دوشعر:
1-
اين روزهـــــــــــا
.......................
- ببخشيد!؟
اين روزها
بسته به وضعيت آسمان
چترهايمان باز مي شود.
بادباك ها يمان را
ميان ابرها – باد مي دهيم
و حقيقت را
سكه سكه
به جان قلقك ها
فــــــــــــرو مي كنيم.
خط باشد
ربط دارد.
شيرباشد
خورشيد را نمي شناسيم.
ليواني بالا مي اندازيم
ميان حق و حق دار
صندلي ها را پهن مي كنيم
و كرم هاي ضد آفتاب را
روي پوست هاي حساسمان
مي چسبانيم!
ميزهايمان، به دلايل گوناگون
هميشهي خدا براي ميهماني همسايه
مرغهايش غاز ميشود.
اخ بار را
بار مي كنيم
و روزنامههاي صبح و عصر را
در چندين نوبت مطالعه مي كنيم.
به شادي
با طيب خاطر
بسته به وضعيت زمان
اين
روز
ها
10/آبان/89
...................
2-
پژوهـــــــــــش !؟
....................
تمام عمر به دنبال تو گشتم.
از ميان ابرهاي باراني
آبرويم را برداشتم.
بادهاي فصلي را
به خواب هايم باداندم
بادا باد – براي روزهاي مبادا
باران را نيت كردم، قطره قطره
بر امضاي دفترهايم بباراند.
منم را هاشوراندم!
سربالا،
قورباغه هاي ابوعطا خوان را
به شور – گرفتار كردم.
حروف را به ساعت دو كشاندم.
منم را « من » كردم.
از ميان چهار راه
بي چراغ ،
گرفتار شدم.
گرفتار شدم، به راه تو
كه تمام عمر را به جستجويت
بودم.
هستم
هم چنان ام
حروف گواه من است
ابر، آبرو، باد، خاك، باران
قورباغههاي ابوعطا – كه سربالا مي خوانند
منم، كه گرفتار هاشورها شد.
نون كه نقطهي « من » گرديد.
روز
ماه
سال
دريغ آآآآآآآآ
دريغ ... كه من
تمام عمر
تو را پرس و جو كردم.
تو را
ُپرس
جو
10/8/89
..........................
پسوند اهورايي:
گوشهي تاج سلطنت
مي شكند – گداي تو
........................
پسوند اهورايي:
وقتي براي اولين بار از سيد محمد خاتمي شنيدم كه به فحش دهندگان به چماق به دستان گفت آزادي براي رقيب است به دوستي گفتم گيرم شعار باشد. كجاي اين تاريخ پر افتخار سراغ داري كه حاكمي در اين بلاد از اين حرف ها زده باشد!!؟ و آن چنان اميدوار و خرسند شديم كه دوست كتك خورده و زندان ديده زير لب خواند: بوي بهبود زاوضاع جهان مي شنوم! حالا ده سالي كم و بيش از آن روز گذشته است. نگفتن و ننوشتن از اين وضع تاسف بار به تر از هر چيز است. بي مقدمه تيغ به سمت خودي مي گيرم و مي خواهم در مورد بدو بيراه و آبرو ريزي هايي كه اين روزها به عليرضا افتخاري شده است بنويسم. چه مردم عجيبي هستم ما! آن قدر حرف و حديث و طبق معمول دروغ و حرف مفت پيرامون افتخاري است كه نمي دانم كدام اش راست است. اما اين كه يكي را سكه ي يك پول كني بي آبروكني و براي خودش و دخترش حتي مزاحمت ايجاد كني تهديد كني براي اين كه شخصي را به عنوان رئيس جمهور دوست دارد يا مثلن با او در كنسرتش دست داده و بوسيده و غيرو متمدنانه است؟ اين آن جرياني است كه مي گفت آزادي براي رقيب و آن حرف ها؟ افتخاري و امثال آن ها هر باور و عقيده اي كه دارند هنرمندان اين سرزمين هستند. هنرمنداني كه مانند ندارند. تا كي بايد سرمايه سوزي كنيم براي حرف هاي مفت؟ تا كي بايد قدر داشته هايمان را نداشته باشيم؟ راستي آن جريان و آن افكار به چه چيزهايي پيوند خوردند كه شدهاند قشرهاي راديكال تراز راديكاليسم هاي موجود؟ بيچارگي هاي ما از دست اين جريانات از هر دسته و گروه و حزبي كه باشد منفور است. نمي دانم كي بايد حساب هنرو ادبيات اين سرزمين و مراسم و جشن واره هاي پيرامونش از سياسي بازي و چريك بازيهاي آبكي خلاص شود. و هنرمند متعهد، متعهد باشد به هنرش – هنري كه خودش هزار حرف براي گفتن دارد وراي خيمه شب بازي سياسيون نيمه متمدن - تمام