند! آقای دکتر درست است که خدمات خوبی انجام داده ای و به کوب کار می کنی در شهرداری و سینما ساخته ای و تونل می زنی و چنین و چنان – اما چرا نتوانسته ای در ِ این دکان و دزدی شهرداری را تخته کنید؟ چرا هنوز که هنوز است این شهرداری چی ها با جرات بیشتر از زمان دکتر قبلی ! باج می گیرند و شهرداری شده است پایگاه فاسدان مالی که خدانکند کسی گذرش به آنجا بخورد.این را همه می دانند و حکایت باج گیری شهرداری چی ها زبان زد عام و خاص است . فروشگاه شهروند که دیگر بد تر .... اگر کسی مثل من قرار دادی چند میلیونی با موسسه نشر شهر داشته باشد و آنها بخواهند این اجناس فرهنگی و کتاب ها را در شهروند بگذارند می فهمند چه دکانی است شهروند! عرضه مستقیم و اینها همه داستان است که برای گذاشتن یک استند ساده غیر از پول های رایج و مبالغ و اینها باید دم هفتاد نفر را دید! کجای این عدالت است آقای قالیباف؟ اگر قرار است به جای اینها که هستند شما بیایید همین ها باشند به تر است – حد اقل دزد نیستند . دکان و دفتر خصوصی نساخته اند و دیگر اینکه شما که این قدر خوب تونل و سینما می سازید باشید در شهرداری به تر است به شهر تهران می رسید حد اقل! – مگر این که .... راستی خاتمی بالاخره آمدنی شد؟
5- باب اطلاع رسانی می گویم که کتاب ایران ِ نفیس انتشارات اهورا ( سرزمین اهورایی ) با نام ایران سرزمین اهورایی که اردی بهشت ام سال منتشر شده بود به چاپ دوم رسید . کتاب تخت جمشید پایتخت اهورایی هم زیر چاپ است از همین مجموعه – وقت کنم با عکس و ... خبرش را می نویسم.
|
|
|
|