|
18 May, 2010
بــا – قـي فــــا - نـي ............
به پا تا سر ان در اردي بهشت كه مي شود شاعر ميان نقطه هاي شين به دندانه هاي سين به پا تا سر ان در گرفتار گفتار شعر شين
بعد باران مي بارد يك روز هم كه آسمان نقل باران مي كرد نَِقل ِ مجلس به داستان ان در فوايد يازده شانه به شانه دود به دو به دست ها بركشيده تا آ آسمان و ريسمان مي بافيدند. شاعر نشست كلاه بر سر كج كاف جيم كج
به صدر ان در مجلس بزم افشان دست مالامال – ملال به در در به در به دنبال عين نقاط را مي تكانيد مي تكانيد.
و باران بعد ياران آمدند - يكايك به صف ان رد يك به يك يكه – يكي بود نبود بود؟ نبود!؟ آن وقت
آن وقت انگشت هايم را ميان نقطه هاي اين شعر به خاك ان در ان دروني – بي روني بي رون ان درون
رديف به دندان هايت كه لبالب – لب لب – لب خند كه مي خندي بايد برا ي حروف كاري كرد كارآ كار – كار – ستان به عنوان مثال براي نقطه هاي اين شين براي عين – كه عين ِ عين قدم شما بر تخم هاي چشم به چشم بعد داد را داد كه از هر طرف داد است. داد است.
بعضي ها عجب ! از ته مانده ي اردي بهشت هم چشم هايشان گرد سبيل از بنا گوش – به در در خواب ان در هم علامت هاي تعجب را از روي بام هاشان مي پراكنند با فوت يا با فن يا با فوت و فن
فوت كاسه گري يا گوزه – كه خيام گفت در كارگاه – گاه دوش و من نيز بودم دو هزار و پانصد سال – كوزه رديف به نيم قد سر بر اف راشته بالا بلند الف به قامت سرو و شيراز بود انگار؟ نه اردي بهشت بود ته مانده اي كه خواب خوش مي پراند و كلاه آدم هايي كه بر مي خيزيد خيز خيز – بر سينه روان خيزاخيز – خَز – خيل خيل و خواب و خميازه چون آن خيل خاص كه خميازه مي كشند مي چرند و چرتان به دود و داد و دم داد !!!؟ دم !!!!؟
غنيمت است اين دم – كه دمادمان و برگ چكان چنار و خيابان هاي تهران طهران !!!؟ تهران !!!!!!؟ ته ران
اين عاقبت حروف است آخرت واژه و واج آوا وا !!!؟ بله ! اين است كه مي گويند از بهارتان پيدا است – اين چو نآن پيدايش هفتان ان درون به هفت شب و هفت روز و باقي اردي بهشت كه مي رود ياران به يارا يار – ياوري اوست باقي باقي فاني با قي فا ني
28- ارديبهشت-89
.....................
پسوند اهـورايي:
حكايت اردي بهشت مي گويد .
..................
پسوند بي ربط:
نمايشگاه كتاب تمام شد. آن همه بدو و بيا و در گيري و ببند و بگير و نيا و برو!! كه شنيده و خوانده ايد، تمام شد. مردم مثل هميشه آمده بودند و شلوغي و گرما و آلودگي هوا و گاهي دزد بري كتاب ( آن هم كتاب نفيس قيمتي ! ) تمام شد. درست كه مي گويند درصد مطالعه در اين كشور ناچيز است. اما را ستش من از ديدن اين همه آدم مشتاق يا حداقل كنجكاو از پير زن و مرد ، تا دانشجويان ، اساتيد محترم و كودكان كه هر ساله در نمايشگاه كتاب مي آيند به آينده ي مطالعه و نشر ايران بيشتر اميدوار مي شوم. بگذار بعضي آدم هاي نيمه متفكر و خود منورالفكر بين! مثل گذشته بنويسند: اه! اين چه نمايشگاهي است كه بچه و پير و خاله و عمه پفك به دست مي لولند و مردم عين حمال ها كتاب مي خرند ( نقل از مضمون !) .... اين اتفاق مباركي است كه مردم هنوز با ( حد اقل ) ديدن كتاب قهر نكرده اند. به نظر من اين زيباترين بخش نمايشگاه كتاب است كه از هر قشري مي آيند، مي پرسند، ورق مي زنند و حتي اگر خريد نكنند مي روند. البته بايد اميدوار بود كه مسئولان محترم اين اتفاق ِ استقبال از نمايشگاه را كه خود جوش است و آنها هزينه اي بابت اين استقبال نكرده اند – را به فال نيك بگيرند و به آن رونق و هيجان بيشتري دهند. به نظر مي آمد نمايشگاه ام سال از سال پيشين در روزهايي خلوت تر بود. خيلي از ناشران نتوانستند به علت كمبود فضا در نمايشگاه باشند و خيلي از آنهايي كه بودند غرفه هايشان كوچك تر از پيش شده بود. البته مشكل از مصلاي تهران بود كه در گير ساخت و ساز هميشگي است . اما آيا اين مكان مناسب برپايي بزرگ ترين رويداد فرهنگي ايران و يكي از بزرگ ترين و پر بازديد كننده ترين نمايشگاه هاي جهان هست !؟ ديگر اين كه مثل هميشه دوستان ما و بازديد كنندگان محترمي كه از غرفه نشر ما «سرزمين اهـواريي» ديدن كردند ما را با تشويق ها و لطف خود دلگرم كردند. از هنرمندان و اساتيد محترم تا مدعوين و دانشجويان و مردم مشتاقي كه با ديدن نام انتشارات به وجد مي آمدند و يا با خريد كتاب هاي نفيس ما مانند ( ايران سرزمين اهورايي – تخت جمشيد پا يتخت اهورايي – اصفهان ميراث اهورايي و ... ) ما را به ادامه انتشار اين آثار تشويق مي كردند. خوبي نمايشگاه به همين ديد و بازديد هاي نزديكي است كه نظر مردم و آثار ما رو در رو مي شوند و آن وقت مي تواني متوجه شوي كه چه كرده اي و چه ها با يد انجام دهي ... اين ها است كه ما را تشويق مي كند با همه ي سخت گيري هايي كه به هر حال طبيعت كار در كشور است دست و پنجه نرم كنيم و از اين كه َمَثل، مي گويند كارهاي بصري ( مثل تصاوير شاعران ايران كه كار 20 ساله ي ما است ) را در نمايشگاه نفروشيد ( كه البته نور چشمي ها كارهاي مشابه را حسابي مي فروشند و كسي كارشان ندارد ! ) يا مي آيند اسمت را در ليست بدها ! مي نويسند يا ممنوع الفروش مي كنند كارهايي مثل فروغ و هدايت و غيرو را ( كه حرفش باشد براي جاهاي ديگر ) دل سرد نمي شويم -كه اگر سال آينده هم با لطف خود در نمايشگاه راهمان دادند! - شركت كنيم. باقي براي زمان به تر از اين باشد.
|
|
|
|