تي – دي
...........
ماه .
لب هات .
قرص چهاردهم را
ميان آبشار گوش هات كشيده ام.
خورشيد با سفيدي لاله ها
نقطه – نقطه
خط – خط
من ،
مابين پاره خط ها
انگشت هايم را مي كشانم وآلبالوها
آلبالوهاي لب ترش –
نقطه ي نون را
به دنبال دلتنگي حروف مي دواني
ما تمام " ادركاسا " و شما مدام " ناولـــها "
ام شب تمام در هاي آسمان
روي همين لنگه َلنگ مانده است.
پرندگان مهاجر
اسم اعظم تو را در منتهي عليه منقار
و دانه هاي شب چشمك مي زنند.
ماه به سنت سال هاي نوري
دايره – دايره
حلقه – حلقه
حالا كه بر چشم بد لعنت
پلك هايت را روي هم بگذار
كرشمه ي عين و صداي كمانچه
من به صداقت الفاظ محتاج شده ام
و چشم هاي بي شماري
كنار حروف اين شعر شكسته اند.
ببينم!
بعد از اين همه چشم انتظاري
به شكستن چشم هاي نامحرم
ايمان آورده اي؟
حالا كه آبشار طلايي را
پشت گوش هايت انداخته ام.
خورشيد زير سپيدي لاله ها درخشان است و
صداي ماهي هاي عاشق
پلك هايت را پر كرده است.
حالا كه انگشت هايم
از نوشتن نقطه ها مرطوب است.
حالا كه خطوط موازي
به جان هم افتاده اند
و آسمان
از تاش هاي بنفش آبستن است.
حالا كه كلاغ ها
خبرهايشان به درد ستون هاي حوادث و
كاغذهاي زرد مي خورد.
حالا ...
حالا بياو برايم بنويس
به شكستن چشم حسود ايمان آورده اي؟
من – به قانون باز تاب
تاب بلندي بسته ام
و از بي قراري رسم الخط فارسي
بي قرار تر شده ام.
في المثل،
اك نون روز عشق است
و حال
در پس رقص هاي آفريقاي جنوبي
حكايت بردگاني خوابيده است
كه با تكاندن اندام هاشان
خود را ، باد و طوفان و موج ديده اند
حالا از لابه لاي باد هاي فصلي
حروف تيتر سياه
تداوم رقاصاني است
كه در تايپو گرافي نام تو
موج – آب – باد – خنده
نام تو را شناخته ام ديگر
ميان لب هات.
به عنوان مثال
وقتي كه خورشيد مي گويد: گيلاس
و ميان چشم هايت كه خاكستري روي آتش
و شعرهاي اين دفتر
كه سينه ريزي است
ميان باد و خطوط و ابرها
و انگشت هاي من
كه آبشار طلاي را
پشت گوش انداخته است.
و خورشد كه از ميان چشم هايت
بلند بلند مي گويد:
قاف
25/11/87
........................
پسوند اهورايي :
ماه ِ مجلس شد.
....................
پسوند بي ربط:
اول اين كه سال نو مبارك باشد با كلي تعارفات صد سال به اين سال ها
دوم اين كه دومين كتاب ايرانشناسي در قطع رقعي و نفيس انتشارات ما ( سرزمين اهورايي ) با عكس هاي وكيل زاده خوشنويسي استاد شيرچي و متن هاي ددكتر رياضي و دكتر سلامي و با طراحي و اجراي من به اسم " تخت جمشيد پايتخت اهورايي " منتشر شد.فرصت باشد عكس آن را مي گذارم در اين صفحه...
سوم اين كه در اين روزهاي جشنواره به بعد چند فيلم ديده ام زمان گذشته است يادم باشد در حد يك نيم خط! بنويسم، مثلن: سوپر استار يك فيلمفارسي ام روزي با رعايت تمامي موازن و شعائر آن ! كه خوب خواهد فروخت – مخمصه پليسي ايراني آبكي مضحك كه تمام عناصر داستان از پيش دست هايشان براي مخاطب بالا است – شب هاي تهران بد ترين و احمقانه ترين فيلمي كه در طول اين سال ها ديده ام تمام عوامل ضعيف هستند و بازيگران حرفه اي مثل رامبد جوان و ماهايا پتروسيان حتي از پس كمدي موقعيت هم بر نيامده اند، وهنرشان اين است كه خوب روي نرو آدم مي روند! – بيست فيلم ساده اي كه آدم مي گويد كاش كار ِ كارگردانش كمي بلند پروازانه تر بود. فيلمي كه در محيطي كوچك با داستاني ساده و دست و پا گير و پايان بندي بدون فراز به ترين بازي بازيگرانش را به رخ كشيده است. بازي خمسه در اين فيلم معركه است. خمسه نقش حاشيه اي اين فيلم را آن قدر خوب و محو بازي كرده است كه به سادگي مركز يك فيلم آرام ِ بي صداي بي ادعا شده است و خوب هم جايزه ي فجر را گرفت . مهتاب كرامتي هم با آن گريم گل درشت و چهره ي تكيده خوب بازي كرده است . روي هم رفته آدم از ديدن بيست ناراحت بر نمي گردد هر چند كمي گرفتار كليشه شده باشد.
باقي حرف و داستان ها براي زمان به تر باشد.