.....................
1-
خور
خورررر
خورررررر
شيد
انسان عصر مفرغ
پلكهايش را روي هم ميگذارد
و به خطوط طلا
در كمال حيرت نگاه مياندازد.
2-
چشمهايتان را ميبنديد
و گلهايي كه بر نگاهتان
پرت....اب كردهام
ميان خارها پخش ميشوند.
3-
با اين حال
قلمهايمان را
به بندها ميآويزيم.
4-
مردان كوهبازو
گسلها را نگاه ميكنند
و دم نميآرند.
5-
نقطهها بر زمين پراكندهشدند
زمين در حال گرديدن
و مشتهاي ما در آسمان
مثنويميبافد.
6-
چكشهايمان را
بر زمين ميگذاريم
و ميخها
سرشكستهميشوند.
7-
نام تو را بر زبان ميآورم
حروف
با نيم فاصله تلفظ ميشوند
8-
به دلالت آواييحروف
حرف ميزنم
چك / چك/ چك
9-
قافيه از چشم هايت ميبارد
تنافر حروف عقيم ميماند.
10-
عطــــــــار
هفت شهر عشق را - آمد
ونام تو را به گنجشكها
فوت كرد.
11-
دو هوا
آسمان اين بام را
طاق نصرت بستهاند
و گوسفندهاي بيشماري
در خيابانهاي اين شهر
قرباني ميشوند.
12-
سختافزارهايمان را
به سختي بر ميافرازيم
و دود چراغهايمان را
به آسمانها
فوت ميكنيم.
13-
مفهوم غزل را
ميان حروف پارسي
به دام انداختهايم
و براي حفظ نام خليجهايمان
محتاج امضاء شدهايم.
14-
خونها به رنگ كوير شده
و ميشهاي نر
تالآب گاوخوني را
هاشور كشيدند.
15-
پشت ميزهاي شام
دنيا را تغيير ميدهيم
و به تماميت ملكي يكديگر
ابرو ميپرانيم.
16-
ميان داد و فرياد
يادهاي بيشماري
از خاطراتمان – فراموش
و دفترهايمان
هميشهي خدا
قاب – خواب – خراب
17-
به همين سادگياست كه مينويسم:
به بالا بر به انگشتهايت
بر به چشمهاي بالا مژه بر گردانات
19-
سعدي ميان بلاغت و اوزان
حروف را سوهن ميكشد.
و گلستان از بوستان باروراست.
20-
وخيام
ميان خندهي يك خ
قيام كردهاست
و حق كسب و پيشه
از خوشهي پروين ميخواهد.
21-
ما مردم مدرني هستيم.
باور اگر نداريد:
شهر را مثل خانهي خود تميز نگه مي داريم
و سنگهاي بيابان را
براي گربههاي آواره
به سينههامان ميكوبيم.
22-
به عنوان مثال
از سوختن جنگلها دلهايمان
تاريك ميشود.
كتابهاي شاعران را
روشن ميكنيم.
و چوب كبريتها را
به يكديگر نشان مي دهيم!
23-
ميان حادثه و حدث
قافهاي بلند الف
يقين دارند.
24-
سيمرغ را
در ظروف يكبار مصرف
صرف مي كنيم
و به تاريخ انقضاء روي محصول
وسواس فراوان داريم.
25-
برچشم بد لعنت!
به جبران پايين آمدن تيراژ كتابها
برد موشك هايمان را بالا بردهايم.
23-
ميان اطوار يك عين
دلهاي بسياري شره كردهاند.
مستفعلن – مفاعن – َفع
24-
ترجمان تمام عالم را
به پاي تو ميريزم:
الف
25-
ماه ميان لبهايت گم شد
و چشمهايم
جــــزر – َمــــــــــــــــد
26-
به علت تاريخ،
درختان سر سبز
سرهايشان را بر داشتند
و ريشهها را پنهان كردند.
27-
بر آسمان نگاه انداختي:
شــــور شد،
عالم به ســـــــــــرورشد.
28-
به شعرهاي كوتاه اعتماد،
و به مثنويهاي هزارهي دوم
افتخـــارميكنيم.
29-
ميان غار نشستهاي
و به ديگران كه سيصد سال تمام
خود را به خواب زدهاند
با كمال تعجب نگاه مياندازي!
30-
ميان بادهاي موسمي
در شش جهت ارابه ميرانيم
و گوشماهي ها
گوشهايشان را به دريا چسباندهاند.
30/تير/90
......................
پسوند اهـورايي:
كه سر به كوي و بيابان
تو – دادهاي
ما را