|
04 April, 2009
سيـن نـون گـاف   .....................
1- لطفن مراقب باشيد! رستــــــم ِ زال كنار همين حروف پايش سُريد و سرش به سنگ ِ خلا خورد.
2- اسم تو را كه مي نويسم سنگ روي سنگ بند مي شود. حالا اگر راست مي گويي به عاقبت اين حروف بند كن
3- نِــــسِـن دووررما! ميان سنگ و حرف دست هاي فراواني چشم هاي مخاطب را هدف رفته اند.
4- سنگين تر از مشكي چشم هاي سفيدت را به آينه دوخته ام.
5- شعـــــــر قانون بازتاب است. باور نمي كنيد!؟ تنها بايد بگوئيد: عيـــن
6- يك روز هم ميان بازي ، بال هاي سنجاقك گرفتار شدند و كودكي هايم توپ باران
7- و در غروب الفاظ غزل هاي عاشقانه هفت سنگ !
8- اين يك سنگ سياه است و عناصر داستاني ميان دواير چرخ چرخ
9- انگشت هايم را به آسمان كشيده ام من، به شعرهاي كوتاه احرام بسته ام. با اين حال دست هايم به تن هايي صدا از ندا در نمي آيد.
10- دست هايمان را حلقه ميان حروف الف با – مي كنيم. تا شب تار و ماه چهاردهم
11- عين ِ طعم تولد خرمالويي است. زمان مي گذرد و دست فراموشي – همه چيز را بلند مي كند.
12- از در و ديوار مي بارد. با تمام اين تفاصيل بيا و پشت انگشت هايم سنگر بگير
13- ساعت ها مي چرخند و غزل هاي عاشقانه بي كار مي شوند. تنها كودكان مي توانند دور زمان را بزنند.
14- و سحر گاهان قصيده اي نفس گير كه كهن سرايان ِ زيادي را به خود در گير كرده بود. به انگشت هاي شاعري پست مدرن سنگسار گرديد.
15- سال صحيح و سالم تحول گرديد و شاعران ساده دل ميان هفت سين هاشان قصيده هاي نفس گير سنگ مي كنند.
16- عشق، سنگ است. انسان كامل بودن پاي ِ لنگ !؟
17- دنيا به الفاظ محتاج است و قافيه هاي سنگين پاي شعرهاي مرا لنگ كرده است.
18- رستـــــم با اوزان مثنوي سنگ چيني ساخته است و از ميان شاهنــــــــامه نامه هاي فدايت شوم پست مي كند.
19- خانه ي دوست؟ كبوتر بال هايش را تكانيد و نامه ها را به خانه خود سرانيد.
20- خواستم بنويسم : سنگ خواب عصر حجر را ديدم و سرفه ام گرفت.
21- به فكر كه مي روم دنيا به شيوه ي رسم الخط فارسي قر و غميش مي آيد. و غزل ها ي عاشقانه جوانه مي زنند.
22- يك بار هم باران بهـــاري سنگ ريزه هاي زيادي را از چشم هايت سرازير كرد.
23- وقتي كه مي پرسي چه كار مي كني شك مي كنم كه بگويم شعرهايم هفت ماهه شده اند.
24- كلاويه ها ! كلاويه هاي عاشق پيشه ! شعرهاي من پر كاه است و سنگ هاي ترازو زير بار مسئوليت لنگ شده اند.
25- من و اين همه كاغذ! سنگر بان و نقطه هاي شين
26- زندگي شعر است. رسم زندگي شعارهاي عوامانه ... سنگ ِ تمام گذاشته ام صبوري كن تا خرداد و جعبه هاي چاك دار ...
27- آه !!! زرافه ها !
زرافه هاي بالا بلند خواب مرا به آسمان ها برده اند نوروز – سبزه – سير مستفعلن - مفاعلن – فع
28- " الا يا ايهالساقي ! " سنگ تو را به سينه مي زنم و خواب هايم – ارغواني مي شوند.
29- سنگ صبور آينه اي است كه شباهنگام ميان حروف اين شعر به خواب مي رود.
30- باران عيد خاطرات را با خود مي برد و شكوفه هاي بهاري به رنگ و بوي گل ِ سنگ مشكوك شده اند.
31- به شعرهاي اين دفتر سنگ حراج كوبانيده ام. به دليل نياز ِ مــــــالي اتنشن !
32- و هفت شبانه و هفت روز نقطه هاي شعر بمانند كنجد هاي سنگك دنيا را پراكنده اند.
33- بعض ها – مانند حافظ سنگ صبور را از رو مي برند و اجرت خويش دريافت مي نمايند. به جهت تحمل شاخ هاي نبات.
34- ستاره و ماه و خورشيد و نقطه هاي بي شمار آسمان به گرد ِ تو مي چرخند. و آدم ها دواير را تنگ تر مي كنند.
35- انگشت هايت را به كار بگير نان هاي سنگك روي همين سنگ ريزه ها " نان " مي شوند.
36- به عنوان مثال ميكل آنجلو – سنگ داود را كه مي تراشيد اسم كوچك تو را زير لب مي جويد و حافظ شيرازي افاعيل عروضي را- كه
37- گاهي هم شعــــــــــــــــر حال آدم را به هم مي ريزد. پرندگان ِ ابابيل ! به اوزان عروضي گوشه ي چشمي – لطفن !
38- آدم و حوا براي اين روزهاي بهــــاري سنگ ِ تمام گذاشته اند. باور اگر نمي كنيد: سُك سُك !
39- قبل از يك خواب طولاني شعري برايش خواندند و هنگام برخواستن سرش را از زير لحد كناركشيد.
40- انسانِ پارينه سنگي سنگ ها را پارو كشيده است و به آسمان هفتم ابرو مي اندازد.
41- ميان شعرهايم سنگ مينداز! خداوند در همان هفت روز اول آسمان ها و زمين را آفريد و به جهت ِ گرفتاري چند ميليارد سال بعد مرا به كمك تو فرمان داد.
42- سنگ زيرين ِ آسيا از خنده ريسه رفته است با اين حال خدا را چه ديده ايد !؟ مــــرد است و قــــــــول اش !
5/ فروردين / 1388
...........................
پسوند اهورايي :
هــــــزار دشمنم ار مي كنند – قصد هلاك گَـــَرَم تـــو دوستي – از دشمنان ندارم باك
|
|
|
|