ثور در ثانیه های پایانی
...............................
مرا نشناخته ای هنوز...
سال های زیادی رابه باد ها سپردم
تا باورکنم تمام شهروندان شیراز
نسبتی با حافظ ندارند.
و روزهای بی شماری را
میان ابرها ابرو انداختم
تا اک نون توانسته ام
به آب خوردنی
صدای پای مسافران تازه رسیده را
از میان زوایای مندرجه
به اسم کوچک صدا بزنم.
بااین حال،
اگر برای شما مقدور باشد
لیوان آبی دست بگیرید
تا نویسنده ی این خطوط
با شعرهای ارغوانی
دور دنیا را بچرخاند
و جغرافیای اندامتان را
برای گنجشک ها بازنویسی کند.
حالا دیگر باور کرده ام
آدم های ام روز دو نوع بیش تر نیستند:
عده ای محو اردیبهشت می شوند
عده ای در اردیبهشت محو ...
با این حال
شما از عنایت پروردگار
نا امید مباش
فردا را کسی ندیده است.
29/اردیبهشت/87
.........................
پسوند اهورایی:
گفت: این دعا
ملایک ِ هفت آسمان کنند.
......................
پسوند بی ربط:
1- نمایشگاه کتاب تمام شد. از سال قبل به تر بود اما به هر حال ....
راستش این دعواهای زرگری آن قدر تکراری و خسته کننده شده است که دیگر حوصله ی نوشتن را هم از آدم می گیرد. این روزها هم که دیگر شکر خدا تمام مسایل سیاسی و اقتصادی و فرهنگی؟ شده است حکم آن پتوی معروف که آقایان بگیرند و دعوایی سرش راه اندازند که بیا و ببین ... حالا هم آتش نمایشگاه کتاب بلند است بگذار مسئولین محترم امروز با مسئولین بعد از این شهرداری و جاهای دیگر به جان هم بیفتند تا ببینم بالاخره چه بلایی بر سر این مهم ترین – جذاب ترین و پر رفت و آمد ترین نمایشگاه ایران خواهند آورد.
آن قدر محل نمایشگاه را تغییر دهند و دعوا کنند و به جان هم سنگ اندازند تا این تعداد بازدید کننده هم نا امید شوند و راهشان بگیرند و بروند و با نمایشگاه کتاب آن شود که با دیگر بخش ها شد. نمایشگاه تبدیل به ویترین بی استفاده ای شود که عده ای عصا قورت داده بیایند و ناهار بدهند و اشانتیون ! ( به قول بعضی های ) و بروند.
این طور مخاطب فهیم و منورالفکر تازه به دوران رسیده هم که دایم نق می زند که نمایشگاه عمله بازار است – نمایشگاه تفریحات سالم است – نمایشگاه محل فلان و فلان است هم خرسند می شود. چرا که دیگر علی می ماند و حوضش و مخاطب فهیم بالا بلند تازه به دوران رسیده و ناشر ( به قول طرف گفتنی ) فلان فلان شده !!
در مورد نمایشگاه ام سال آنقدر نوشته اند که نمی خواهم چیز زیاد تری از الف با و کارت و نا هماهنگی و چاله چوله و نداشتن انسجام و نشیمن گاهی برای بازدید کننده و چه و چه هایش بنویسم. فقط ای کاش مسئولین محترم قبل از بر پایی نمایشگاه کتاب، عقل های تمام و نصفه و نیمه را روی هم بگذارند – به قول یکی خرد جمعی – به کار برند و تکلیف این مهم ترین رویداد فرهنگی کشور را یک سره کنند و آن را تبدیل به طعمه ای برای جنگ زرگری دیگران نکنند. و دوستان تازه به دوران رسیده ادبی که تنها کارشان نق زدن است از این که چرا عمه و خاله و نوه و نتیجه به نمایشگاه کتاب راه می اندازند- قبل از هر کاری نیم نگاهی به آمار مطالعه در این کشور باستانی 6000 ساله داشته باشند و زرده بگیرند و بنشینند. مجال دهند تا کنار این آمد و رفت طوری شود. کتاب وارد زندگی آدم های روزمره شود و آن اتفاقی که باید – بیفتد.
2- حرف از فوتبال شد . دیدم خیلی از کتاب ها و نوشته جات! و محصولات فرهنگی ما از نظر قالب و محتوی شبیه این تیم پیروزی یا پرسپولیس است. دقیقه نود گل می کند و محترم ترین مربی ایران رابه استخدام جواد ترین تیم پایتخت در می آورند! حالا خودتان جایگزین کنید کدام محتوی است و کدام قالب! حکایت آن دوستان مدرن و پست مدرن است که گفته شد یکهو یک مادر بزرگ مطبخی و پدر بزرگ سبیل از بنا گوش در رفته از میان محصولاتشان بیرون می آید و مخاطب را میخ کوب می کند.
3- گروه محمد نوری اپرای Carmina Burana کارل ارف را برای اولین بار در ایران به صورت کامل اجرا می کند در رودکی .... باتمام گرفتاری های طاق و جفت به دعوت دوستان مشتاق دیدن و شنیدن کار شدم و به رودکی رفتم. راستش اجرای گروه کر بد نبود. بدون اشتباه بود اما آن عظمت اجراهایی که به شنیدنش عادت داشتیم را نداشت. آن چه بیشتر به نظرم آمد اجرای سولیست ها بود که از آن قدرت لازم برای اجرای این کار بیاد ماندنی و عظیم برخوردار نبود اما اجرای سوپرانو گروه خوب و قابل قبول بود. نکته ی جالب این اجرا استفاده از گروه کر نوجوان و کودک کنار گروه ِ به هر حال حرفه ای بود که تلرانس صدا را جذاب و متفاوت کرده بود. اجرای موسیقی این اپرا در کل خوب بود اما هم نوازی پیانو در بعضی اجراها به نظرمناهماهنگ، کند و ضعیف بود. به هر حال اجرای این کار دشوار با آن تجربه و پشتوانه در تهران کاری در خور تقدیر است . شما هم سعی کنید هر طورکه شده است رفتن به این اپرای به یاد ماندنی را آن هم با اجرای هنرمندان وطنی از دست ندهید.
4- اردیبهشت دارد تمام می شود. بزرگداشت ها هم رو به اتمام است. عطار و سعدی و حالا هم بزرگداشت خیام. کسی فهمید اصلن که برای خیام در یک تالار صمیمی و کوچک! در نیشابور بزرگداشتی بر پا بود؟ حتی اگر به قولی همه ی این بزرگان متولد اردی بهشت هم بوده باشند لازم است این طور شتاب زده و سر هم بندی پشت سر هم اسامی را در خبرهای چند پاراگرافی تایپ کنیم که یادمان نرود این ها هم بودند و برایشان مجلسی هم به هر حال آراستیم تا صدای کسی در نیاید ! – مولانا را ترکیه مال خود کرد و اعراب برای ابن سینا سجلد جعل می کنند اما حافظ شیراز – شیخ اجل سعدی به قول حضرات! و خیام و دیگران که هنوز مال خودمان هستند! حتمن باید یکی از آن سر دنیا پیدا شود و از برق این زمرد کورشود ، فریاد بزند تا ما یادمان بیاید که چه جواهراتی در گنجینه پنهان کرده ایم و دارند از یاد می روند؟ به راستی اگر اداره این اماکن فرهنگی و تاریخی دست دیگران بود و این بزرگان در جا ی دیگری غیر از این کشور 6000 ساله ی باستانی می زیستند اکنون مراسم بزرگداشت و گرامی داشت و سال و ماه این عزیزان این طور برگذار می شد؟ - شما چه فکر می کنید؟
5- این را هم نتوانستم ننویسم حالا که این پسونددر کل بی ربط است- حرف از خیام و سعدی و حافظ شد و مناسبت های ام روزی دیدم زمانی که روز ملی شعر ایران به نام محمد حسین بهجت تبریزی ( شهریار) است و جایزه ی ملی قیصر راه اندازی می شود دیگر چه جایی است برای نیمای نام آور حتی - دیگر چه برسد به سعدی و فردوسی و حافظ و غیرو خیام را هم خودمان از همین اک نون از قلم انداخیتم تا سوءتفاهمات بر طرف شود! - والسلام