|
18 May, 2009
حكايت دوهاي شانه به شانه و معلمي كه از حسرت نقطه هاي اردي بهشت عينك ته استكاني خود را در چشم هايش فرو مي كرد. .................................................................
1- برپــــا ! كه مي گذارم دست را به پاي ارديبهشت اسم تو را مي نويسم و تمام غــــين هاي عالم عـــــين مي شوند.
2- ماهي هاي سرخ و مشكي ميان افاعيل عروضي سُر مي خورند و غزل هاي عاشقانه چهار شنبه مي شوند.
3- يك روز هم گنجشك ها كه دف مي زدند نيم رُخت در ميان رسم الخط فارسي انگشت هاي يوسف هاي بي شماري را حلقه .... حلقه
4- صنايع دست هاي من ميان پلك هايت راه راه مي شوند و تنافر حروف از چشم هايت قطره قطره
5- به عبارت ديگر اردي بهشت كه مي شود دستور زبان فارسي ميان خطوط نستعليق لق – معلق – سرگردان و شكوفه هاي گيلاس به ابر ها ابرو مي پرانند.
6- يك بار هم سعدي ميان غزل ها - مست و گبر و ترسا ارديبهشت را نقطه باران كردند.
7- بعد، قلب آسمان تپيد و دانه هاي تگرگ ابرها را گلوله باران كردند.
8- ما، در محيط يك ميز گرد شده ايم و غزل هاي حافظ شيراز زن بورها را به تعجب انداخته است.
9- شعر خاصيت عجيبي دارد به همين مناسبت ، مجالس متعددي از قرن چهارم هجري در شاهنامه ي حكيم فردوسي طوسي منعقد گرديده است.
10- زمان اين دست مي كند آن دست ... بااين حال شاعران ام روزي به بافت افاعيل در كمال تعجب مي نگرند.
11- آنابلا! تو در حيرت سيصد و سيزده متر و ايفل ما در شعــــــــــــــارهاي تبليغاتي ... نقطه.
12- به همين جهت، باران هاي ارديبهشتي خواب كودكان عراقي را هاشور مي كشند و كاسبكاران تهراني پشت چرتكه هايشان چرت مي زنند.
13- تعال.... تعال ! ما – دلفين هاي غيور خليج فارس بنا به دلايل گوناگون خود را به سواحل شمالي پ ....ر....ت...........ا...........ب مي كنيم .
14- آينه در آينه ! صداي تو را مي شنوم و اردي بهشت ميان رسم الخط اين ( خ ) خنده – خرام – خِـــش
15- ميان مدادهاي رنگي اسم تو را فوت مي كنم. آب مي شوم.
16- ما بين قرن هفتم و ام روز ِ هجري خورشيدي يك ... دو.... سه شهاب و غزل هاي عاشقانه آسمان را هاشور مي كشند.
17- چشم هايت را باز مي كني مستفعلن – مفاعلن – فع
18- اينجا چهاردهم ارديبهشت است دايره ي ماه و چشم شما – كه روشن
19- " الا اي يوسف مصري " ما ميان دكمه ها گير افتاده ايم و پيراهن هاي چهارخانه دروغ خنده داري بيش نبودند.
20- اين جا هيچ خبري نيست. بااين حال سلام ما را به چهارشنبه و چهارراه – نقطه
21- تمام مردم اين ناحيه شعرهاي ام روزي را قرقره مي كنند با اين حال شاعران جوان به انتظار آنفولانزاي خوكي چاپ اول كتاب هايشان را به تعداد چهارصد جلد كنار خيابان ها به چوب حراج ادب مي كنند.
22- و روزي از روزها بايزيد بسطامي شعرهايش را به آسمان فوت كرد و چراغ هاي بي شماري خاموش شدند.
23- البته! اسم تو را كه مي نويسم خواب هايم يك طوري مي شوند. و چشم هاي فراواني يكي يكي َتـــــــــق !!
24- حالا اگر راست مي گويي چشمكي – لطفن تا چنارهاي فراوان تهران از صداي گنجشك ها جيك جيك جيك
25- با ضمانتنامه ي فارسي و رسم الخط غريب ِ ژاپني است. حالا – اما ...... سال ها است آهوان اين نواحي به هيچ زبان دنيا ضمانتنامه ي معتبري ندارند.
26- چشم كه مي اندازي فرماليست شعر، قند مي ساباند حالا اگر راست مي گويي به اين حروف، نقطه اي بيش تر – لطفن !
27- قوم لوت ، مابين روزنامه هاي همشهري صفحه اي اختصاصي گرفته اند. معلم هاي ته استكاني عينك هايشان را فرو مي كنند و از ديدن اردي بهشت يك جـــــوري مي شوند و جوانان بي شماري چاپ اول كتاب هايشان را تقديم نامه مي نويسند.
28- مردم به نان شب محتاج اند و نويسنده ي اين خطوط به شعر هاي كوتاه
29- به عنوان مثال مرد است و قولش
30- بوي باران كه مي آيد اردي بهشت را ميان فنجان هاي قهوه لب لب مي كنم و خطوط دايره بهشتي مي شوند.
31- شعرهاي عاشقانه اي از بر كرده ام سرفه كه مي كنيد ميان خواب هايتان: فوت !
32- دست هايم را ميان ابرها به كار انداخته ام و به شعارهاي تبليغاتي آلرژي فصلي گرفته ام.
33- تهران متحول مي شود اما – چنــــــارها چهارراه – چ – چراغ و چراهايي كه ميان علايم با گردني خميده بي فرم مي شوند.
34- دواير از استحكام گرد مي شوند. با عرض ادب و احترام به عافيت الفاظ بنگريد.
35- به وعده هاي عين ايمان آورده ام ميان من و اين " سلطنت ارديبهشت " ورق هاي تقويم اپراي " كارمن " مي خوانند.
36- به نام اردي بهشت! با عرض سلام و خسته نباشيد براي يك بار هم كه شده است بگذاريد ليوان هايمان را در كسري از ثانيه بالا بياندازيم و اندازه ي يك نون به شيوه ي نوشتن ميم هاي فراوان كه ميان حروف نام من گرفتار شده اند مطابق مقررات عمل كنيد. از همكاري شما سپاسگزارم.
14- ارديبهشت – 1388
..........................
پسوند اهورايي:
زود رسد - به سلطنت، هر كه بود گداي تو
..........................
پسوند بي ربط:
نمايشگاه كتاب با تمام ماجراهايش تمام شد. در اين مدتي كه در غرفه انتشارات سرزمين اهورايي در نمايشگاه شركت داشتم حرف و حديث زيادي به فكرم رسيد كه بنويسم اما بنا به هيچ دليلي از نوشتن بيشتر آنها منصرف شدم. بعضي ها هر سال كه اردي بهشت مي شود و نمايشگاه كتاب باز مي شود داد و هوارشان در بلاگ هاي به هر حال فرهنگي و ادبي بلند مي شود كه واي از اين نمايشگاه خانوادگي... وا ي مثل عمله ها مردم كتاب بار مي زنند.... واي پفك نمكي مي خورند ... پيف بو مي دهند و غيرو ذالك كه برويد در آرشيو بخوانيد. اما من مي خواهم بگويم با تمام شلوغي هاي سر سامآور اين نمايشگاه كه واقعن در مواقعي از در و ديوار آدم بالا مي رفت... با تمام گرما، شلوغي نداشتن تهويه مناسب، بوي گندي كه هر از گاهي از پشت غرفه ايستاده ها بلند مي شد!، آدم هاي بعضي وقت ها علافي كه نمك مي ريختند هر از گاهي، عمه و خاله و كودك و كالسكه آورنده ها و در آخر دزدان محترمي كه خيلي از كتاب هاي ما را بردند. اين نمايشگاه مايه ي اميد واري است. براي مردمي كه زير 2 دقيقه مطالعه دارند اين استقبال مردم نجيب و محترم و آمدن ها مايه ي دلگرمي است. هم برا ي من ناشر و من ِ نويسنده و غيرو ذالك ... تنها راه بالا رفتن فرهنگ اين مردم و عبور از ندانم كاري هاي فرهنگي، برخوردهاي خاله زنكي و فرار از تله هاي تحجر اين امكان اتفاق نشر و عرضه و تقاضايي است كه واقعن به صورتي عجيب و غير برنامه ريزي شده اي در ايران اتفاق افتاده است و اين نمايشگاه منحصر به فرد پديد آمده است. گيرم كه مردم مي آيند و هزار برنامه ي ديگر اتفاق مي افتد، به هر حال چاره اي نيست براي ديد و بازديد با كتاب و رسيدن به عادت مطالعه راهي جز اين نيست. اميدوارم دوستان اديب و فرزانه تحمل كنند اين مردم هيجان زده ي كتاب بين را – انشاالله !
2- كتاب شعرهايم به نام ( اسم اين كتاب سلطنت اردي بهشت نيست ) كه مدتها در پي گرفتن مجوز بود و بعد از سالها با حذف و كنار گذاشتن شعرهايي مجوزش صادر شد بالا خره در اين نمايشگاه منتشر و عرضه شد.بيشتر شعرهاي كتاب بين سال هاي 79 تا 83 نوشته شده و با كارهاي ام روز من فرق هايي دارد اما به هر حال زبان من است. دير شد و اميدوارم 3-4 مجموعه ي شعر ديگرم به زودي مجوز بگيرد.
3- در طول مدت نمايشگاه دوستان و اساتيد زيادي به غرفه ي من آمدند. از آن جمله دكتر زريــن كلام به جهت نشـــر اولين مجموعه ي داستانــش ( آذري غريب ) كه توسط دوستانم در نشر بيدگل منتشر شده است و من نماينده ي فروش آنها بودم و مردم استقابل خوبي از حضور ايشان داشتند و سئوال هايي مي كردند و كتاب هايشان را امضاء شده مي خريدند. اساتيد و هنرمندان و شاعران ديگري مثل سيدعلي صالحي، افشين بختيارو خيلي هاي ديگر آمدند و از اين بابت نمايشگاه براي ناشرو مخاطب موجب خرسندي است. اگر بگذارند برنامه هاي جانبي آن طوري كه مي خواهيم به انجام برسد.
5- حرف زياد است و وقت كم. فقط ارديبهشت روزهايي دارد پر از جشن و مراسم و غيرو .... روز عطار، سعدي، خيام، سالگرد سهراب و خلاصه ماه شاعران است انگار... اما دريغ است كه حالا هم كه يادمان آمده شاعراني داشته وداريم به اين بي سر و صدايي و با اين برنامه هاي بي برنامه روز و اسم ها را حرام كنيم و تمام واقعن از نمايشگاه كتاب و اين اتفاق ِهمت ناشرين و غيرت مردم چه استفاده اي كرده ايم؟ مسئولين محترم! از اين ديم زار فرهنگي چه برداشت به جايي انجام داده ايد؟ آيا نمي شد اك نون كه اين همه جوان و كتاب خوان و كتاب دوست زير يك سقف جمع شده اند با راه اندازي مراسم به جا و در خور و بزرگ ياد اين شاعران بزرگ را به بهانه ي روزشان با برپايي مراسم خوب، محترم و آبرومندي زنده نگه داريم؟ حرف زياد است اما زنده نگه داشتن نام راه اندازي مراسم براي بزرگان ادب و هنر و علم و غيرو مسئولين و آدم هاي بزرگ مي خواهد كه متاسفانه تعدادشان در اين روزها اندك است – تمام.
|
|
|
|