|
11 October, 2010
يك ميــزان و بيست سنگ .................................
1- غروب كه ميشود به شعرهاي اين دفتر پناه مي آورم و صبح پناه مي برم، ايضن
2- خلق مي كنيم خُلق شما تنگ مي شود.
3- ميزها تغيير مي كنند و آدم ها از روي يك ديگر كپي پيست
4- خواب مي بيني
پاييز از راه رسيده است با اين حال چنارهاي تهران هنوز هم سبز است براي خدا بگو باز چه خوابي براي ما ديده اي
5- حروف زيباي فارسي ميان سيم هاي گيتار دست و پا مي زنند.
6- نه! بالا تر از سياهي رنگ هاي بي شماري در آسمان محو شدند.
7- پاييز حكايت عجيبي دارد برگ ها را زير پا غِژ مي دهيم و روزنامه ها را ورق مي زنيم.
8- بشقاب ها را به آسمان تنظيم كرده ايم. تا كرم شما چه باشد!؟
9- صداي اخ بـــار جيك پرندگان را بند آورده است خانم مجري! براي خاطر خدا
10- لطفن كمي آرام تر! ديوار موزه هاي ما محل بي كار زياد دارد.
11- ما مردمان متمدني هستيم! جناب هرمز رســـام! چنانچه مقدور باشد اطراف اين شهر را كاوش فرماييد شايد الواحي قديمي تر منشور كورش كشف كنيد.
12- با احترام! اين خطوط براي خواندن است نه عكس گرفتن !
13- ام روز سال روز مولانا است و ما توان خود را براي ارسال شهاب هايمان به همسايگان عرب زبان به نمايش گذاشته ايم.
14- مباني آزادي را در سايت ها قرار داديم كرم گذاشتند.
15- عكس خود را در شبكه اطلاعاتي خاطراتت حك كرده ام.
16- دو هفته گذشت نيمي ازماه را ماهيها خوردند و نيم ديگر ميان امواج تاب مي خورد
17- موشك هايمان را به آسمان حواله مي كنيم و گربه هاي زيادي روي زمين آواز مي خوانند.
18- اين يك حكومت نظامي است! تجمع دو دال اطراف حرف الف پيگريد قانوني دارد.
19- تاري خ مدال افتخارمان شده است. گفتيم شب، گفتي روز است هر روزمان مثل دي روز است.
20- حافظ شيراز حروف را كنار آب ركن آباد كاشت و شاعران ام روزي ميان حروف نا پديد شدند.
18/7/89
.........................
پسوند اهورايي: مي كشــــــــــم از بــــــــــــــــراي تو
........................
پسوند بي ربط:
1-
چند سال پيش به سفارش و سماجت دوستان در يك نشريه ادبي معتبر مطلبي در مورد فروغ فرخزاد با عنوان «فروغ فرخزاد از زاويه اي ديگر» نوشتم. قبلن گفتم كه من طور ديگري مي نويسم شايد شما را خوش نيايد گقتند ما طور ديگر نوشتنت را مي خواهيم!، دوستان گرامي متن اوليه را كه خواندند از ترس از دست رفتن اعتبار گفتند بعضي چيزها را كم كن و بعد براي چاپ بياور... من هم كلن از خير اين نقد و بررسي بالا بلند گذشتم و بعدها آن را در اين وبلاگ گذاشتم. بعدها دوستاني لينك آن را در سايت و وبلاگ هاي خود گذاشتند. ام روز خبر رسيد كابل پرس كه البته انگار از اين جا فيل تر بود و من نتوانستم آن را باز كنم و روزنامهي صبح ماندگار آن نقد و بررسي را در چند شماره منتشر كرده اند. رفتم به سايت دوستان همسايه همان طوري كه گفتم يكي باز نشد و ديگري هم محلي براي كامنت نداشت. حرفم البته اين بود كه اين نقد احتياج به اديت دارد و البته اين كه چرا از من اجازه نگرفته اند براي چاپ ِاين متن در چند شمارهي پياپي – باز گلي به جمال دوستان ژرناليست قديمي كه خبرها را به من مي رسانند - 2- سايت خبر آنلاين مصاحبه اي با شراگيم يوشيج گذاشته است و دوستي لينك آن را برايم ارسال كرد. شراگيم به مريم آموسا مي گويد طاهباز و براهني در اشعار نيما دست برده اند و كار تمام آنهايي كه اشعار نيما را منتشر كرده اند را قبول ندارد، احمد رضا احمدي و شاملو شعرهاي نيما را خراب خوانده اند و ماجراي رفتن از ايران، وصيت نيما و خانه ي يوش و غيرو .... برايشان كامنتي گذاشتم كه نمي دانم چرا آن را نگذاشتند در سايت!؟ - به هر حال منظور اين بود كه اگر اين قبيل اشتباهاتي كه شراگيم مي گويد رخ داده باشد شاگردان طراز اول نيما مانند شاملو و خصوصن اخوان ثالث حتي سپانلو و نصرت رحماني ساكت نمي نشستند من در تمام كارهاي نيما كه توسط طاهباز منتشر شده است ديده ام كه جاي كلماتي كه نمي تواند بخواند راخالي گذاشته است و اشاره اي به وصيت نيما كه بعد از آن معين با جمعي كار باز توليد آثار را به طاهباز دادند. اشاره كرده بودم به ديدارم با شراگيم در يوش سال هاي 72 و3 و ديدن آن طوماري كه او و همسرش نوشته بودند و ناله از دست طاهباز و شاملو و ديگر شاگردان و بعد تماس من با سيروس طاهباز كه هنوز هوش و حواس داشت و گفت طرف تمام دست نوشته هاي نيما را فروخته است به ارشاد و ديگران و از اين خانه هم براي خود خانه اي ساخته و غيرو و بعد آن مطلب سالاد خانوادگي را در آدينه آن زمان منتشر كرد و گفت كه شراگيم نيماي نام آمور نيماي مرتضي كيوان و غيرو را به شاعري تبديل كرده است كه شعرهايي مثل همسرت را به يك وجب دارم! مي نويسد و شعرهايي كه خود نيما آن ها را كنار گذاشته است منتشر كرده - بعد اشاره اي شد به تخريب خانه ي نيما در شميران كه ظاهرن توسط عروس او صورت گرفته و سيمين دانشور جلوي بيل هاي مكانيكي مي ايستد و نمي گذارد آن را خراب كنند و با تماس به شهرداري آن خانه را نگه مي دارد و حرف هاي ديگر... تا آن جايي كه من متوجه شدم دعوا بر سر مال و منال نداشته و داشتهي نيما است... نيمايي كه مي گويد از يك سوپور شهرداري درآمدش كم تر است و در بد ترين شرايط دست از زندگي مي كشد و به راستي معلوم نبود اگر آل احمد ، جنتي و طاهباز و ديگران در آن شرايط دست به جمع آوري آثار نيما نمي زدند چه سر نوشتي گريبان گير آثارش مي شد آثاري كه شاعرش در انتشار آن ها در زمان حيات نهايت بي ميلي و شلختگي را داشت و ديگران هم يا همت نشر آن را نداشتند يا گرفتار بد بيني مضمن نيما يوشيج پدر شعر فارسي شدند 3- سيد علي صالحي جايزه شعر نيما را رد كرده و گفته است:« مردم گرسنهاند، جایزهها را بگذارید برای بعد؛ عزت مردم در اولویت است » بعضي از رفتار و درست بيني و برخورد بجاي سيد علي صالحي با مسائل روز را دوست دارم مثل اخلاق شخصي و رفتار دوستانهاش با دوستان و رفقا. خبر بهانه اي شد تا دي روز حالي از او بپرسم. خوب تر بود اما از بسته شدن رگ هاي قلب گله داشت و استفاده از قرص هاي مكرر... چند حرف شاعرانه رد و بدل شد وآرزوي به تر شدن او و ديد و بازديد - شاعر ِ به قول صالح اعلاء پيشاني بلندي كه وجودش در اين روزگار نعمت است4- خبر رسيد چاپ و انتشار آثار مينياتور، حتي نقاشي هاي گل ومرغ را ممنوع كرده اند. اوضاع عجيبي شده است! يك روز از در دروازه داخل نمي شوند و روز ديگر از ته سوزن رد مي شوند! يكي گفت ما در دايره ي بسته گير كرده ايم. گفتم نه! چون اين طورش را ديگر نديده بوديم. يكي ديگر گفت ياد فلاني به خير، گفتم رفيق شفيق! چقدر گفتيم هيس! و فرياد زديد آزادي انديشه با ريش و پشم نميشه! از صبح تا شام پاي صداي بشقاب ها نشستن اين هم آخر و عاقبت دارد. حالا هم مي گوييم نكن! باز به خرجت نمي رود!! 5- منشور كورش كبير به ايران امانت داده شد! دستشان درد نكند. اي كاش حضرات بعد از گرفتن عكس هاي يادگاري و ايراد سخنان عجيب خود به حضار محترم بگويند قرار است ده روز بعد روز گفت و گوي تمدن ها از تقويم برداشته شود چون موضوعيت ندارد ديگر!! 6- بازي با برزيل و كويت! بود. تلويزيون دبي اسپرت آقاي كاپيتان استيلي را دعوت كرده بود و مثل آب خوردن مي گفت خليج ع ر ب ي و طرف لبخندش تا بنا گوش باز بود.يكي گفت بوي گوشت به دماغت خورده است نمي داني خر مي پزند! ايضن حرف گل به خودي بود. طرف گفت رنالدو را ول كنيد استاد اسدي را بگيريد. ايضن تحريم هايي كه پدر ملت را در آورده و خواهد آورد را فراموش كنيد . حرف و نقل هاي خودتان پدر ملت را در آورده است. 7- به پيوست حرف بالا! براي تحقيق پروژه اي سايت ها را مي گشتم. بعضي رو به ما فيل تر بود و بعضي از داخل فيل تر شده بودند. اصولن ما ملت فيل تر خورمان ملس است و استاد فيل تر شكن هستيم. براي همين است كه مي گويند فيل تر ها اثري بر آثار ما نمي گذارد !!!
|
|
|
|