ديپ لو ماسي
................
به- پا !
مرغ يك پا دارد – همسايه، غاز
همسايه كنار حياط خانهاش
پا به پا
به گرد پاي ما نگاه مي اندازد.
پيراهنهاي ساتن را
با گلهاي درشت
چنگ ميزند.
و چهار- پايهها را
روي رختانداز
گيرهبند ميكند.
نگاه مياندازد.
و غاز همسايه كه ما
به خيال، مرغ سادهاي است
تخمهايش را با چوب
حراج ميزند.
به پايش نميرسيم.
پايههاي تخت را نگاه ميكنيم.
همسايه – طبق معمول
با لباسهاي زير – رو
بند را
براي از ما بهتر- آن
تزيين كرده است.
ميآيند:
كيليك
كيليك
عكسهايشان را اتوكنتراست ميكنند.
به عنوان مثال:
« رد » را به خورد « گيرين» ميدهند.
يك پاي داستان – لنگ ميزند.
- پايهاي !!؟
چهارپايه به ديگ نگاه ميكند.
چهار پايه دوست دارد
كنار درياي مديترانه،
ترانهي: به پاي هم پير شويد
دست از پا دراز – تر
تر از بند
تر از گره گشايي باران
و مرغهاي رسمي
كه عكسهاي پرسنلي نيم رخ
شبيه غاز- گردنها را دراز
آز- غاز- باز- به نـــــاز!
پا ميدهند.
همسايه پايهها را گيره بند ميكند.
پابه پاي اتفاقات،
طرح داستاني كوتاه را
پايه گذاري كرده است.
مرغ هاي همسايه
دست به دست
پا به پا ميروند.
به پاي ما نميرسند
پا را از گليم خود دراز تر ميكنند.
قلمپايشان را
قِرچ
قرچ
ميشكنند.
و پرندههاي همسايه
كه عاقبت روشن نشد
مرغ هستند يا غاز
و هيچ كسي
پا روي دمشان نميگذارد.
تخمهاي طلا را
ميان پاهايشان
پا به پا
ميكنند.
پا
به
پا
2/ شهريور/90